printlogo


کد خبر: 195167تاریخ: 1397/4/20 00:00
دوباره افتادم!
مصطفی صاحبی

نُه ترم گذشت و ما ولی بی یاریم
همراز مداد و خط‌کش و پرگاریم
از دست غذای سلفمان بیماریم
دل در گرو غذای مامان داریم

دانشجوی ترم آخر و بیکاریم
از درس و کتاب و امتحان بیزاریم

گیریم که بیست هم گرفتیم، که چه؟!
استاد نفهمید خرفتیم، که چه؟!
در بند کلاس و درس، خِفتیم، که چه؟!
صبح از بغل پتو بلفتیم، که چه؟!

چون شغل کم است و ما ولی بسیاریم
از درس و کتاب و امتحان بیزاریم

پیدا نکنیم شغلکی! ممکن نیست!
حتی درپیت و الکی، ممکن نیست
با عشوه‌ و ناز خرکی ممکن نیست
چون گشت و گذار مفتکی ممکن نیست

مشغول گذار در اَپ دیواریم
از درس و کتاب و امتحان بیزاریم

تبدیل به پول نقد شد، شیشه‌ آب
یا گاز و پتو و موکت و سیخ کباب
با دفتر و جامدادی و کیف و کتاب
ای بر پدر بی پدر هرچه حباب

در شهر غریب در پی سمساریم
از درس و کتاب و امتحان بیزاریم

از تابش برجام، جمیعا کوریم
دلگیر از این جماعت مغروریم
دنبال سه تا فحش بد و ناجوریم
لطفا تو بفهم لعنتی! مجبوریم!

تا سال هزار و چارصد پاکاریم
از درس و کتاب و امتحان بیزاریم
 


Page Generated in 0/0077 sec