printlogo


کد خبر: 194535تاریخ: 1397/4/7 00:00
رمزگشایی از روند نخستین‌ عملیات نفوذ منافقین در دهه 60
روند یک نفوذ سازمانی

صادق مهدوی: برخی وقایع در گذر تاریخ، آنقدر مهم و اثرگذار هستند که به بخشی از تاریخ و تقویم کشورها تبدیل می‌شوند. با نگاهی گذرا به تقویم یک ساله شمسی به روشنی می‌توان برخی از این قبیل وقایع را به عنوان بخشی از تاریخ یک ملت که برخی صفحه‌ها را به خود اختصاص داده، مشاهده کرد.
 هفتم تیر و برخی اقدامات تروریستی دیگر در دهه ابتدایی انقلاب اسلامی نیز از جمله همین وقایع به شمار می‌رود. اتفاقی که پس از وقوع آن یکی از بزرگ‌ترین یاران امام امت، بهشتی مظلوم و 72 تن از یارانش که از بهترین سربازان آخرالزمانی امام عصر بودند، به شهادت رسیدند. در همین راستا بر آن شدیم تا در سالروز هفتم تیر نگاهی گذرا به این واقعه تاریخی داشته باشیم. متن پیش رو ناگفته‌هایی از یکی از بزرگ‌ترین عملیات‌های نفوذ در تاریخ انقلاب اسلامی است که از سوی سازمان تروریستی منافقین اجرایی شد؛ عملیاتی که از آن تنها نام یک خائن در ظاهر خودی به نام کلاهی و سازمانی تروریستی به نام منافقین بر جا مانده است. مرور این قبیل وقایع در روزهای ابتدایی نخستین ‌دهه از انقلاب اسلامی، علاوه بر بازخوانی بخش مهمی از تاریخ، می‌تواند برای نسل امروز که هیچ چیزی از ترور، نفوذ، جاسوسی و جنگ تمام عیار نفاق علیه پیکره اسلام ناب انقلابی امام و امت نمی‌داند، راهگشا باشد تا روزی نرسد که در کشور جای شهید و جلاد تغییر کند. 
«محمدرضا کلاهی‌صمدی» مشخصات عامل نفوذی و مجری عملیات تروریستی در دفتر حزب جمهوری اسلامی در نخستین‌ سال‌های دهه 60 است. وی که در ظاهر یکی از خودی‌ترین افراد حاضر در حزب جمهوری و شخصی ظاهرا انقلابی به شمار می‌رفت، سال 57 به سازمان منافقین پیوسته بود. کلاهی ابتدا در انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه علم و صنعت عضویت داشت و پس از مدتی با خط‌دهی سازمان از انجمن اسلامی اظهار بریدگی کرد. این در حالی بود که در همان مقطع به شکل پنهان با سازمان ارتباط تنگاتنگی داشت اما به این دلیل که برای نفوذ در نهادهای انقلابی انتخاب شده بود، ارتباط خود را مخفی نگه داشته و همه مناسبات خود با سازمان را به شکل کاملا سری دنبال می‌کرد.
سرانجام کلاهی به عنوان پاسدار کمیته انقلاب اسلامی ولیعصر تهران واقع در خیابان پاستور، شروع به فعالیت کرد و با هدایت منافقین، بتدریج وارد حزب جمهوری اسلامی شد. وی با ورود به جایگاه مسؤول دعوت‌ها برای کنفرانس‌ها، میزگردها، جلسات و مسؤولیت حفاظت سالن، در جایگاهی قرار می‌گیرد که از محتوای همه جلسات محرمانه حزب مطلع می‌شود.
کلاهی زمان عضویت در سازمان مستقیماً زیر نظر یکی از افراد کادر مرکزی منافقین به نام «هادی روشن‌روان» با نام مستعار «مقدم» فعالیت داشته است. وی از اول آذر 59 در خانه فردی به نام «سیدعباس‌ مؤدب‌صفت» به عنوان مستأجر سکونت داشته و به صورت انفرادی زندگی می‌کرده است. محتوای اسناد به دست آمده از وضعیت خانه امن کلاهی گویای این مساله است که رفت‌وآمدهای وی به خانه به این صورت بوده که همیشه ساعت 7 صبح خانه را ترک می‌کرده و 8 شب به خانه بازمی‌گشته است، البته گاهی افرادی را با خود به خانه می‌آورده که از ارتباط آنها و اینکه آیا آنها هم تشکیلاتی بوده‌اند اطلاعات دقیقی در دست نیست. وی در رفت‌وآمدها مرتب خودش را چک می‌کرده تا تحت تعقیب نباشد که در ادبیات امنیتی به این قبیل اقدامات، «ضدتعقیب» گفته می‌شود! اقدامی که به شکل دستور و مساله‌ای بسیار مهم از سوی سازمان منافقین به همه عناصر تشکیلاتی آموزش داده شده و اجرای آن ابلاغ می‌شود. هدف از اجرای چنین اقدامی، سالم بودن عنصر و عدم تعقیب و مراقبت از سوی عناصر امنیتی است. 
نه‌تنها ورود و عضویت کلاهی در حزب با برنامه‌ریزی و هدایت سازمان منافقین انجام شد، بلکه عضویت هر فرد دیگری در حزب جمهوری اسلامی مساله‌‌ای پیچیده محسوب نمی‌شود. به عبارت دقیق‌تر حزب جمهوری اسلامی به عنوان یک حزب مردمی درهای بازی در مقابل کسانی داشت که می‌خواستند به عضویت آن دربیایند. به قول مرحوم رفسنجانی، یک فرد ظاهر‌الصلاح مانند کلاهی براحتی می‌توانسته در این تشکیلات جلب اعتماد کند و پس از مدتی خودش را به مدارج بالای حزب و جلسات مهم محرمانه آن برساند.
برخی اعضای حزب حتی از طریق پر کردن فرم در مساجد وارد حزب جمهوری اسلامی شده بودند و تشریفاتی برای استعلام سوابق افراد وجود نداشته است.  «علی موسی‌رضا» از اعضای حزب و از حاضران در صحنه انفجار بوده که با کمک امدادگران زنده مانده است. وی که از اعضای گزینش حزب در دفتر تهران بوده است، درباره گزینش افراد در حزب جمهوری می‌گوید: «در گزینش اعضای حزب سختگیری کامل داشتیم. اینطور نبود که حزب تشنه عضو جدید باشد. اینجانب به عنوان یکی از اعضای گزینش دفتر تهران شاهد رعایت همه نکات گزینشی بودم. پرسشنامه دقیق و جامعی تهیه شده بود که افراد هنگام ارائه درخواست عضویت، آن را تکمیل می‌کردند. ما برای تحقیق به محل سکونت و کار آنها می‌رفتیم، با این وجود جریان نفاق که تشخیص آن بسیار مشکل است، با هدف تخریب و ضربه زدن وارد حزب شده بود و محمدرضا کلاهی که یکی از این افراد بود توانست وارد حزب شود و آنگاه آن جنایت هولناک را رقم بزند». وی مشخصاً درباره گزینش کلاهی در حزب جمهوری اسلامی می‌گوید: «در مورد کیفیت آن اطلاع دقیقی ندارم و تصورم این است که قبل از معمول شدن مراحل گزینش، وی جذب شده بود. کلاهی توانست با فعالیت‌های تصنعی خستگی‌ناپذیر و تلاش‌های ظاهری و ریاکارانه نظر مسؤولان حزب را جلب کند و به اندازه‌ای پیش رفته بود که کارگردانی جلسات هفتگی مسؤولان 3 قوه حزب مانند دعوت، دستور جلسه و پذیرایی را بر عهده بگیرد... خاطرم هست که کلاهی ملعون، مقابل در ورودی جلسات می‌ایستاد و اگر کسی کارت دعوت نداشت، با جدیت که آن هم از روی نفاق بود، مانع ورود افراد به جلسات می‌شد».
وی چند روز قبل از انفجار حزب، کیف سامسونتش را عوض کرده و کیف بزرگ‌تری را حمل می‌کرد. رفت‌وآمدهای متعدد او در طول روز به حزب باعث ‌شد معمولاً وی را بازرسی نکنند. هر چند نمی‌توان با قطعیت درباره قرارگیری بمب‌ها در کیف سامسونت اظهار نظر کرد و روش دیگری نیز برای ورود بمب‌ها به درون ساختمان حزب، محتمل است؛ جزوه‌های تحلیل درون‌گروهی در جلسات هفتگی حزب توزیع می‌شد. این اقدام کاری روتین برای افرادی مثل کلاهی محسوب می‌شد، البته آن هفته کلاهی اصرار زیادی داشت که کارتن جزوه‌ها را خودش به داخل سالن ببرد.
این در حالی است که بر اساس اظهارات شاهدان عینی، کلاهی یکی از کارتن‌ها را در درون میز منشی جلسه قرار داده است. تکه‌تکه شدن و مفقود شدن قطعات بدن شهید «رحمان استکی» منشی جلسه که پشت همان میز نشسته بود، نشان می‌دهد این احتمال نزدیک به واقعیت است.
کلاهی بعد از حادثه به سرعت متواری و در خانه‌های تیمی منافقین مخفی شد تا اینکه با کمک عوامل سازمان از مرز غربی از کشور خارج و به عراق منتقل شد. در مقطعی که وی در ایران بود گزارشات متعددی مبنی بر محل اختفای وی در مناطقی از جمله جاده چالوس، روستای سیاه‌بیشه و قلعه میرفتاح در اطراف همدان به دست ‌آمد که در همه موارد شناسایی، هنگام مراجعه تیم‌های عملیاتی نتیجه‌ای به دست نیامد.  محمدرضا کلاهی با وجود نقش منحصر به فردش در حادثه تروریستی 7 تیر، فقط یک عنصر نفوذی و در واقع مجری عملیات بوده است؛ به عبارت دقیق‌تر اسناد به دست آمده و گزارش‌های امنیتی نشان می‌دهد طراحی و هدایت عملیات از سوی رده‌های بالای سازمان انجام شده است.
رجوی در جمع‌بندی محرمانه یک ساله اقدامات سازمان  از حادثه هفتم تیر به عنوان ضربه مهلک یاد می‌کند. موسی خیابانی، نفر دوم سازمان در نوار تحلیل تاریخچه سازمان که دقیقاً یک ساعت قبل از کشته شدنش در 19 بهمن 60 و درست قبل از عملیات خانه زعفرانیه ضبط کرده بود، از این حادثه به عنوان ضربه اول سازمان به نظام جمهوری اسلامی یاد می‌کند. خیابانی در بخش‌هایی از تحلیل ذکر شده می‌گوید: «... صدای مهیب انفجار درست رأس ساعت 9 شب یکشنبه 7 تیرماه بلند شد؛ صدایی که نه‌تنها در سراسر ایران، بلکه در سراسر جهان طنین انداخت و شاید بتوان گفت از فردای آن روز  رژیم خمینی دیگر مرده است».
مشابه همین تحلیل‌ها از سوی رسانه‌های آمریکایی‌ نیز منتشر شده است. آنها هم معتقد بودند ضربه هفتم تیر به انقلاب ایران در عمل کار انقلاب را تمام کرده است. به عنوان نمونه هفته‌نامه «تایم» چاپ آمریکا در همان زمان در این رابطه نوشت: «آیت‌الله بهشتی امید اصلی برای تداوم انقلاب اسلامی بود». «واشنگتن‌استار» نیز فقدان آیت‌الله بهشتی را به منزله از دست رفتن تواناترین استراتژیست و سازمان‌ده روحانیت ایران توصیف کرد. «کریستین ساینس مانیتور» هم تأکید کرد: «انفجار هفتم تیر امید بنیادگرایان برای تشکیل یک دولت مذهبی پس از سرنگونی بنی‌صدر را به یأس تبدیل کرد». روزنامه «دی‌ولت» چاپ بن آلمان نیز در تحلیلی عنوان‌ کرد: «فقدان آیت‌الله بهشتی ضربه سخت ولی غیرمهلک به روحانیت ایران بود، از این رو مردم ایران چاره‌ای ندارند جز اینکه برای فائق آمدن بر دیکتاتوری ملاها بجنگند».
این عملیات با وجود همه این تفاسیر از یکسو به دلیل نقش بی‌بدیل آیت‌الله بهشتی و یارانی که با وی در انفجار هفتم تیر به شهادت رسیده بودند و از سوی دیگر به دلیل تبلیغات منافقین در رسانه‌‎های جهان بازتاب گسترده‌ای پیدا کرد اما مدیریت حضرت امام و دیگر مسؤولان نظام به علاوه همراهی تمام و کمال مردم باعث شد بعد از شهادت شهید بهشتی و یارانش و حتی ترورهای بعدی، انقلاب با قدرت و انگیزه بیشتر به راه خودش ادامه دهد و حتی در بزنگاه‌های مهم، پیروز و  موفق باشد.  
 


Page Generated in 0/0126 sec