پویان شریعت*: با ظهور تروریسم تکفیری در منطقه غرب آسیا که بر اساس اسناد منتشر شده از سوی سرویسهای اطلاعاتی- امنیتی کشورهای درگیر در این پرونده، پروژهای هدفمند از سوی سرویسهای اطلاعاتی غرب و برخی کشورهای عربی منطقه بوده است، حالا نام دیگری در کنار شام و عراق پس از گذشت سالها جنگ و درگیری بار دیگر خودنمایی میکند؛ بحران جدید در «افغانستان» است! کشوری در منطقه آسیای مرکزی و همسایگی 2 کشور مهم ایران و پاکستان که به اعتقاد برخی کارشناسان مسائل امنیتی، سرزمین مادری بنیادگراهای رادیکال به شمار میرود. این جغرافیا از دوران تجاوز شوروی در اواخر دهه 70 میلادی میزبان گروههای مختلف اسلامی مسلح برای تقابل با بلوک شرق بوده است. بستری که با گذشت تنها 5 سال و درست در نیمه دهه 80 میلادی به دلیل ازدیاد گروههای جهادی مورد توجه سرویسهای اطلاعاتی غرب قرار گرفت و با تزریق شبکه عربزبان و عناصر عرب تکفیری، شاهد شکلگیری بزرگترین جریانهای تروریستی مسلح در تاریخ یک سده گذشته در این جغرافیا بوده است.
اما ریشه اصلی بنیادگرایی در افغانستان را باید در جریانهای تندرو پاکستان که مبدأ اصلی آن هند بزرگ (قبل از تجزیه به هند، پاکستان و بنگلادش) است جستوجو کرد که با ورود استعمار به شبهقاره هند در تلاش برای تجدید فکر دینی برآمدند. جریان اول در این میان، جریان بنیادگرایی افراطی است که ریشه در افکار و اندیشههای «شاه ولیالله دهلوی» در بازه زمانی 1703 تا 1762 میلادی دارد. نهضت شاه ولیالله در آغاز یک نهضت فکری-فرهنگی بود که اصلاح افکار دینی و خرافاتزدایی را از جامعه مسلمانان هند هدف اساسی و اولویت خود قرار داده بود.
این در حالی بود که بعد از او، فرزند و نوادگانش این نهضت را به یک جنبش اجتماعی- سیاسی تبدیل کرده و علیه استعمارگری آنگلوساکسونها موضع گرفتند.
نیمه دوم قرن نوزدهم میلادی، یکی از علمای برجسته پیرو نهضت شاه ولیالله به نام «محمد قاسم ناتاتوری» مدرسه معروف «دیوبند» را در قصبهای به همین نام در ایالت اوتارپرادش هند بنیانگذاری کرد. مدرسهای که بتدریج تبدیل به یک مکتب فکری ویژه شد و تا امروز افراد زیادی را به عنوان دیوبندیها به جغرافیای شبهقاره تحویل داده است. این مکتب پس از آنکه رنگ سیاسی به خود گرفت، زمینهساز شکلگیری «جمعیتالعلمای هند» در سال 1919 شد. این در حالی بود که پس از تجزیه هند و شکلگیری پاکستان شاخه انشعابی این جریان تحت عنوان شاخه «علمای اسلام» فعالیتهای خود را در پاکستان فعلی آغاز کرد و در نهایت به رهبری «مولانا بشیر احمد عثمانی» به حزب سیاسی- مذهبی دیوبندیها تبدیل شد.
دومین جریان فکری در پاکستان جریان «مولانا ابوالاعلی مودودی» است که با اندک تسامح میتوان آن را جریان اخوانی پاکستان نامید. او سال 1941 گروه جماعت اسلامی پاکستان را بنیانگذاری کرد که در حال حاضر بزرگترین حزب اسلامی در پاکستان به شمار میرود و این در حالی است که در ایام مبارزه با شوروی این حزب به شکل جدی از جمعیت اسلامی «برهانالدین ربانی» و حزب اسلامی «حکمتیار» حمایت میکرد.
از آنجا که گروههای مسلح و تروریستی در افغانستان را باید در بستر ریشههای ایدئولوژیک آنها تجزیه و تحلیل کرد تا در نهایت بتوان شکل درستی از وضعیت تروریسم در این کشور را به مخاطب ارائه داد، در نگاهی گذرا به ارتباط این جریانها با افغانستان پرداختیم. مسالهای که در نهایت باعث درک درستی از شرایط کنونی این کشور و تهدیدهای موجود برای همسایگان و منطقه شود.
طلاب علوم دینی در افغانستان رابطه دیرینهای را با مدارس دیوبندی دارند که این موضوع خود گویای جایگاه پاکستان در تحولات همسایه شمالی و نقش اسلامآباد در جنگ و صلح در افغانستان است.
بعد از تجزیه هند اکثر کسانی که به دنبال تحصیل علوم دینی بودند، مسیر خود را از هند به ایالت خیبر پاکستان تغییر دادند که این موضوع باعث ارتباط تنگاتنگی میان برخی سران طالبان، شبکه حقانی و در نهایت القاعده افغانستان با دیوبندیها شد. علاوه بر ایالت خیبر، برخی ایالتهای جنوبی و شرقی افغانستان عمده ارتباط خود را با مدارس ایالت سرحد پاکستان برقرار کرده و این دومین معبر ارتباطی میان افغانها و دیوبندیها در پاکستان به شمار میرود.
شاید بر همین اساس است که بسیاری از کارشناسان مسائل امنیتی علاوه بر افغانستان، پاکستان را بهشتی برای حیات بنیادگرایان رادیکال و بسیاری از سران القاعده و طالبان عنوان میکنند.
اما در شرایط کنونی افغانستان، موضوعی که بسیار مورد توجه قرار گرفته، سقوط برخی ولایات این کشور به دست طالبها و همچنین بحث ولایت خراسان و شکلگیری هستههایی از داعش در افغانستان است؛ مسالهای که میتواند تاثیر مستقیمی بر امنیت جمهوری اسلامی در نوار شرقی جغرافیای ایران داشته باشد.
این منطقه پس از حادثه 11 سپتامبر در آمریکا تنها با گذشت چند ماه با یک تجاوز سراسری از سوی ارتش ایالات متحده و متحدان اروپایی آمریکا (ناتو) رو به رو شد که بعضی ناظران مسائل بینالملل با استناد به برخی اسناد منتشر شده، وجود غربیها در این منطقه و سپس حضور در عراق را مهمترین زمینه رشد القاعده و شکلگیری داعش در منطقه غرب آسیا مطرح میکنند.
این در حالی است که پس از ظهور تروریسم تکفیری در شام و عراق، نقشههایی از سوی گروه تروریستی داعش منتشر شد که در آن اشاره به گسترش حوزه اشغال خود و حضور در برخی مناطق افغانستان با نام ولایت خراسان شده است. افزایش عملیاتهای منتسب به داعش در افغانستان در حالی نمودار رو به رشد خود را طی میکند که تشکیل دولت در افغانستان از سوی اشغالگران آمریکایی نهتنها باعث ایجاد صلح پایدار در افغانستان نشد، بلکه با تمرکز بر القاعده زمینه رشد سایر گروههای رادیکال همچون طالبان و شبکه حقانی را ایجاد کرد.
اقدامات مخرب واشنگتن در این منطقه و همچنین افزایش فعالیت کریدور جنوب به شمال دیوبندها در مرزهای پاکستان و افغانستان (در همسایگی ایران) باعث افزایش شبکه تشکیلاتی این گروهها از جمله داعش شده که در این میان باید به اتاق وضعیت مشترک واشنگتن-ریاض نیز اشاره داشت.
برخی کارشناسان از تشکیل اتاق عملیات مستقل در این منطقه در همسایگی ایران و جذب برخی گروههای تروریستی حاضر در منطقه جنوب شرق ایران به این اتاق عملیات با هدف اجرای پروژه ناامنی در نوار شرقی و ایجاد شبکه جریانی از اقلیتهای مذهبی جذب شده برای نفوذ در شهرهای مرکزی ایران سخن میگویند.
در همین راستا باید به نشست جنگ و صلح علمای کشورهای اسلامی در عربستان با هدف ایجاد صلح در افغانستان که دهم و یازدهم جولای امسال به ترتیب در جده و مکه برگزار شد، اشاره کرد. نفوذ سعودیها در این منطقه به دلیل وجود وهابیت و فعالیت سلفیها در این اقلیم به دهه 80 میلادی بازمیگردد. انتقال بخش عربی بدنه تشکیلاتی القاعده و تزریق تفکر وهابیت به این منطقه نهتنها با هدف جهاد علیه شوروی در افغانستان نبود، بلکه بر اساس دادهها و اسناد موجود، خود یک گزینه مهم و اثرگذار برای ایجاد ناامنی علیه ایران و تشدید درگیری در منطقه آسیای مرکزی بوده است.
نگاهی به اقدامات چند ماه اخیر در افغانستان (اعم از رشد و تکثیر داعش و خیزش مجدد طالبان) در ولایات مختلف که به شکلی نامحسوس ارتباطی جدی با رشد اقدامات تروریستی در سیستان و بلوچستان ایران دارد و با عنایت به افزایش فعالیت گروههای تروریستی از جمله جیشالعدل، انصارالفرقان و باقیماندههای گروهک ریگی که گمانهزنیهایی درباره ارتباط تشکیلاتی این گروهها با داعش یا برخی جریانهای افراطی گمنام پاکستان به گوش میرسد، گویای علت توجه رهبری به تحولات افغانستان و نقشه مشترک واشنگتن- ریاض در این اقلیم با همکاری برخی سرپلهای تلآویو است.
از سوی دیگر برخی گزارشها حاکی از بیعت پنهان بخشی از بدنه انشعاب کرده از طالبها با شبکه تروریستی داعش در این دو کشور است که خود میتواند زمینهساز چالشهای امنیتی جدی در این حوزه باشد. این در حالی است که برخی مقامات سیاسی کابل معتقدند اقدامات تروریستی در افغانستان به شکل مشترک توسط طالبان و داعش اجرا میشود و تنها برای عملیات روانی و تاثیر در افکار عمومی است که وظیفه به عهدهگیری این اقدامات میان آنها تفکیک شده است.
اگر این اظهارنظرها حتی در کمترین میزان درست باشد باید یادآور شد توسعهنیافتگی در برخی از نقاط مرزی ایران، خود میتواند زمینه مهندسی افراد، سوق پیدا کردن و در نهایت جذب برخی گمراهان به تشکیلات تروریستی شرق را افزایش دهد؛ موضوعی که در شرایط فعلی و با توجه به سناریوی سرویس اطلاعاتی غرب برای افزایش نارضایتی در داخل ایران و تغییر وضعیت آن به شکل سخت، شاخصی اثرگذار در حوزه امنیت ملی بوده که علاوه بر رصد و اشراف نقطهای، اقدامات متقابل را میطلبد. بحران پنهانی که نیازمند سیاستگذاری است و ترسیم راهبرد برای پیشدستی و تقابل با آن، بیش از گذشته احساس میشود.
* پژوهشگر حوزه تروریسم