14 مرداد سالروز صدور فرمان مشروطیت و سرآغازی بر مرحله به ثمر نشستن نهضت مشروطیت است. از هر دیدگاهی که به نهضت مشروطیت ایران نظر شود، این تحول نقطه عطف تاریخ معاصر ایران به شمار میرود. مشروطیت فقط یک پدیده اجتماعی ساده نبود، بلکه از جهت سیاسی، اقتصادی و فرهنگی میراث قبلی خود را به چالش میخواند. با مشروطیت، ایران وارد گردونهای از تحولات شد که با خود الگوهای تازهای به ارمغان آورد. از سویی مباحث عدیدهای در باب حقوق انسان مطرح شد و برای نخستینبار تأملی نظری در میراث به جا مانده از گذشته شکل گرفت و تلاشهای قابل توجهی- اگرچه ناکام- برای انطباق آن با شرایط روز انجام شد. از دیدگاه اقتصادی، ایران جزئی از دنیایی شد که باید زیر تأثیرات شگرف جهان سرمایهداری باشد و به مثابه یک کشور پیرامونی، میزبان سرمایهدارانی شد که بیش از همه در پی دستیابی به نفت و سایر منابع خام کشور بودند. کشف نفت همزمان با مشروطیت ایران- و نیز همزمانی رقابت شرکتهای بزرگ چندملیتی در پهنه کشور با این تحول تاریخی - نقش بسیار تعیینکنندهای در جهتگیری مشروطه داشت. برای نخستین بار در ایران گامهای عملی برای ادغام در نظام جهانی سرمایهداری برداشته شد. با این حال به مشروطیت ایران نمیتوان به صورت یک رویداد تکعاملی نگریست. این تحول تاریخی محصول بسترسازیهای سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، دینی و اجتماعی بود که دست در دست یکدیگر به آن خیزش تاریخی منتهی شد. در واقع همه عوامل لازم برای تحول اجتماعی در این مقطع از تاریخ کشور وجود داشت تا آن جنبش را خلق کند. البته همزمانی مشروطه با این تحولات نباید این ذهنیت را به وجود آورد که مشروطه ایران، زاده عواملی بود که برای تودههای مردم ناشناخته بود. مردم به صورت ملموس با واقعیات زندگی خود مواجه بودند و نیاز به تحول را احساس میکردند. از سوی دیگر آنان به این واقعیت اذعان داشتند که با وجود شرایط موجود، راه بر هرگونه احقاق حقی مسدود است. آنان دریافته بودند باید زمامداران را حتی به زور وادار به پذیرش حقوق خود کنند. از دورههای گذشته علما به عنوان پناهگاه قدرتمند مردم بارها در حوادثی مثل جنبش ضد رژی یا قبل از آن امتیازنامه رویتر صریحاً با ادغام ایران در نظام جهانی سرمایهداری به مخالفت برخاسته بودند. از سوی دیگر آنان همیشه بر مقولهای به نام حفظ تمامیت اعتقادی و دینی مردم تأکید داشتند و بارها نسبت به احتمال سست شدن باورهای مذهبی مردم تحت تأثیر شرایط جهانی جدید، هشدار داده بودند. برای آنان مشروطه مجالی بود تا بار دیگر دعاوی تاریخی خود را علیه دستگاه قاجار مطرح کنند. البته مخالفت با سیاستهای سلاطین قاجار منحصر به این گروه از جامعه نبود، بلکه دیوانسالاران و روشنفکران نیز از روند موجود ابراز نارضایتی میکردند. اینان نیز طیف گستردهای از بابیان تا روزنامهنگاران و نویسندگان و سیاستمداران را دربرمیگرفتند اما بدون تردید نمیتوان همه تحولات این زمان را به فعالیتهای این دسته از افراد فروکاست. از دوره «ناصرالدینشاه» بسیاری از مناسبات خارجی ایران تحت تأثیر کمپانیهای بزرگ اروپایی که برای راهیابی به بازار ایران تلاش میکردند، قرار داشت. این کمپانیها البته با یک مشکل عمده روبهرو بودند و آن هم روسیه بود. این شرکتها برای کسب سود از هر فرصتی بهرهبرداری میکردند. برای آنان نه قانونخواهی مردم ایران مهم بود و نه مشروطهطلبی آنان؛ مهم این بود که چگونه میتوان قدرت روسیه را تضعیف کرد تا از بازار ایران سهم بیشتری عاید آنان شود. این شرکتها بدون تردید از برهم خوردن نظم موجود برای نیل به اهداف منفعتطلبانه خود بهرهبرداری میکردند و ورود آنان به جنبش مشروطه و حمایت لفظیشان از این جنبش، نه از زاویه باور به ضرورت استقرار قانون در ایران، بلکه برای یافتن جای پایی محکم به منظور سرمایهگذاری در کشور بود. در همین راستا تلاش اقلیتهای دینی را نباید چنان عمده کرد که گویا هر چه در این دوره اتفاق افتاده، محصول زد و بندهای آنان بوده است. حوادث تاریخی به خواسته این و آن و به صورت تصادفی روی نمیدهد، بنابراین فروکاستن مشروطه ایران به دسیسههای یک قدرت خارجی یا فلان اقلیت دینی کاری غیر معقول است. واقعیت امر این است که جنبشی روی داد و هر کس از زاویه موردنظر خود به آن اقبال نشان داد: یکی برای تضعیف موقعیت روسیه در ایران، دیگری برای یافتن فرصتی جهت استقرار اصول شرع، سومی برای ادغام ایران در نظام جهانی سرمایهداری، آن یکی برای تضعیف و مآلاً نابودی حکومت قاجار و... باید لایههای مختلف در مشروطه ایران بازشناسی شوند و هر کدام به تفکیک مورد نقد و ارزیابی قرار گیرند. انگیزه نیروهای درگیر در مشروطه ایران باید بازکاوی شود و هرکدام با معیار منافع و مصالح ملی ایران به سنجش درآید. بدیهی است در آن تکاپوی فراگیر، هیچ گروهی اقدامات خود را مغایر منافع ایران نمیشمرد؛ باید در پرتو یک تجربه تاریخی سخنان هر گروه سیاسی را با عمل آنان بسنجیم و ببینیم کدام بیان و عمل سیاسی بیشتر با مصالح ایران سازگار بود. برای نیل به این مهم نیز تنها شاخص، همانا رعایت مصالح ملی است. با همین اصل، شایسته است شرایط تاریخی ایران در آستانه مشروطه مورد بازبینی قرار گرفته و اوضاع بینالمللی آن روزگار تحلیل شود و نقش انجمنهای سری و مجامع دیگر در همین راستا ارزیابی و مواضع احزاب سیاسی به بوته نقد گذارده شود. باید دید مراد بریتانیا از دفاع صوری از مشروطه ایران چه بود و مواضع محافل و احزاب سیاسی آن کشور در برابر تحولات ایران چه مبنایی داشت؟ از سوی دیگر تلاش شرکتهای بزرگ سرمایهسالار برای راهیابی به بازار ایران تبیین و همسویی منافع آنان با مواضع برخی جریانات سیاسی بررسی شود. بحث اقلیتهای مذهبی و انجمنهای برخاسته از آنان و همگرایی آنان با برخی احزاب سیاسی تحلیل شود. باید مشروطه را آنگونه که بود معرفی کنیم و تاریخ ایران در این مقطع با ابعاد جهانی باید مورد بررسی قرار گیرد، زیرا همزمانی تحولات بینالمللی با مشروطه ایران و تأثیر آن بر حوادث کشور در همین دوره حائز اهمیت است. ما بر این باوریم تحلیل مشروطه ایران با ابزاری واحد غیرممکن است و برای ایضاح هر بخش آن باید روششناسی خاص همان بخش مورد عنایت قرار گیرد. مثلاً در باب مخالفت برخی روحانیون با مشروطه، از ابزار فکری خاص خود آنان استفاده شود و نیز در باب شرکتهای چندملیتی یا احزاب سیاسی، نظریههای رایج در اقتصاد سیاسی و تحزب مورد توجه قرار گیرد. پرداختن به تئوریها به هیچ وجه ما را از لزوم نگاه جزئی به حوادث مشروطه بینیاز نمیکند، از اینرو برای هر سخن و نظریهای باید مصداق یا مصادیقی عینی در مشروطه ایران ارائه شود.
منبع: دکتر حسین آبادیان، بحران مشروطیت، موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی