یکی از بزرگترین جنایات انگلیس در ایران که به کمک روسیه انجام شد قرارداد 1907 م بود که در زمان نخستوزیری امینالسلطان اتابک در پترزبورگ، پایتخت روسیه، به امضا رسید و بر اساس آن ایران به 3 منطقه شمال روسیه، جنوب انگلیس و یک منطقه ظاهرا بیطرف تقسیم شد. در همین زمان «مستر لینچ» انگلیسی که به قول «ادوارد براون» با اوضاع ایران آشنا بوده در مقالهای که در شماره ماه آوریل مجله آسیایی امپراتوری نوشت با نهایت گستاخی و بیشرمی درصدد تحقیر ملت ایران بر آمده، چنین مینویسد: «بیاییم امیدوار باشیم که این پیمان شاید ما را به مناسبات بهتری با روسیه رهبری کرده و بلکه از روی شالوده درستی ما را از ترس و نگرانی برهاند. من میترسم تمایل به بهبودی روابط با ایران مشکل بشود؛ چه ایران مانند روح مردهای است که در ضیافتی که به احترام روسیه در این قرارداد بر پا ساختهایم، ظاهر شده باشد. وقتی نشاط این جشن اوج گرفت و جامها به دور افتاده به سلامتی یکدیگر مبادله میگردد، این ملت کوچک که آثار هنر و هوش او جهان را منور و توانگر ساخته است و دستکم انتظارات او بیش از اینکه این قرارداد امضا شده باشد تعهد شده بود، میان حیات و مرگ افتاده، پیچیده کنارش انداختهایم، بدون اینکه شرکت داده شده باشد تنها و بیچاره به پای ما افتاده است».
دکتر ملکزاده در کتاب «زندگانی ملکالمتکلمین» درباره انعکاس قرارداد 1907 در ایران چنین مینویسد: «دولت ایران بهوسیله وزارت خارجه و حسن پیرنیا، مشیرالدوله، که در آن زمان سفیر ایران در دربار روسیه بود، به این معاهده اعتراض کرد و مجلس شورای ملی عدم رسمیت این معاهده را که بر خلاف حق و عدالت و استقلال ایران بود، اعلام نمود ولی کسی به این اعتراض جوابی نداد». بعد از این قرارداد بود که بار دیگر افکار عمومی جنوب کشور علیه استعمار انگلیس تهییج شد تا جایی که «سر ژاژ وارندر» فرمانده کل نیروی دریایی هند شرقی که هر سال از بوشهر و بندرعباس دیدار میکرد به درخواست وزیرمختار انگلیس در سال 1907 م برنامه دیدار خود از این بنادر را کنار گذاشت و تنها از بنادر مسقط، بصره، کویت و بحرین دیدار کرد.
پس از صدور فرمان مشروطیت در 14 جمادیالثانی 1324 ش و شکلگیری مجلس شورای ملی، انجمنها و روزنامهها و... از آزادی بیشتری برخوردار شدند و توانستند به نقد حاکمان ولایات و زیر سوال بردن نفوذ کشورهای خارجی در مملکت دست بزنند. در این دوره انجمنها و روزنامهها در جنوب کشور نیز رونقی گرفته و سعی میکردند مقامات رسمی دولتی را وادار کنند که برخلاف رفتارشان با نیروهای انگلیسی کمتر موضعی آشتیجویانه داشته باشند و درصدد برمیآمدند که صدای خود را از طریق ارسال نامه و تلگراف به پارلمان ملی برسانند یا اینکه در روزنامههای محلی مقالاتی علیه آنها به چاپ برسانند. سر پرسی کاکس موضع مردم محلی جنوب کشور را در برابر نفوذ استعمار انگلیس اینگونه بیان میکند: «در منطقه خلیجفارس این مطلب بخوبی قابل درک است که تنها نفوذ آشکار خارجی که توده مردم با آن آشنا بوده، نفوذ بریتانیای کبیر است، بنابراین اکنون بازتاب طبیعی آن این است که فشار تمام این تبلیغات و نشریات بر دوش ما سنگینی میکند... ضمنا در سال گذشته عوامل ملیون ایرانی تمام توانشان را به کار بردند تا بر حکمران محلی فشار آورند تا او از دخالتهای انگلیس در حمایت از اتباع بحرین و سواحل متصالح جلوگیری کند؛ که در نتیجه رخدادهای پر درد سر زیادی هم در این مورد به وقوع پیوست».
در سالهای پس از انقلاب مشروطه و استبداد صغیر تا زمان جنگ اول جهانی نارضایتی تجار، نیروهای محلی، کارگران بندری بوشهر و... روزبهروز از حضور نیروهای انگلیسی در آن مناطق بیشتر میشد، زیرا نیروهای انگلیسی در برابر نیروهای ملی و اسلامی محلی ایستادگی میکردند و همچنین باعث شده بودند که تجارتخانههای محلی مانند تجارتخانه شبانکاره که در بوشهر و شیراز از معتبرترین تجارتخانهها بود از رونق بیفتد. هرچند آنها عریضههایی به وزارت خارجه ایران مینگاشتند ولی بدون پاسخ باقی میماند و بالاجبار دادخواهی خود را به مجلس شورای ملی میفرستادند که کمتر به نتیجه میرسید. آنها در تلگرافهای خود درد و رنج خود را اینگونه بیان میکنند:
«... هر چند عریضه به وزارت جلیله خارجه عرض مینماییم به کلی بیاعتنایی مینمایند... پس تکلیف ما فلکزدگان در این بین چه میباشد؟ رو به کجا کنیم پناه به که ببریم؟...».
«عرض داشت ورثه سادات شبانکاره چقدر از ظلم و ستمهای کارگزاری و انگلیسیها در حق ما فلکزدگان عرض نموده باشیم ما را از هستی نموده هر چه انگلیسیها به آنان میگویند رفتار مینمایند. آخر تقصیر و گناه ما چه میباشد؟ مگر ما ملت ایران نیستیم؟ نباید کارگزاری همراهی با ما بنماید؟ مگر چه شده کارگزاری صراحتا میگوید که میدانیم که انگلیسیها طلبی ندارند؟ وزارت خارجه عقب میکند که همراهی با انگلیسیها نماییم... پس ما رو به کجا نماییم و غرض حال را به کی بنماییم؟ کارگزاری مأمور دولت است در صورتی که همراهی با خارجهها بنماید معلوم است که بر ما چه خواهد گذشت...».
همچنین ظلم و اجحاف نیروهای انگلیسی تا جایی رسیده بود که تاجران انگلیسی که با مردم آن نواحی معامله میکردند حق مردم را بدرستی پرداخت نمیکردند: «...فدوی یک نفر از رعیت بیچاره [ناخوانا] حب ایران چند سالی است مبلغی که فوق قوه و حوصله و تواناییم میشد از مستر دکسن تاجر انگلیسی طلبکارم... از 1319 تاکنون بدواً به جناب مرحوم واثقالملک و بعد مرحوم محتشمالوزراء... همچنین به وزارت امور خارجه کراراً تظلم و شکایت کردهام... هیچ فایدهای حاصل نیامده... حاج نصیر بهبهانی از بوشهر».
کارگزاریهای گمرک هیچ قوه و اختیاری از خود نداشتند و به جای اینکه نسبت به مردم محلی تسامح بیشتری از خود نشان دهند نسبت به آنها سختگیری کرده و بیشتر جانب نیروهای انگلیسی را رعایت میکردند.
هنگامی که دولت انگلیس نیروهای جدیدی وارد سواحل جنوبی کشور میکرد، خیلی سریع توسط نیروهای محلی و علما و روحانیون به دولت خبر داده میشد ولی کمتر پیش میآمد که آنها بتوانند اقدامی سریع انجام داده و از ورود نیروهای انگلیسی به آن نواحی جلوگیری کنند. در چنین مواقعی این نیروهای محلی و مذهبی بودند که در مقابل نیروهای خارجی میایستادند و نقش رهبری مردم را بر عهده میگرفتند از جمله این افراد کسانی مانند «آیتالله سیدعبدالله بلادی»، «آیتالله سیدمرتضی اهری»، «رئیسعلی دلواری»، «آیتالله سیدعبدالحسین لاری» و چند تن دیگر بودند که طی این سالها به نحو موثری قدم در میدان مبارزه علیه استعمار گذاشته و از هیچ کوشش و فداکاری دریغ نمیکردند. مثلا در یکی از تلگرافهایی که آیتالله سیدعبدالله بلادی و دیگر علما به مجلس شورای ملی ارسال میکنند نسبت به ورود قشون انگلیس به نواحی جنوبی اعتراض کرده و حتی تا جایی پیش میروند که به دولت پیشنهاد میکنند در صورتی که توان اداره مملکت و دفع حملات نیروهای خارجی را ندارند خادمان شریعت (علما و روحانیون) را در جریان قرار دهند.
----------------------------------
واکنشهای مردمی جنوب کشور در مقابله با استعمار انگلیس (به روایت اسناد مجلس)؛ موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی