گروه بینالملل: امانوئل مکرون، رئیسجمهوری فرانسه با سلفش و پیش از آن با نیکولا سارکوزی تفاوت چندانی ندارد. به نظر میرسد عصر روسایجمهور کاریزماتیک و قدرتمند در فرانسه به پایان رسیده است و دیگر شاهد افرادی چون شیراک، ژیسکاردستن و حتی فرانسوا میتران نخواهیم بود. این خبر خوبی است؟ سوالی که بسیاری میپرسند آن است که فرانسه در دوران اولاند، سارکوزی و مکرون چه تغییری کرده است؟ کارشناسان بر این باورند که در عصر سیاستهای اعلامی، فرانسه به آمریکا نزدیکتر شده است، در اروپا مواضعی بعضا علیه آلمان و ایتالیا اتخاذ میکند و در ماجراجوییهای بینالمللی برای خود به دنبال نقش است. لیبرالیسم فرانسوی مفهومی است که مکرون پس از یک سال حضورش در قدرت آن را نمایان کرده است؛ مفهومی که با نقش سنتی فرانسه در جهان و سیاستهای آن طی سالهای گذشته که منجر به ظهور فرانسهای مستقل و بعضا موفق در عرصههای بینالمللی شده بود تفاوت فاحشی دارد. مکرون چندان موفق نیست و میزان محبوبیت او طی یک سال از حضورش در قدرت به 40 درصد کاهش یافته است که این آماری وحشتناک برای یک رئیسجمهور به شمار میرود. لیبرالیسم فرانسوی اما در جامعهای که طبقه متوسط آن کارآمد است چندان موفق نخواهد بود زیرا مکرون به مردم عادی توجهی ندارد. او در عین حال نیازهای عمومی جامعه را نمیبینید و چیزی که دنبال آن است حمایت از ثروتمندانی است که بخش بسیار کوچکی از جامعه فرانسه را تشکیل میدهند. این نمود عینی لیبرالیسمی است که فرانسه در حال حاضر پا به آن گذاشته است و سرابی غمانگیز را در مقابل خود میبیند، زیرا احزاب راستگرا با پایان دوران مکرون شکستی دیگر را متحمل میشوند. اما در این میان، مکرون هوادارانی هم دارد. موافقان او میگویند در مقایسه با رئیسجمهوری آمریکا، مکرون مرد خانواده است و رسوایی اخلاقی و مالی ندارد؛ مسالهای که ترامپ نمیتواند درباره آنها ادعایی داشته باشد. همانطور که اشاره شد اگر مکرون نتواند سیاستهای اقتصادی و جراحی مورد نظر خود را انجام دهد او سومین رئیسجمهور تکدورهای فرانسه خواهد بود، زیرا در حال حاضر شاهد تغییر دولت در ایتالیا و حتی ضعف آنگلا مرکل، صدراعظم آلمان هستیم؛ 2 متحدی که روزگاری مکرون میتوانست برای به کرسی نشاندن نظرات فرانسه در بروکسل روی آنها حساب کند اما امروز مکرون تنهاتر از گذشته است و شاید تغییر این DNA چندان با مزاج تلخ فرانسویها جور درنیاید.