محسن شهمیرزادی: کودکی را تصور کنید که سالهای اول زندگیاش با کمک پدر و مادر تاتیتاتی میکند و مدتها میگذرد تا بالاخره بتواند چند قدمی جسته و گریخته بردارد. آن زمانی که استخوانهایش از نرمی درمیآیند و میتواند روی پای خودش بایستد، در همان موقعی که پدر و مادرخیالشان از راه رفتنش آسوده شده، او را در پشتبام رها میکنند و سراغ مشغلههای دیگرشان را میگیرند، همان لحظه بیتوجهی آنها کودک را از پشتبام به زمین میکوبد. آنها آنقدر درگیر مشغلههای خود و دیگر فرزندانشان شدهاند که سالها کودک را با دست و پای شکسته در بستر رها میکنند و تنها برخی دوستدارانش هستند که هرچندوقت یکبار دور او جمع شده و اشک میریزند و بعضی فرو میخورند. مدتها میگذرد و والدینش وقتی میبینند همسن و سالان او به جایی رسیدند و نانآور خانه و افتخار خانواده شدند، تصمیم میگیرند او را به دکتر ببرند و برایش عصایی تهیه کنند ولی تا بخواهد دوباره روی پای خودش بایستد تیمار میخواهد و مراقبت. او اما برای این یادگرفتن فرصت ندارد بار دیگر به دوران سقوطش بازگردد تا زندگی را از آنجا سر بگیرد، بلکه باید تاتیتاتی، راه رفتن و دویدن را با هم بیاموزد، چرا که همسن و سالان فرنگی او سالهاست به شأن و مقام و درآمدی رسیدهاند و حتی پدر و مادرش برخی از آنها را در خانه خود به فرزندخواندگی قبول کردهاند. این داستان هرچند غیرمنطقی به نظر میآید اما کمدی و در عین حال تراژدی این سالهای سینمای کودک است که این سینما همان طفل و پدر و مادر آن، مدیران سینمایی و عصایش همان «جشنواره فیلم کودک و نوجوان است»؛ جشنوارهای که سالهاست سیاستش به سمت احیای سینمای محتضر کودک جهت پیدا کرده است و در اتفاقی پسندیده سالهاست به مرکزیت اصفهان برگزار میشود. البته این مرکزیت همچنان نتوانسته هژمونی پایتخت را از خود دور کند، چرا که شرایط نابرابر تولید و پخش آثار سینمایی در کشور همچنان در کفه تهران سنگینتر است و این جشنواره کماکان ترانسفر فرودگاه تهران- اصفهان شده است. اما هیچکدام از اینها دلیلی کافی برای عقبگرد جشنواره در سال جاری نیست. وارد اصفهان که شوی، به محل اسکان یا سینماها که میروی در هر حالت انگارنهانگار که این شهر میزبان یکی از بزرگترین جشنوارههای سینمایی است. انبوه سلبریتیها و هنرمندان عرصه کودک و نوجوان در این نقطه باستانی دور هم جمع شدهاند اما نشانی از این دورهمی هم به چشم نمیخورد و شاید سینمای کودک مظلومتر از تهران در اصفهان خانه گزیده است. کنداکتور شلوغ فیلمهای سینمایی ایرانی و بینالملل انتخابها را برای اهالی رسانه کمی سخت میکند، با این وجود روز افتتاحیه را به تماشای «آهوی پیشونی سفید ۲» گذراندیم؛ فیلمی که سیدجواد هاشمی به عنوان کارگردان و تهیهکننده آن، سالهای پیش در قسمت نخست دنیایی جدید و بدیع را به تصویر کشید و یکی از آثار نسبتا خوب سینمای کودک محسوب میشد؛ دنیایی فانتزی از «قلعه حیوانات» که کاراکترهای آنها ترکیبی از حیوان و انسان را تشکیل میدهند؛ نبرد خیر و شری که در یک سوی آن آهوها و در سوی دیگر اختاپوس قرار دارند. حلقه مواجهه خیر و شر و شکلگیری پیرنگهای داستانی «آهوی پیشونی سفید» با بازی ترلان پروانه است که عصاره بدنش برای جاودانگی اختاپوس مورد نیاز است. سیدجواد هاشمی در این اثر اقدام به خلق دنیایی جدید کرده است که میزان تخیل و فضای فانتزی آن بیشترین چیزی است که در فیلم میتوان از آن تجلیل کرد؛ لنگه کفشی که در بیابان سینمای ایران نایاب است و نفس وجود آن تحسینبرانگیز. اما کارگردان برای روایت این دنیای فانتزی و بیان پندهای اخلاقیاش به نظر میرسد ناپختهتر از قسمت قبل عمل کرده است. این قسمت از آهوی پیشونی سفید بیشتر از همیشه از المان ترس و فانتزی بهره برده است؛ اتفاقی که باعث میشود هیچگاه به کودکان زیر ۱۰ سال دیدن این فیلم را توصیه نکنیم. صحنههای خشن و بعضا ترسناکی که برای کمسن و سالان میتواند در زمره ژانر وحشت قرار بگیرد، در مقابل روایت تک خطی، ساده و بدون تعلیق قصه، این فیلم را برای نوجوانان کسلکنندهتر از نمونههای مشابه میکند؛ داستان کمقوتی که تلاش دارد بدون خلق موقعیت طنز مخاطب را بخنداند و ریتم کسلکننده قصه را با موزیکال کردن فیلم جبران کند؛ موزیک ویدئوهایی که همگی طعنه به آثار نوستالژی دهه شصتیها میزنند که بیشک برای مخاطب دهههای ۸۰ و ۹۰ چندان دلچسب نیست و تلاش دارد نسلهای دیگری را با خود همراه کند. شاید آرزوی پربیراهی نباشد که الهی هیچ کارگردان ایرانی قسمت دومی برای فیلمش نسازد اما حالا که سیدجوادهاشمی بلافاصله بعد از انتهای فیلم نوید قسمت سوم را داده، پسندیده است تلاش کند معیارهای مشخصی برای سینمای مخاطب خود طرح کند و فیلمهای دغدغهمندش را هوشمندانهتر به پرده سینما بیاورد.