تیمور بختیار، نخستین رئیس ساواک بعد از آنکه بر اثر اختلاف با شاه در بهمن 1340 از ایران خارج شد، پس از سفر به چند کشور، در نهایت وارد عراق شد و مرداد 1349 در استان دیاله آن کشور به دست ماموران ساواک به قتل رسید. گزارش حاضر شرحی از تلاش تیمور بختیار برای نزدیک شدن به امام خمینی در سالهای تبعید ایشان به عراق است.
دیدار بختیار و امام خمینی
تیمور بختیار برای رسیدن به سازماندهی و رهبری مخالفان حکومت ایران در عراق سخت تلاش میکرد. او در جلب نظر مراجع تقلید، از جمله آیتالله خمینی ناکام بود. بختیار بارها جهت دیدار با آقایان مقیم نجف، به این شهر آمد که یا دیدار دست نداد یا اگر داد با بیاعتنایی آقایان روبهرو شد. رفتار آقایان حکیم، خویی و خمینی با بختیار یکسو بود و اگر دیداری نیز رخ میداد، ناخواسته بود. او در پی درگذشت علی خویی، پسر آیتالله خویی که در سانحه رانندگی کشته شده بود، به مجلس ختم برپا شده رفت، تسلیت گفت اما مورد عنایت صاحب عزا قرار نگرفت.(1) بار دیگر با وساطت دیگران موفق به دیدار آقای خویی شد، دستش را بوسید اما جز سکوت میزبان چیزی دستگیرش نشد.(2) بختیار برای دیدار آیتالله حکیم با پیشبینی قبلی و زمانی که این مرجع به حرم حضرت امیرالمؤمنین علی علیهالسلام رفته بود، خود را به آنجا رساند تا شاید رودرروی او درآید اما موفق نشد.(3) گویا پیش از آن، درخواستهای ملاقات او با آقای حکیم رد شده بود.(4) دیدار با آیتالله خمینی، رهبر نهضت اخیر ایران و امکان گفتوگو و جلب همکاری او، امتیاز مهمی بود که بختیار آن را پیگیری میکرد. وقتی همه درهای زده را بسته یافت، از استاندار کربلا خواست بیآنکه نام و نشانی از او بدهد، وقت ملاقات گرفته، شاید به همراه استاندار بتواند آقا را ببیند. بختیار چه بسا متعجب بود از اینکه چرا در حالی که حکومت ایران اموالش را مصادره کرده و در دادگاهی نظامی، غیاباً محاکمه و محکوم به اعدام شده(5) از طرف آقای خمینی پذیرفته نمیشود. نهتنها پذیرفته نمیشود، بلکه حق بردن نام آقای خمینی را هم ندارد. بختیار به مناسبت سالگرد استقرار مشروطیت در ایران و مناسبتهای دیگر سخنانی ایراد کرده، از رادیو بغداد پخش شده بود. او در خلال سخنرانیهایش چند بار نام آیتالله خمینی را نیز به زبان آورده بود. آقای خمینی «شدیداً به دولت عراق و شخص بختیار اعتراض نموده که چرا قبل از کسب موافقت من نام مرا در رادیو اعلام نمودهاید... و بعد از آن مرتباً در ملاقاتهای خود با مردم، مخالفت خود را با دولت عراق ابراز مینماید».(6) آن روز [دهم آذر 48] استاندار کربلا با وقت قبلی وارد دفتر آیتالله خمینی شد. بختیار نیز به همراه او، خود را به داخل کشاند. آن دو پیش از این به دیدار آقای خویی رفته بودند. استاندار، آنجا درباره برگزاری مراسم هزارمین سال بنیانگذاری حوزه علمیه نجف گفته، از میزبان خواسته بود در آن مراسم شرکت جوید. آیتالله خویی نپذیرفته بود.(7) همین موضوع در خانه آقای خمینی نیز مطرح شد «و نظر خمینی را در این مورد استفسار [کردند]... خمینی در پاسخ تنها به بیان کلمه «خوب است» اکتفا و در پاسخ اظهارات بعدی استاندار کربلا در این زمینه جواب داده است که هیچگونه نظری ندارد».(8) سیدمحمود دعایی که از حضور بختیار متعجب و گلهمند بود، در نخستین مجالی که دست داد به آیتالله گفت شما در قم آقایان سیدمحمود طالقانی و مهدی بازرگان را به طور خصوصی نپذیرفته بودید، چطور حاضر به دیدار خصوصی با بختیار شدید؟ و شنید: «بختیار آمد مرا ببیند، راهش ندادم و رفت گله کرد و نامهای نوشت که در منزل علما و مراجع بر روی کفار، یهودی و مسیحی باز است، چرا به روی من بسته است؟ پس چرا من که مسلمان هستم نمیتوانم بیایم. پیغام دادم شما به خاطر مسائل سیاسی به دیدن من میآیید و من مصلحت نمیبینم شما را بپذیرم. [بار] دوم با [ترفند] خاصی آمد... استاندار کربلا تلفن کرد که میخواهم خدمت برسم، چون من تبعیدی هستم، باید برای شنیدن حرفهایشان آنها را بپذیرم... با هم آمدند. هنگام معرفی گفتند ایشان تیمور بختیار است. من هم چیزی نگفتم».(9)
پینوشت
1- سپهبد تیمور بختیار به روایت اسناد ساواک، بختیار در عراق، ج 3، تهران ، مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1378، ص 77
2- همان، ص 78
3- همان، ص 79
4- همان، ص 80
5- روزنامه اطلاعات، 31 شهریور 1348، ص 1
6- سپهبد تیمور بختیار به روایت اسناد ساواک، ج 3، ص 68
7- اسناد ساواک، گزارش خبر، گزارش نمایندگی ساواک در عراق، سند ش 5568، مورخ 16/9/48
8- همان، سند ش 6075، مورخ 8/10/48
9- «امام در نجف- گفتوگو با حجتالاسلام سیدمحمود دعایی»، فصلنامه مطالعات تاریخی، ش 11، زمستان 84، ص 19
منبع: هدایتالله بهبودی، الف لام خمینی موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی