محمد مرهون/ استاد دانشگاه کابل: پرونده صلح افغانستان، امروز به محور اصلی تحولات سیاسی جهان تبدیل شده است به گونهای که به صورت روزانه شاهد آن هستیم که متون مختلفی از سوی سیاسیون و تحلیلگران این حوزه به رشته تحریر در میآید و در محور میدانی همچنان مواقعی اتفاق میافتد که طالبان و در ابعاد دیگر داعش محوریت آن را
به عهده دارند. زمانی که آتشبس 3 روزه در اثنای عید فطر از سوی طالبان مورد پذیرش قرار گرفت همگان بر این باور بودند که جامعه بینالملل و افغانستان یک قدم به صلح سراسری نزدیک شدهاند اما وقوع انفجار در جلالآباد با عاملیت داعش، وضعیت را بیش از پیش پیچیده کرد.
در این انفجار شاهد کشته شدن «ملافضلالله» رهبر طالبان پاکستان بودیم که بعدها مشخص شد این موضوع یک معامله میان دولت پاکستان و افغانستان بوده به طوری که در ازای حذف ملافضلالله، آتشبس 3 روزه از سوی طالبان مورد قبول واقع شد. اما سوالی که همچنان مطرح میشود این است که چرا طالبان آتشبس را ادامه نداد؟ دلیل کاملاً مشخص است؛ زمانی که طالبها برای شرکت در نماز عید فطر وارد شهرها شدند شاهد بودیم که شهروندان افغانستان آنها را در آغوش خود گرفتند و همین موضوع موجب نگرانی کادر مرکزی طالبان بویژه عناصر حاضر در شورای کویته شد، چرا که آنها نگران رخ دادن ریزش در بدنه میدانی طالبان بودند و از این نظر پس از لغو آتشبس عملیاتها مجدداً شروع شد و ادامه خواهد داشت.
به موازات این وضعیت، طالبان مذاکره با دولت وحدت ملی افغانستان را رد میکند و اساساً ارگ را دستنشانده ایالات متحده میداند. بخشی از این مواضع به مدل سهمخواهی آنها بازمیگردد، طالبها مدعی هستند چندین سال با نیروهای خارجی بویژه ناتو و آمریکا در خاک افغانستان جنگیدهاند و از این منظر هدف خارجیها هستند و خواهان مذاکره با آنها (آمریکا) هستند. در مقابل شاهد آن بودیم که اخیراً مقامات سیاسی و نظامی آمریکا اعلام کردهاند با طالبان مذاکره خواهند کرد که این راهبرد آمریکا برای کابل بسیار مخرب خواهد بود، چرا که این مساله یک بحران داخلی است و اغلب مردم و نخبگان کشور خواهان حلوفصل موضوع در قالب اجلاس بینالافغان هستند و راهبرد آمریکا به معنی تخریب موجودیت دولت افغانستان به حساب میآید.
در معادله صلح، کشورهای دیگری برای رایزنی و تاثیرگذاری روی روند و نتیجه گفتوگوها وجود دارند که از حیث شکلی و ماهوی به 2 بلوک تقسیم شدهاند. بلوک نخست متشکل از پاکستان، ایران، چین و روسیه است و بلوک دوم شامل عربستان، آمریکا و شرکای منطقهای آنها میشود. طیف اول گسترش داعش در جنوب آسیا بویژه در افغانستان و پاکستان را برای امنیت ملی خود دارای مخاطره میبینند و به این جهت خروجی مذاکرات برای آنها بسیار اهمیت دارد و طیف دوم هم به دنبال منافع خود هستند اما آنچه باید مورد نظر و توجه ویژه قرار گیرد، تغییر ماهیت آرام طالبان است.
به نظر میرسد طالبها تا حدود زیادی سیاسی شدهاند و این موضوع را میتوان پس از روی کار آمدن ترامپ در واشنگتن به وضوح مشاهده کرد، چرا که طالبان پس از ورود ترامپ به کاخسفید در اولین فرصت خطاب به او نامه نوشتند اما پاسخ ایالات متحده مبهم بود. از این منظر نزدیک شدن چین به پاکستان و روند معادلات سیاسی نشان میدهد طالبان علاوه بر فعالیت میدانی خود تا حدود زیادی سیاسی شده است. در این بین باید توجه داشت که اسلامآباد تا حدود زیادی از واشنگتن فاصله گرفته و به دنبال پیشبرد اهداف خود با همکاری چین و روسیه است. متعاقباً این همکاریها نهتنها در عرصه سیاسی و منطقهای بلکه در محور اقتصادی هم ملموس است، پکن چیزی در حدود 45 میلیارد دلار در پاکستان سرمایهگذاری کرده و به نوعی محوریت اقتصادی آمریکا در پاکستان را با مشکل روبهرو کرده است. در این راستا چین به دنبال احیای جاده ابریشم است که بخشی از آن در پاکستان خواهد بود و بدون تردید آمریکا در حال برنامهریزی برای ضربه زدن به آن خواهد بود.
بازیگری آمریکا در افغانستان و پاکستان به همین جا ختم نمیشود، بلکه ایالات متحده مدعی است با تبیین راهبرد جدید خود در افغانستان میتواند اوضاع وخیم امنیتی را سر و سامان دهد. مشکلات این راهبرد بسیار زیاد است و تاکنون تاثیری بر اوضاع و احوال افغانستان نداشته است، چرا که دولتسازی اجتماعی، مبارزه با فساد و... در این استراتژی مورد اشاره واقع نشده و تنها یک راهبرد امنیتی را در بطن خود جای داده است که تامین منافع گسترده هدف آن خواهد بود. بحث اصلی این است که آمریکا قصد داشت با ورود به افغانستان طالبان و القاعده را نابود کند اما در وضعیت فعلی نهتنها این کار صورت نگرفت بلکه 21 جریان تروریستی در کشور فعال هستند. به عنوان مثال بخشی از دلایل پیدایش داعش در افغانستان به فقیر بودن و نبود شغل در افغانستان مربوط است اما بخش عمده آن به دلیل گسترش افکار سلفی در ولایات کُنر، نورستان، ننگرهار و کلاً شرق افغانستان است. این روند باعث شده بسیاری از عناصر طالبان از بدنه این جریان جدا شده و به بهانه نیاز ایدئولوژیک و مالی جذب داعش در افغانستان شوند. یکی دیگر از موانع صلح، وجود موادمخدر و درآمدهای حاصل از آن است. دولت وحدت ملی اعلام کرده حجم بالایی از موادمخدر فروخته میشود و چیزی حدود یک میلیارد دلار در نتیجه فروش آن کسب میشود که بخشی از آن برای ادامه جنگ در افغانستان صرف میشود که این خود مانع صلح به حساب میآید. آنچه هماکنون در افغانستان اتفاق میافتد نتیجه سیاستهای غلط و همکاری با اجانب است. مردم افغانستان خواهان اعمال صحیح نص قانون اساسی در تمام امور هستند و دولت باید سیاست توازن با همسایگان و «تنش صفر» را در دستور کار خود قرار دهد. ابتدا باید داخل کشور و زد و خوردهای قبیلهای و حزبی را آرام کرد تا بتوان در محیط امن به برقراری مناسبات همهجانبه فکر و عمل کرد، بنابراین هر مقدار در کشورهای اطراف جلسات متعدد برگزار و نتایج مختلف کسب شود اما در داخل انسجام و وحدت وجود نداشته باشد، تحول خاصی اتفاق نخواهد افتاد.