وارش گیلانی : 1- عاشقانهسرایی پس از یک دوره عرفانگرایی در جامعه ادبی دهههای اخیر ما، 2 دوره تقریبا متصل به هم بود که بار دیگر پس از پایانیافتن جنگ تحمیلی رخ نمود. میگویم «بار دیگر»، زیرا این «بارها» خود بارها در مقاطع مختلف تاریخی تکرار شده است؛ همانگونه که «شعرهای اجتماعی» یا «غزل اجتماعی» چنین دورههایی را در شعر معاصر طی کردهاند. حال علت این امر چه بود و چه نبود، بماند. بماند، چون همه ما کم و بیش خود علت و علل این امر را بهتر میدانیم. بالطبع منظورم از بیان این گرایشها، رد یا بیهوده شمردنشان نیست، بلکه اشاره به آنها، یادآوری واقعیت و نیز سببهایی است که کاستیها را در سیر جریانشان به وجود آوردهاند؛ کاستیهایی که ممکن است گریبان هر پدیده و امری را پس از مدتی بگیرد. و آنچه گریبان عاشقانهسرایی را گرفت، افراط در هرچه زمینیتر کردن آن بود. فروغ در اشعار نو عاشقانهاش و حسین منزوی و محمدعلی بهمنی در غزلهایشان، آنطور زمینی نسرودند که پاکی زلالی و تقدس عشق را از بالا به پایین بکشند؛ کاری که تعداد کثیری از جوانترهای 3-2 دهه اخیر کردهاند! علاوه بر این بسیاری از عاشقانهسرایان مرد که عاشقانههای زمینیشان زنانه بود و بالطبع سخیف و آبکی. در این میان، جای اشعار عاشقانه زمینی اصیل خالی نبود اما رواج کمتری داشت؛ همان اشعاری که وقار مردانهاش در فصاحت کلامش آشکار باشد یا زلالی و مهر و عفت زنانهاش حتی عاشقانههای عریان فروغوارش نیز حرمت شعر و مقام شاعر را نشکند؛ عاشقانههایی که از حماسه عشق خالی نباشد و چه بسا همچون غزلهای لسانالغیب از اندیشه و فرااندیشه سرشار!
2 - شعرها و غزلهای قادر طهماسبی «فرید» را من سالهاست که از این جنس میبینم؛ از جنس ناب پاکیها و زلالیهای عاشقانههای زمینی؛ از جنسی که خالی از حماسه و اندیشه نیست؛ عاشقانههایی که معنیپرور است و با عرفان نیز سر و کار دارد. البته همه این نیست و بالطبع دامنههای دیگری نیز دارد. مجموعه این عوامل، به علاوه ویژگیهای زبانی فرید، شعر وی را مستقل نشان میدهد؛ شعری که شباهت به اشعار دیگران ندارد و عجیب اینکه شعر دیگران هم چندان شباهتی به شعر او ندارد؛ انگار جادویی شعر فرید را احاطه کرده که کسی توان نزدیک شدن به آن را ندارد.
3 - مجموعهشعر «پریستارهها»ی فرید دارای 3 بخش است: «سیب و گل و ستاره»، «پریستارهها» و «عشق بیغروب». از این اسامی و اسامی اشعار این دفتر و اغلب تعابیر و تصاویر و تشبیهات جاری در شعرها برمیآید که شعرها عاشقانه یا حداقل عاطفیترند:
«باور کنید در ملکوت است شعرمن
هرشب میان شعر و دعا گریه میکنم
زاهد برو که گریه من عاشقانه است
من عاشقم به هر دو سرا گریه میکنم...»
عاشقانه و عاطفیبودن شعر فرید گسترده است؛ تغزلی که به حماسه پهلو میزند و این ویژگی را به لحاظ سوری، بیشتر از فصاحت کلام خود گرفته و به لحاظ باطنی از معناپروری و اندیشهورزی کلام:
«هر بار عشق بر دل من چنگ میزند
در گوش من زمین و زمان زنگ میزند...»
4- نکته دیگر، بلندبودن اغلب اشعار فرید است، یرا اشعار او ـ جز تعدادی ـ تقریبا یکسره بلند بوده و در حد و اندازههای قصیدهاند، حتی اگر غزل باشند! بالطبع این بلندگویی باب طبع شاعر، او را به سمت یک نوع بازیگوشی میکشاند که یا حشو زائد میزاید یا مطولگویی را میپاید. زیباییها و ایجاز اشعار فرید آنقدر بالا و ایدهآل است که تصور این مطولسازی تنها وصله ناجوری بر آن است اما متاسفانه این وصله ناجور، گاه جور اشعار فرید است. از طرفی، ساختمان و اندازه قالبهای شعر فارسی اگر ناقص بود، پایدار نمیماند، زیرا این قالبها زمانی یک اصل و یک دستور شد که فاکتورهای زیباییشناسی آنها مورد قبول جامعه ادبی واقع شده است؛ مثلا پذیرفته شده که غزل باید دارای چنین مضامین و ویژگیهایی باشد و بین 7 تا حداکثر 12 بیت و قصیده و رباعی و مثنوی و چه و چه و چه هم همینطور. به بیتهای آخر تعدادی از اشعار بلند فرید بنگرید:
«آی مردم، فرید عاشق را/ کُشت درد شما، چه باید کرد»
«ای عاشقان! فرید شکیبا را/ بیچاره کرد، غیرت زندانی»
حال بیتهای آخر تعدادی از اشعار کوتاه:
«قامت بالابلندی چون شهادت، ای دریغ!
آبشاری بود و در مرداب آغوشم نریخت»
«چشمم اگر ادامه دهد کار گریه را
آب حیات من به لب چاه میرسد».
5 - تخیل جاری در تصویرسازیهای فرید، تخیل جاریش در تشخیص و شخصیتبخشی به اشیا و عناصر، تخیل جاری او در تشبیه و استعاره و چه و چه و چه که از آنها اندیشه زایش میکند و میجوشد؛ اندیشه شاعرانه از تخیل که معرفتزاست و در واقع فراتر از اندیشههای عمیق فلسفی است و فرااندیشه. در واقع اینگونه مباحث در تشریح اشعار فرید باید مدنظر باشد. فرید در بین شاعران و شعر معاصر ناشناخته است، زیرا ما تنها بزرگی شاعری و هنرش را تنها در اشعاری که در زمانهایی خاص کاربرد دارند میسنجیم و این جامعه اهل سواد و کتاب است که میتواند زوایای برجسته هنری امثال فرید را شناسایی کرده و کاربردیاش کند، چون برای عموم مردم آن دسته از زیباییهای شعری و هنری قابل درک است که کاملا عینی و ساده باشد و فرید در هر دو شاخه این درخت زیباییشناسی اشعار زیبا دارد؛ از شعرهای کاربردی صرف گرفته:
سوز عشق، سنگ را برشته میکند/ کوه صبر را هزار رشته میکند
زهد خشک، دیو میکند فرشته را/ درد عشق، دیو را فرشته میکند...»
تا زیباییشناسیهای دیگر و دیگر:
از شهر آسمان، قدمی زیر خاک ماند
خورشید بم سپیدهدمی زیر خاک ماند
پیداست از پریدن گیج کبوتران
کاینجا در این مکان، حرمی زیر خاک ماند»
«میان جاده چنان پای عاشقان یخ بست
که رود راه، به چاه درنگ هجرت کرد».
گفتیم، طبق معمول، شعر فرید، مستقل از شعر دیگر شاعران است و شباهتی بین اشعار او و دیگر شاعران نمیتوان یافت.
بالطبع استقلال شاعری در اشعار نو بیشتر حاصل میشود، زیرا در آنجا شاعر در ساختن و ایجاد فرم دست باز و فراخی دارد و آزادی عملش محدودیت ندارد اما شاعر در شعر کلاسیک در قاب قالبهای شعری توان ساختن فرم را تنها در همان قالب میتواند ایجاد کند و فرم یعنی چگونگی زبان شعر در ایجاد شعر.
6 - فرید در عین حال یکی از چهرههای برجسته و شاخص شعر انقلاب و از شاعران مشهور و محبوب آیینی است و شاعران انقلاب و شیعی نیز اشعار عاشقانه و عارفانه و طنز و چه و چه و چه هم دارند اما از آنجا که ریشههای این شاعران در دینشان و دینشان ریشه در مذهب و مذهبشان ریشه در انقلابشان دارد، به صورت طبیعی و ناخوداگاه هرجا روند، باز سر بر آستان ریشههای خود دارند. از این رو است که فرید در اشعار دیگرش نیز جای پای ریشههایش را در جاری اشعارش حک و ثبت میکند. بنابراین بعید نیست که جای پای اینگونه اشعار را نیز در دفتر «پریستارهها» هم ببینیم. رد پاهای کشفناشده بسیار است و ردپاهای آشکار چند نمونهاش این است:
«دامن بهانه را رها کنید/ عاشقان به عهد خود وفا کنید
گردن ستمگران کشیده است/ تیغ آبدار، دست و پا کنید
ادعای عاشقی چو کردهاید/ صبر بر مصیبت و بلا کنید...»
«افرای من! به مریم و عیسی مرا ببخش
ای مهربان! به زینب و زهرا مرا ببخش
ای دامن تو پاکتر از اشکهای من
مجنون شدم، به گریه لیلا مرا ببخش»
«ای عشق! من شهید شدم باورت کجاست
خون مرا بریز به تشت ترانهها»
«تو آفتابی و دنیا نشسته در ظلمات
بتاب ای شب گیسوی یار را پایان».