سیدحبیبالله بهشتی: پنتاگون سیاستهای خود را برای سال 2018 اعلام کرد. در حالی که آمریکاییها 800 پایگاه نظامی در 70 کشور جهان مستقر کردهاند، به دنبال گسترش نفوذ خود در آسیا و شرق اروپا هستند. هدف آنها در آسیا چین اعلام شده و در اروپا مدعیاند خطر روسیه هنوز مهار نشده است. این در حالی است که شرکتهای آمریکایی از «مک دونالد» تا «مک دانلد داگالاس» مجموعهای از فعالیتها را در سطوح مختلف پیگیری میکنند. مک دونالد ذائقه جهان را تحت تاثیر خود قرار میدهد و مک دانلد داگلاس به آنها جنگنده میفروشد. در عین حال که بودجه نظامی آمریکا برای سال 2019 به طور قابل توجهی افزایش یافته و به 700 میلیارد دلار رسیده است. ترس و تردید عاملی است که آمریکاییها آن را در استراتژی نظامی خود در نظر گرفتهاند. جنگ با سیاست بازدارندگی امنیتی شاید در ظاهر ترکیبی عوامفریبانه باشد اما با توجه به سیاستهایی که آمریکاییهایی طی سالهای گذشته و پس از پایان جنگ سرد آن را در چارچوب عملیاتی خود قرار دادهاند، میتواند کاملا گواه سیاستهای پشتپرده آنها باشد. همانند آنچه در نوشتار شکسپیر آمده است چهره دروغین به دنبال پنهان کردن قلب دروغین است که درباره ایالات متحده ردپای این مساله کاملا در سیاستهای آن قابل مشاهده است. در حال حاضر و با گذشت بیش از 16 سال از جنگ افغانستان شاهد حضور پرتعداد نیروهای آمریکایی در این کشور جنگزده هستیم؛ فضای سیاسی بیثبات است، طالبان کماکان قدرت دارد و برای محدود کردن آن و بر هم زدن فضای سیاسی بعضا آمریکاییها به دنبال گروههای خشن و مسلح دیگری هستند تا حضور خود را در این کشور توجیه کنند. حضور آنها در افغانستان بخشی از سیاست بازدارندگی است که در دکترین نظامی این کشور به وضوح دیده میشود. آمریکاییها با ایجاد تهدید خود را به عنوان عامل بازدارنده این ویروس معرفی کرده و در بخشهای مختلفی از جهان به سرعت تکثیر شدهاند. این سیاست ایالات متحده در میان اعضای ناتو نیز طرفدارانی دارد به طوری که شاهد افزایش نیروهای آمریکایی در لهستان و ایجاد پایگاه در این کشور توسط آنها برای جلوگیری از تهدید به اصطلاح روسیه هستیم. آمریکاییها حضور نظامی خود را در جهان با سیاست بازدارندگی توجیه میکنند در حالی که این سیاست منجر به تکثیر و افزایش حضور آنها در بیشتر جبهههای جهانی است. توجیه نظامی ایالات متحده سیاست بازدارندگی از وقوع جنگ است به همین منظور سیاست افزایش نیروهای آمریکایی در اروپا و انتقال آن به شرق آسیا از سوی جریانهای مختلف نظامی و سیاسی در ایالات متحده دیده میشود. در همین چارچوب شاهد آن هستیم که هژمونی اقتصادی آمریکا در خدمت هژمونی نظامی این کشور عمل کرده و این دو بخش خدمات متفاوت و بعضا مستقلی را به یکدیگر میدهند که انگیزه اصلی آن جهانی ناامنتر با ایده ترس و تردید است. این جهان ناامن را رسانههای آمریکایی تبلیغ میکنند، جریانهای سیاسی و سیاستمداران ایالات متحده آن را پیادهسازی و باورپذیر میکنند و سربازان و ارتش در کنار فناوریهای نظامی آن را به جهان عرضه میکنند. این مثلث که شامل رسانهها، سیاستمداران و بخشهای نظامی است به کمک خوراکهای اقتصادی در سراسر جهان غرب نفوذ یافته و حتی در مجموعه کشورهای عربی و شرق آسیا نیز توانسته است حامیان داخلی برای خود بیابد که حضور نظامی آمریکا در سراسر جهان را توجیهپذیر میکند. آمریکاییها با محصور کردن قدرت تلاش میکنند همانند گذشتگان صاحب قدرت در تمدن غربی رفتار کنند. این کنشها همانند آن چیزی است که در روم باستان، در یونان و بعضا در امپراتوریهای مدرن غربی به پیشرانهها مبدل شد که توانست استعمار نوین را در عرصه بینالمللی معرفی کند. اما در سال 2018 دشمن اصلی در جهان و دشمنی که تمدن بشری را در تیررس خود قرار داده، کاخ سفید است. این نظام سیاسی در اروپا با با بر هم زدن تمام کانونهای قدرت و وابسته کردن آنها به مجموعههای آمریکایی عملا از هر گونه تمرکز قوای توانمند جلوگیری کرد. این سیاست جلوگیری امروز کاملا در ناتو و اتحادیه اروپایی و سیاستهای امنیتی این قاره قابل مشاهده است.