printlogo


کد خبر: 196484تاریخ: 1397/5/14 00:00
یادداشتی بر اشعار آزاد «سمت روشن دنیا» از رضا اسماعیلی
لطفاً سمت روشن را کمی روشن‌تر کنید!

وارش گیلانی: رضا اسماعیلی از جمله شاعرانی است که تا دهه‌ 70 نیز شعرهای متوسط کلاسیک می‌گفت؛ شاعری که کم‌وبیش همیشه و همه جا بود اما شعرش موثر و حتی قابل توجه نبود. چرا که شعرش حاصل کوشش بود، نه جوشش. کم‌کم از اوایل دهه‌ 80 شعرهای متفاوتی‌ از وی دیده شد تا اینکه این روند آهسته اما پیوسته به اواخر دهه‌ 80 و پس از آن رسید و این زمان شاعر شعرهای متوسط و کم‌جان، شعرهای درخشان و جاندار سرود؛ شاعری پُرکار با شعرهایی در شیوه‌ها و قالب‌های متفاوت و متنوع. فصل، فصل شعری و شکوفایی او بود. حتی این شاعر محجوب مذهبی آیینی‌سرا و دفاع مقدسی، عاشقانه‌ها و عصیانگری‌هایی نیز به اشعار پیشین خود افزوده و به اشعار آیینی و دفاع‌مقدسی خود رنگ و آهنگ و طراوتی از خیال و واقعیت داده است. اشعار کلاسیک رضا بسیار زیبا و تا حد زیادی امروزی است، یعنی غزلش اگر چه یکسره نو و مدرن نیست اما به هر حال نوع و جنسش از جنبه‌های گوناگون مانند زبان، نوع بیان، تعابیر، مضامین، نوع پرداخت و دیگر مسائل، آن را در ردیف شعر امروز قرار می‌دهد. شاعری که شایسته‌تر است او را جزو شاعران انقلاب بنامیم، چرا که اگر چه همه‌ شاعران از انقلاب تاثیر پذیرفته‌اند اما گروهی خود از انقلاب بوده‌ و با آن رشد کرده‌اند؛ نسلی که تنها شعرشان در خدمت انقلاب نبود، مثل اشعار مشفق، شاهرخی، سبزواری و اوستا، بلکه شعرشان متولدشده‌ انقلاب بود و از خود شاخه‌های آن روییده بودند؛ شاعرانی نظیر قیصر امین‌پور، سیدحسن حسینی، سلمان هراتی، احمد عزیزی، علیرضا قزوه و دیگران که نه‌تنها محتوا و مضامین اشعارشان را از انقلاب گرفته‌اند، بلکه شکل و صورت، زبان و نوع بیان و حتی نوع تعابیر و تصاویر و جنس تخیل خود را نیز مدیون انقلابند. و اینک شعرهای آزاد رضا اسماعیلی. منظور او از «شعر آزاد»، اشعاری است که وزن ندارند، یعنی همان شعرهایی که بیشتر به «شعر سپید» مشهورند و کمتر به «شعر منثور»، البته بسیاری نیز شعر نو نیمایی را که وزن عروضی شکسته دارد، شعر آزاد می‌نامند! دفتر شعر سپید رضا اسماعیلی که «سمت روشن دنیا» نام دارد، در 165 صفحه دارای شعرهای کوتاه و غیرکوتاه است که به 4 دفتر با عنوان کلی «مکث» تقسیم می‌شود؛ دفتری که عشق‌های گوناگون انسانی را می‌سراید و از بیان عاطفه‌ها لبریز است. اشعار این دفتر مثل اشعار نو اصیل، در نقش یک تابلوی براستی زیبا ظاهر نمی‌شوند که روح را تلطیف کرده و آن را ارتقا می‌بخشد و از اتهام «هنر مصرفی» دور است؛ تابلویی که وقتی به مرز شاهکار شدن می‌رسد، دیگر یک اثر شکوهمند و باعظمت، یک ستایش‌برانگیز و یک پروسه‌ از زیبایی تام است که...، بلکه شعرهای سپید اسماعیلی، می‌خواهد آن روی سکه از اصالت شعر نو یا سپید را نشان دهد که اغلب کاربردی‌اند و در عین داشتن شکوه و زیبایی، به ضرب‌المثل‌هایی می‌مانند که پشتش یک تجربه‌ عمیق و دیرین نهفته است و از این رو در جاهای مختلف و در ارتباط با موضوعات مختلف مصداق و کاربرد دارند؛ نوعی از شعر که کم‌کم جایش را در شعر نسل اول بعد از نیما، به اشعار فانتزی و انتزاعی داد؛ در صورتی که اشعار سپید رضا کاربردی و در نوع خود اصیل است؛ مثل این شعر: «نگذاریم/ خشونت اسلحه/ دست‌های کودکی‌مان را مصادره کند/ تا فردا/ دست شاخه‌ها/ از آواز پرندگان خالی نباشد». این شعر، یک شعر کاربردی و مصداقی است و حتی می‌تواند در مراکز تربیتی و آموزش‌وپرورش و خانواده و کلاً اجتماع کاربرد تعلیمی داشته باشد. یا وقتی می‌گوید: «دست نوازش هیچ خانه‌ای/ بالای سرش نیست و/ آغوش هیز خیابان/ گهواره‌ دربه‌دری‌های اوست/ غنچه‌ نوشکفته‌ باغ:/ فرزند طلاق!» یا: «آرام می‌گیرد/ با موسیقی صدایت/ استواری قدم‌هایت/ و مهربانی دست‌هایت/ چقدر خوب است/ این خانه/ مادر دارد». امثال این دو شعر می‌تواند در بیان دردها (اولی) و نیز زیبایی‌های اجتماعی (دومی) کاربرد داشته و تاثیرگذار باشد و حتی می‌تواند تیتر شود و در بیلبوردها جای بگیرد. یا این شعر که فقر و درد فقر را یادآور می‌شود و تاثیر اجتماعی خود را خواه‌ناخواه خواهد گذاشت: «پشت این آسمان گمشده/ بادبادکی/ دنبال دست‌های کودک پیری می‌گردد/ که مشق هر شبش/ «بابا نان ندارد» است!» از این منظر نیز می‌توان اسماعیلی را شاعری متعهد دانست؛ شاعری که همواره خود را در برابر دین و مذهب و نیز در دوران دفاع‌مقدس متعهد می‌دانست و می‌داند و اشعارش کاربردی و موثر بود و است، البته در این دفتر اشعار انتزاعی یا در حد یک تابلوی زیبای نقاشی یا صرفاً توصیفی و در کل آنگونه اشعاری که دیگران آنها را دستمایه‌ کار خود می‌کنند نیز یافت می‌شود؛ از اشعار دفاع‌مقدسی مثل: «آموختم/ از زنی که خوشبخت است/ با خاطره‌ای در یک قاب عکس:/ عشق/ از جنس آغوش نیست». تا اشعاری که مفاهیمش این شائبه را ایجاد می‌کند که شاعر مخاطبانش را دست‌کم گرفته که دل به شعار داده و لابه‌لای کلمات و جملاتی قصارمانند پنهان شده که ظاهراً فلسفی و عرفانی هم به نظر می‌آید: «نمی‌دانی/ پشت این لب‌ها/ چه حرف‌های ناگفته‌ای‌ست!/ اگر عاشقی/ از لبان معشوق بگذر و/ به کلام معشوق/ دل سپار». حال شهود و اشراق شاعرانه فعلاً پیشکش شاعر. اما این انتظار از شاعر بسیار خوبی همچون رضا اسماعیلی، انتظار دوری نیست؛ هرچند این کشف‌ها کوچک و در حد این کار باشد: «نفس به نفس/ پیر می‌شویم و/ مرگ در ما/ جوان و جوان‌تر!»


Page Generated in 0/0159 sec