printlogo


کد خبر: 194721تاریخ: 1397/4/11 00:00
با دروغ نمی‌توان واقعیت‌های تاریخی را مومیایی کرد

 علی‌اکبر رنجبرکرمانی: دروغ وقتی تکرار شود، باورپذیر می‌شود. در تاریخ دروغ‌های بزرگ ولی باور شده، کم نداریم. «گوبلز» وزیر تبلیغات آلمان نازی، این نکته را خوب دریافته بود که دروغ برای اینکه باورکردنی باشد، اولا باید خیلی بزرگ باشد، ثانیا بشدت تکرار شود. در حرم حضرت عبدالعظیم حادثه‌ای رخ داد و جنازه‌ای کشف شد و پس از آن سیل تبلیغات درباره رضاشاه کبیر(!) به راه افتاد که چه مردی بود و چه کارهایی که کرد و چه کارهایی که نکرد. این روزها تا اسم رضاشاه می‌آید عده‌ای می‌گویند او نماد امنیت، ملی‌گرایی، حفظ تمامیت ارضی، گسترش صنایع داخلی، راه‌آهن، تاسیس فرهنگستان، دانشگاه، دادگستری نوین، شهربانی و ارتش جدید است. از امنیت شروع کنیم. آیا قبل از او ناامنی بود و با او امنیت آمد؟ باید یادآور شد ایران در قبل از کودتای 1299، تازه از انقلاب بزرگ مشروطیت بیرون آمده بود. طبیعی است در کشوری که تازه انقلاب کرده و هنوز نهادهای تازه جایگزین نهاد‌های قبلی نشده، قدری هرج و مرج هم بروز کند اما اینطور نبود که دولت‌های وقت در برابر هرج و مرج‌طلبان ساکت و ناتوان باشند. سرکوب شورش سالارالدوله، محمدعلی میرزای مخلوع و ارشدالدوله- که پشتیبانی قدرت‌های خارجی را هم داشتند- به دست قوای ملی و دولتی، نمونه بارز اهتمام دولت‌های وقت به امور کشور بود. علاوه بر اثرات انقلاب مشروطه، ایران گرفتار آثار مخرب جنگ اول جهانی و ورود قوای خارجی به خاک ایران و زد و خورد ارتش‌های متخاصم در خاک ایران و در پی آن بروز قحطی در کشور بود. همه اینها نابسامانی‌هایی را در ایران موجب شد. اینها نتایج طبیعی آن شرایط بود اما اینطور نبود که دولت‌های وقت به فکر چاره نباشند و مردم و کشور همین‌طور پا در هوا و در ناامنی و هرج و مرج و از هم گسیختگی مانده باشند تا به اصطلاح منجی بزرگی(!) مثل رضاشاه بیاید آنها را نجات دهد. اگر ایران ناامن بود، پس مال‌التجاره و کالاهای خارجی چگونه از بنادر خلیج‌فارس به تهران و سایر شهرها می‌رسید؟ چگونه آمریکا و دولت‌های غربی در ایران نمایندگی سیاسی و سفارتخانه داشتند؟ کدام دولت اروپایی حاضر می‌شود کارکنان و دیپلمات‌های خود را به کشوری «ناامن» اعزام کند؟ در بوشهر، شیراز، سلطان‌آباد (اراک)، اصفهان، تهران، تبریز، رشت و... ده‌ها شرکت تجاری اروپایی دفتر و نمایندگی داشتند. ده‌ها مستشار اروپایی در اقتصاد ایران و پست ایران و فرهنگ و آموزش عالی ایران کار می‌کردند. صدها میسیونر و مبلغ مذهبی در گوشه و کنار ایران مشغول انجام کارها و اجرای برنامه‌های خود بودند و همان‌ها ده‌ها مدرسه در نقاط مختلف ایران تأسیس کرده بودند. بله! بر اثر ضعف دولت مرکزی و شرایط ناشی از انقلاب مشروطه و جنگ، گاه گردنکشان و یاغیانی هم پیدا می‌شدند و مزاحمت‌هایی فراهم می‌آوردند. بزرگ‌ترین یاغی و گردنکش آن زمان، «نایب حسین کاشی» بود که دولت، در زمان وثوق الدوله، او را گرفت و اعدام کرد. طرفداران رضاخان وقتی صحبت از امنیت و تمامیت ارضی ایران می‌کنند، منظورشان، سرکوب قیام جنگل (شهید میرزاکوچک خان) و کلنل پسیان و ... و از این قبیل است. صرف نظر از دیدگاه‌ها و قضاوت‌های متفاوت درباره این افراد و قیام‌های‌شان، دولت مرکزی ایران در قبل از کودتای 1299 مشغول سرکوب این نوع قیام‌ها بوده و موفق هم بوده است. سرکوب قیام میرزا کوچک خان در جنگل، از قبل از کودتا شروع شده بود و همین رضاخان و نفراتش از طرف دولت مرکزی مأمور مبارزه با نهضت جنگل شده بودند. شیخ محمد خیابانی را هم که دولت مرکزی ایران در زمان مشیرالدوله (قبل از کودتا) سرکوب کرده بود و قس علیهذا... پس اینطور نبود که در ایران دولتی نبود و هر کس هر کاری دلش می‌خواست می‌کرد و رضاخان آمد و فرشته نجات(!) مردم ایران شد. درباره تمامیت ارضی ایران، جز آنچه در بالا درباره سرکوب قیام‌هایی که در گوشه و کنار ایران برپا بود و البته باید گفت هیچ‌یک از این قیام‌ها انگیزه‌اش تجزیه و جدایی از ایران نبود، ذکر این نکته لازم است که در تبلیغات رژیم پهلوی همواره شاهان قاجار ملامت می‌شدند که بخش‌های بزرگی از خاک ایران را از دست دادند. در هیاهوی این تبلیغات، این حقیقت بزرگ هم گم شد که بخش‌هایی از خاک ایران نیز در زمان پادشاهی رضاشاه کبیر(!) این حافظ تمامیت ارضی ایران(!) از دست رفت و ضمیمه خاک ترکیه و اتحاد شوروی شد و بخش‌هایی از منافع استراتژیک ایران نیز در مرزهای ایران با عراق و افغانستان و هندوستان آن روز از دست رفت؛ چیزی که از نظر کارشناسان خیانت محض ارزیابی شده است. تازه! آن مقدار خاکی که در زمان قاجارها از دست رفت،  نتیجه 2 دوره جنگ نزدیک به 10 ساله با یک ارتش قوی، یعنی ارتش روسیه تزاری بود. رضاشاه کجا و حفظ تمامیت ارضی ایران کجا؟! آیا فرار مفتضحانه ارتش رضاشاهی از برابر قوای متفقین در جنگ دوم جهانی را باید مصداق حفظ تمامیت ایران و نیز تشکیل ارتش نوین دانست؟ باز گلی به گوشه جمال ارتش ایران در زمان جنگ‌های ایران و روس که با اینکه ساز و برگ مرتبی نداشتند و با نیرومندترین ارتش اروپا در آن زمان طرف بودند، دلیرانه در برابر آنها ایستادند و حماسه‌ها آفریدند و در بعضی معرکه‌ها دشمن را به سختی شکست دادند و در نهایت نیز مردانه در میدان جنگ شکست خوردند و شد آنچه شد. هیچیک از افسران ارتش ایران در زمان فتحعلی‌شاه و مرحوم عباس‌میرزا قاجار چادر به سر نکرد و از برابر دشمن فرار نکرد. اما حکایت فرار کردن تیمسارهای رضاشاهی با لباس زنانه، از طنزهای تلخ و حقیقی تاریخ ایران است. در 200 سال اخیر، فقط در نظام جمهوری اسلامی است که با وجود جنگی از هر نظر نابرابر- که در آن ایران تقریبا با تمام دنیا طرف بود- حتی یک وجب از خاک ایران از دست نرفت. نسبت دادن حفظ تمامیت ارضی ایران به رضاشاهی که بخش‌هایی از خاک ایران را از دست داده و ارتشش آنطور از برابر متجاوزان فرار کرد، یا از روی بی‌اطلاعی از حوادث تاریخی مطرح می‌شود  یا با هدف نادیده گرفتن وقایع و تحریف حقایق تاریخ دوران رضاشاه است. طرفداران رضاشاه طوری از ایران قبل از او صحبت می‌کنند که گویی در ایران هیچ دولتی نبوده و هیچ کاری نمی‌شده و ایران یک خاک وسیعی بوده که در آن عده‌ای از مردم به طریقی که معلوم نیست، با هم زندگی می‌کردند و در شهرها و روستاهای ایران هر روز قتل و غارت واقع می‌شده و هرج و مرج بوده و ... این ناشی از تبلیغات ضد قاجار در دوران 50 ساله حاکمیت رژیم پهلوی بر ایران است. در حالی که ایران در قبل از کودتای رضاخان (رضاشاه بعدی) دولتی بوده است که از طرف تمام جهان به رسمیت شناخته‌شده و تقریبا تمام کشورهای غربی در ایران سفارتخانه و  نمایندگی سیاسی داشتند و ایران نیز در آن کشورها نمایندگی و سفیر و سفارتخانه داشت. ایران عضو ده‌ها کنوانسیون بین‌المللی اعم از پست و تلگراف و هوانوردی و کشتیرانی و فرهنگی و صلیب سرخ و... بود. مهم‌ترین نهاد بین‌المللی، جامعه ملل [سلف سازمان ملل] بود که ایران در آن عضویت داشت. اتفاقا در همین صلیب سرخ وقتی ایران عضویت یافت (قبل از کودتای 1299) دولت ایران اصرار و تأکید کرد آرم و علامت ویژه خود را داشته باشد و صلیب سرخ جهانی هم پذیرفت و ایران تنها دولت عضو صلیب سرخ بود که علامت ویژه خود یعنی شیروخورشید سرخ را داشت. و اما درباره تأسیس ارتش نوین! نوسازی نیروهای نظامی ایران در 90 سال قبل از رضا شاه و با ابتکار و به دست مرحوم عباس‌میرزا قاجار، ولیعهد فتحعلی‌شاه و سپهسالار ایران در جنگ‌های ایران و روس، آغاز شد و مراحلی طی شد و حوادثی بر کشور گذشت که ذکر آن موجب اطاله کلام است. به هرحال باید پرسید: رضاخان، در کدام ارتش و کدام قشون به درجه سرهنگی و سرتیپی رسید؟ و اگر ایران ارتش نداشت، آن نیرویی که سوم اسفند 1299 کودتا کرد، از کجا آمده بود؟ بله! در طول 20 سال قدرت رضاشاه، این نیرو گسترش یافت که امری طبیعی بود و دولت‌های قبل از کودتا هم، بویژه وثوق‌الدوله و مشیرالدوله، به تنظیم و تنسیق و گسترش آن اهتمام داشتند و اگر فرصت می‌یافتند، بهتر از رضاشاه کار می‌کردند. در هیاهوی مومیایی(!) یکی از کسانی که تفنناً به تاریخ معاصر، البته تاریخ بعد از انقلاب اسلامی، می‌پردازد و در زمینه تاریخ شفاهی مصاحبه‌های مفیدی هم با بعضی اشخاص داشته، رضاشاه را نماد گسترش صنایع داخلی(!) قلمداد کرده است. گویا در زمان رضاشاه، ایران پر شده بود از کارخانه‌های فعال و تولید انبوه محصولات صنعتی و ... وای از وقتی که آدم بخواهد به نرخ روز، نان بخورد. ایران رضاشاهی و صنعت؟! گسترش صنایع داخلی؟! کی؟ کجا؟ رضاشاه 2 کارخانه نساجی در شمال و یک کارخانه قند در شاه‌آباد غرب (اسلام‌آباد فعلی در کرمانشاه) بنا کرد. همین و همین! اینها هم همه‌اش ملک شخصی خودش بود. البته مطابق معمول برای اینها پولی هم پرداخت نکرده بود و کارگران شاغل در این کارخانه‌ها چنان وحشیانه استثمار می‌شدند که وزیرمختار آمریکا- آمریکای سرمایه‌داری بیرحم و نه شوروی سوسیالیستی طرفدار کارگر- در گزارشی که به وزارت خارجه کشورش داد، رفتار رضاشاه (مالک کارخانه) با کارگران را وحشیانه و غیرانسانی خوانده است. دو- سه تا کارخانه اینچنینی را می‌شود اسمش را گذاشت گسترش صنایع داخلی؟ گوینده این سخن با استفاده از کلمات گسترش، صنایع و... آیا پیش خود شرم نمی‌کند که برای روشنفکر(!) و آزاداندیش(!) و بی‌طرف(!) جلوه کردن، چه حقایقی را می‌پوشاند و چه دروغی را پخش می‌کند؟ آیا نمونه و مصداقی هم برای این گسترش صنایع داخلی می‌تواند ذکر کند؟ اما راه‌آهن؛ درست است که راه‌آهن جنوب به شمال، زمان رضاشاه احداث شد اما صرف‌نظر از نقد و نظرهای منفی درباره راه‌آهن و سوق‌الجیشی بودن آن و اقتصادی نبودن آن که نویسنده با آن انتقادها موافق نیست، باید گفت اگرچه راه‌آهن زمان رضاشاه احداث شد اما اینطور نیست که قبل از او در ایران راه‌آهن نبود، بلکه در بخش‌هایی از ایران مانند مازندران، گیلان، آذربایجان، فارس و سیستان‌وبلوچستان راه‌آهن‌های محلی وجود داشت. بین تهران و شهرری هم راه‌آهن بود که مشهور است، بنابراین راه‌آهن در ایران بود و دلیلی هم نداریم که قرار هم نبود توسعه پیدا کند، بلکه طرح راه‌آهن سراسری از قبل از مشروطیت در ایران موضوع مورد توجه دولت ایران و مسؤولان وقت کشور بوده و یک بخش از آن که بنادر جنوبی کشور را به نقاط شمال متصل می‌کند، طرح و نقشه‌اش هم تهیه شده بود و حداقل 3 بار هم تا پای قرارداد رفته بود، بار آخر آن با یک شرکت آمریکایی بود اما رقابت‌ روس و انگلیس با آمریکا در ایران مانع اجرای طرح راه‌آهن جنوب به شمال توسط آمریکا در ایران شد. حتی تأمین بودجه راه‌آهن هم از قبل طراحی شده و قرار بود بودجه آن از طریق مالیات نمک تأمین شود که در زمان رضاشاه به مالیات قند و شکر تبدیل شد. مهم‌ترین پیگیر راه‌آهن سراسری در ایران، صنیع‌الدوله، نخستین ‌رئیس مجلس شورای ملی و برادر مخبرالسلطنه هدایت- که بعدها نخست‌وزیر رضاشاه شد- بود. حتی وقتی راه‌آهن سراسری در ایران احداث شد، به هدایت گفته بودند باید مجسمه صنیع‌الدوله را در میدان راه‌آهن بگذارند و... بنا براین طرح راه‌آهن سراسری و شکل تأمین بودجه آن از قبل وجود داشت و رضاشاه امکان اجرای آن را پیدا کرد و دلیلی نیست که اگر او نبود این طرح اجرا نمی‌شد.
منبع: موسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی


Page Generated in 0/0053 sec