درآمدم بخرم یک پنیر معمولی
شب از مغازه دکتر امیر معمولی
که ناگهان هوس پسته کرد این دل تنگ
امان از این دل لغزشپذیر معمولی
تهش به قیمت یک مشت پسته هم نرسد
تمام زندگی یک دبیر معمولی
حقوق و وام و مزایای توپ میگیرد
نود برابر من یک مدیر معمولی
مدیر هم نه بیا تا همین محله ما
ببین چه میکند آن فالگیر معمولی
به قشر ما متوسط همیشه میگویند
ولی زمان نوشتن فقیر معمولی
به هر اداره که کارم رسید بیشک داشت
همیشه پوشه من چند گیر معمولی
به قبر مرده او تف همان که گفت نخست
به این پروسه امضا: مسیر معمولی
مرا به قعر جهنم که برد گفت اینجا
دچار گشته به کمبود قیر معمولی
گرفته بود فقط با سهچار ده میلیون
برای بچه عروسی، سفیر معمولی
فغان که آروغ خود را که زد نشست و سپس
فروتنانه به خود گفت: سیر معمولی
به رغم وانت مشدی غلام همسایه
نداشت مملکتی دزدگیر معمولی
گذشت آنکه به خوبی محافظت میشد
تمام قافله با یک دلیر معمولی
وزیر کاری و خیلی خفن نمیخواهم
یکی علم بکند یک وزیر معمولی
شبی رفیق منافق به حجره آمد و گفت
چفیهای زدهام با حریر معمولی
یکی از اوج تصادف، یکی هم از سرطان
سقوط کرده بسی مرگ و میر معمولی
سؤال کرد عزیزی چگونهای امروز؟
جواب دادم و گفتم خمیر معمولی
دم از مذاکره با غرب میزنی اُسکل؟
نتیجه را زده حدس این حقیر معمولی
به زیر وعدهشان میزنند هربارش
گرفته حرف مرا هر بصیر معمولی
تمام مشکلمان حل و فصل خواهد شد
به چند ایده امکانپذیر معمولی
به سان شیر ژیان از تو درس میگیرند
کمی اگر بخوری خاکشیر معمولی
بگو به حرمت کشتی «نقی معمولی»
بگیرد از خم مفسد، یه «زیر» معمولی