«استیون گرین» محقق آمریکایی که کتاب «جانبداری، روابط سری آمریکا و اسرائیل» را با استفاده از اسناد محرمانه آرشیو ملی آمریکا نوشته است، اگرچه سعی کرده خود را محققی بیطرف وانمود کند، لیکن جانبداری تلویحی او از رژیم «اسرائیل» در برخی صفحات کتاب، تقریباً آشکار است. با این وصف، وی نتوانسته است فشارها، تهدیدها و سرانجام یهودکشی گروههای ترور صهیونیستی را کاملاً کتمان کند یا نادیده بگیرد: «ایرگون» سازمان نظامی تجدیدنظرطلبان (صهیونیست) است. این سازمان از صهیونیستهای افراطی تشکیل شده است که هیچگونه حقوقی برای اعراب فلسطین قائل نیستند. تاکتیکهای بیرحمانه ایرگون برای جمعآوری پول و سربازگیری از میان آوارگان یهودی در بسیاری از گزارشهای اطلاعاتی حکومت آمریکا در آلمان منعکس شده است. ژوئیه 1948 (یعنی قریب به یک ماه پس از تأسیس اسرائیل) گروهی از آوارگان یهودی در «برلین» که بتازگی از لهستان آمده بودند، به منظور اجتناب از مأموران سربازگیری ایرگون از منطقه تحت اشغال آمریکا گریختند. در یکی از اردوگاهها، مأموران ایرگون، برخی از یهودیانی را که برای جنگیدن با اعراب فلسطین داوطلب نمیشدند، کتک زدند و برخی دیگر را به مرگ تهدید کردند. در ضمن دروازههای اصلی اردوگاه را بسته بودند تا مانع فرار یهودیان شوند.
در گزارش اطلاعاتی هفتگی آمریکا در آلمان، مورخ 10 ژانویه 1948 چنین آمده بود: تشنج و درگیری در اردوگاههای آوارگان یهودی رو به افزایش است و به نواحی مختلف منطقه اشغالی آمریکا گسترش مییابد. علت این درگیریها، تلاش سازمان ایرگون برای به دست گرفتن کنترل اردوگاههاست اما ایرگون بهسختی میتواند کمیتههایی را که آزادانه انتخاب شدهاند و طبق منشور ارتش عمل میکنند و زیر نظارت و بازرسی عمومی قرار دارند، کنترل کند. از اینرو میکوشد کنترل نیروهای پلیس اردوگاههای آوارگان را به دست گیرد؛ این شیوهای قدیمی است(...) گروه کوچکی از مردان مصمم که پایبند اصول اخلاقی نیستند، میتوانند با کنترل پلیس، اراده خود را بر مردم تحمیل کنند. آنان این کار را با تهدید، ایجاد وحشت، اعمال خشونت و کشتن مخالفان انجام میدهند.
عضوگیری اجباری گروههای تروریستی صهیونیستی از قبیل ایرگون، هاگانا و بعدها «اشترن» از میان جوانان یهودی و محدود کردن آنان به مرگ یا پیوستن به این گروهها، بیشتر از آن جهت وحشتناک بود که یهودیان شاهد بودند مقامات آمریکایی با آگاهی تمام، در قبال این جنایات کوچکترین عکسالعملی نشان نمیدهند، بلکه با سکوت خویش، سقوط یهودیان را در دام گروههای تروریستی- صهیونیستی نظاره میکنند.
هاگانا هم از تاکتیکهای شبیه ایرگون استفاده میکرد. گروه شبهنظامی ویژهای از افراد هاگانا به نام «ساچنوت»، یهودیان را تهدید میکرد و کتک میزد. هاگانا به یهودیان پیر و ضعیف علاقهای نداشت، بلکه به جوانان نیرومندی علاقهمند بود که بین 17 تا 35 سال سن داشتند. مأموران عضوگیری بویژه به رانندگان تانک و کامیون و به مکانیکها و خلبانان علاقهمند بودند. اگرچه مقامهای آمریکایی در آلمان، در اواسط سال 1948، متوجه این موضوع شدند اما عضوگیری از ماهها پیش به ویژه توسط ایرگون آغاز شده بود.
استیون گرین آمریکایی، درباره شیوههای رفتاری رعبانگیز و وحشتناک شبکههای ترور صهیونیستی در میان یهودیان آلمان، در ادامه «به نقل از اسناد محرمانه آرشیو ملی آمریکا» مینویسد: اواسط سال 1948/1327 خورشیدی، شیوههای تروریستی به شیوههای متداول مأموران سربازگیری ایرگون و هاگانا تبدیل شده بود. حادثه زیر در اردوگاه «گریک لاسارت» در «تراونشتاین» باواریا رخ داد. حدود ساعت یک و سی دقیقه روز 14 ژوئن، 6 یا 8 نفر از مأموران یکی از سازمانهای سربازگیری (صهیونیستی)، به اتاق «آرون استانر» وارد شدند و به ساکنان اتاق که 6 تن بودند، حمله کردند. علت این حمله، خودداری یکی از پسران «استانر» از پیوستن به ارتش یهود بود. به هنگام حمله، پلیس اردوگاه ساختمان را محاصره کرد تا کسی به آن وارد یا از آن خارج نشود. در همین زمان، «یوزف فیش» (یهودی) از ساکنان اردوگاه، به سوی اتاقش که در میان ساختمان قرار داشت، در حرکت بود. مأموران سربازگیری در حال خروج از ساختمان با فیش روبهرو شدند و به گمان آنکه وی عازم کمک به خانواده «استانر» (یهودی) است، او را چنان کتک زدند که بیهوش شد... آن روز، حادثه دیگری نیز اتفاق افتاد: 14 ژوئن روز عزاداری مذهبی یهودیان بود. به آن دسته از ساکنان اردوگاه که مایل به رفتن به اسرائیل نبودند، هشدار داده شد به کنیسه نروند، زیرا آنها را از آنجا به زور به اسرائیل میفرستند. اکثر کسانی که این هشدار را شنیدند، از اردوگاه خارج نشدند.
مطالب فوق، نهتنها عمق جنایات صهیونیستها و سکوت همپیمانان غربی آنها را در مسیر مطامع صهیونیستی نشان میدهد، بلکه بیش از همه نشانگر نفوذ و سلطه صهیونیستها در آن مقطع در محافل مختلف آمریکایی و اروپایی است. گفتنی است رؤسا و مسؤولان پلیس مناطق مذکور، به ویژه اردوگاهها نیز تحت نفوذ صهیونیستها بودند و از گروههای صهیونیستی حرفشنوی داشتند و در واقع به عنوان مأمور آنها عمل میکردند.
«استیون گرین» به نقل از «پیتر رودز» مینویسد: بیش از 300 یهودی از اردوگاه «تیکواه» به اسرائیل رفتهاند. از این عده 65 درصد را به زور به اسرائیل بردهاند؛ گفته میشود رئیس پلیس اردوگاه یهودیان در «وتزلار» از هاگانا حقوق میگیرد و مسؤول عضوگیری و اعزام یهودیان به اسرائیل است. او شبها به اردوگاههای یهودیان میرود تا یهودیانی را که از برابر مأموران سربازگیری هاگانا گریختهاند، پیدا کند.
جوانان یهودی که محکوم به مرگ یا انتقال به فلسطین و خدمت در ارتش و گروههای صهیونیستی شده بودند، ناچار دست به ریسک خطرناکی میزدند؛ یعنی ترک خانواده. آنها از اردوگاههای تحت نفوذ و قبضه مأموران صهیونیست فرار میکردند و به مناطق یا کشورهای دیگر میرفتند. بسیاری از آوارگان جوان یهودی که از شیوههای ایرگون و هاگانا به ستوه آمده بودند، ازدواج میکردند و از اردوگاهها میگریختند؛ قربانیان، خانواده و دوستانشان را ترک میگفتند تا بار دیگر قربانی ترور صهیونیستها نشوند. سازمانهای صهیونیستی، یهودیانی را که برای رفتن به فلسطین اشغالی و جامه عمل پوشاندن به اهداف صهیونیسم، تمایلی نشان نمیدادند، پیوسته مورد تهدید قرار میدادند تا در نهایت بپذیرند جایی جز فلسطین، محل امن و به عبارتی مأوا و موطن آنها نیست. دکتر «اسرائیل گلدشتین» در سال 1329 شمسی /1950، نوشت: یهودیان آمریکا منتظر چه هستند؟ آیا منتظر یک هیتلر هستند تا آنها را به زور بیرون کند؟ آیا تصور میکنند که آنان از فجایعی که یهودیان دیگر کشورها را وادار به مهاجرت کرده است، مصون هستند؟
این قبیل اظهارات نهتنها یک تهدید، بلکه اعتراف به نقش اصلی صهیونیسم در پیدایش و گسترش فضای مصنوعی و تبلیغاتی «یهودستیزی» در نقاط مختلف جهان بود.
با وجود تبلیغات شدید آژانس یهود، آقای «کلوزنر» بعد از اینکه 2 مه 1948 در برابر کنفرانس یهودیان آمریکا اعلام کرد: «یهودیان به عنوان یک گروه خیلی علاقهمند رفتن به فلسطین نیستند»، در گزارش بیپردهای گفت: من یقین دارم این افراد را باید مجبور کنیم تا به فلسطین بروند. برای تحقق این برنامه، بر جامعه یهودی لازم است سیاست خود را وارونه و به جای ایجاد شرایط بسیار راحت برای افراد مقیم خارج، تا آنجا که ممکن است شرایط ناراحتی را برای آنان فراهم کند. در مرحله بعد میتوان از ارتش اسرائیل برای به ستوه آوردن یهودیان استفاده کرد.
از آنجا که شبکههای اجرایی صهیونیسم برنامههای حساب شدهای را تدارک دیده بودند و همه راهها را بر یهودیان میبستند تا راهی جز کوچ به فلسطین نداشته باشند، طبعاً این شرایط موجب عکسالعملهایی از سوی یهودیان میشد. برای نمونه سال 1976 در شهر «اُستیا» در نزدیکی شهر رم، یهودیان معترض دست به اعتصاب غذا زدند و اعلام کردند حاضر به رفتن به اسرائیل نیستند و حتی مرگ و گرسنگی را بر رفتن به اسرائیل ترجیح میدهند.
سران و رهبران صهیونیسم که پیوسته شیپور «نجات یهود» را میدمیدند، سرانجام در مقابل معترضان یهودی به صراحت و گستاخی تمام اعلام کردند: شما مجبورید یا به اسرائیل بروید یا در اینجا از گرسنگی بمیرید.
«اریه دولتسین» مسؤول امور مالی آژانس یهود، در قبال عملکرد و موضع دژخیمانه صهیونیسم در محاصره و تحریم غذایی- اقتصادی یهودیان و محصور و محدود کردن آنان بین مرگ یا زندگی در فلسطین، اعتراف کرد: صهیونیستها سرنوشت یهودیان مهاجر را به بازی گرفتهاند.
«حییم وایزمن» که پس از تأسیس رژیم صهیونیستی اسرائیل به عنوان «اولین رئیسجمهور» تعیین شد، در کنگره جهانی صهیونیستها در سال 1316 (ماه اوت 1937، هنگامی که رئیس سازمان صهیونیسم جهانی بود) بیپرده اعلام کرد: از من سؤال شد آیا میتوانید 6 میلیون یهودی اروپا را به فلسطین بیاورید؟ من جواب دادم: نه! از اعماق این تراژدی من میخواهم 2 میلیون جوان را نجات دهم. از مسنترها میگذرم، آنها با سرنوشتشان یا خواهند ساخت یا نه. آنها غبارهایی هستند، غبارهای اقتصادی، غبارهای اخلاقی، فقط شاخههای جوان باید نجات یابند، مسنترها باید سرنوشت خود را بپذیرند.
صهیونیستها در مسیر پیشبرد اهداف خویش، مخالفت با برنامهها و اهداف صهیونیستی را به منزله جرم تلقی میکردند و با شدت تمام با آنها برخورد میکردند. این جو خطرناک بویژه در اروپا و آمریکا به قدری تشدید شده بود که یهودیان در محافل عمومی جرأت اظهارنظر مخالف و انتقادی در مقابل صهیونیسم را برابر مرگ خود تلقی میکردند. در یک منبع تحقیقی به نقل از یک نوشته غربی چنین آمده است: در دوره بعد از جنگ، محال بود یهودی آمریکایی بتواند بدون از دست دادن احترام خود در میان یهودیان، کلمهای علیه صهیونیسم بر زبان بیاورد.
«خالد قشطینی» نویسنده عرب، به نقل از خاخام «موشه منوهین» یهودی مینویسد: یک ماه پس از تشکیل شورای یهودیان ضدصهیونیست آمریکا، نیمی از خاخامها به علت «فشار شدید»ی که ضد ایشان اعمال شده بود، از عضویت در آن کناره گرفتند. ازآن سو، سخن گفتن به نفع صهیونیسم به منزله گنج یافتن یا پول پارو کردن بود.
صهیونیستها از هر لحاظ یهودیان نافرمان را تحت آزار و شکنجه، تهدید و ترور قرار میدادند. بسیاری از یهودیان که از رفتن به فلسطین سر باز زده بودند و نیز آنها که حاضر به پذیرش عضویت در سازمانها و شبکههای صهیونیستی نشده بودند، در نهایت موظف شدند درصدی از درآمد خود را به عنوان مالیات و در حقیقت باج به مأموران صهیونیسم جهانی بپردازند. چنانچه افرادی از این دستور سرپیچی میکردند و روی برمیتافتند یا قادر به پرداخت آن نبودند، دیگر خود میدانستند با سازمانهای مأمور صهیونیستی.
پروفسور «روژه گارودی» در این باره به شیوههای رفتاری شبکههای صهیونیستی با یهودیان کشورهای مختلف آمریکای لاتین اشاره کرده و نوشته است: ما میتوانیم ذکر این نمونهها را درباره خرابکاریها و باندبازیهای واقعی صهیونیسم در آمریکای لاتین مضاعف سازیم. مثلاً جمعیت یهودی شهر مکزیکو به یک مستعمره اسرائیل تبدیل شد. بدین ترتیب که در بهار سال 1948 «صندوق متحد مکزیکو» (متعلق به یهودیان) اعلام کرد کسانی که از پرداخت سهمیه خودداری کرده یا مبلغی ناکافی واریز کردهاند، به طور جدی محاکمه خواهند شد و نامشان در برابر صدها نفر افشا خواهد شد. اولین «محاکمه» در روزنامه «دی ستم» (مکزیکوسیتی) شماره 9 ژوئن 1948 درج شد.
همین روش در دیگر کشورهای آمریکای لاتین نیز اعمال شد؛ در «مونته ویدئو»، یهودیان نافرمان «اروگوئه» که سال 1949 [1328] با پرداخت مالیات 2 درصد از ثروت خود که از طرف رهبران صهیونیسم از قبل به سود اسرائیل برداشته شده بود، مخالفت کردند، از ورود به کنیسه منع شدند و برای ازدواج، فوت یا مراسم دیگر نمیتوانستند به خاخام دست یابند. همین رفتار در کشورهای «آرژانتین»، «برزیل» و «پرو» نیز اعمال شد.
منبع: پژوهه صهیونیسم، محمد احمدی
مؤسسه فرهنگی- پژوهشی ضیاءاندیشه