جواد طوسی: نعمتالله تکنیک را بخوبی در خدمت محتوا قرار میدهد
به نظر میآید مهمترین نکته در کار نعمتالله ضرورتی است که او در متفاوت بودن لحن بیانی خودش در قالب فرم داشته که باعث شده آثار نعمتالله به تکرار نیفتد. او آثار متنوعی داشته که در آنها یک نگاه و یک تعریف متفاوت نسبت به سینمای اجتماعی را بر اساس شرایط و زمانه آن مدنظر داشته است. به عنوان مثال «شعلهور» و «رگ خواب» از نظر زبان، زیباییشناسی، قالب بیان و فرم متفاوت است که این برای یک فیلمساز خیلی خوب است. آن کسی که مرحله به مرحله با فیلمهای نعمتالله جلو آمده، هم سینمای نعمتالله را میفهمد و هم فهم عمیقتری نسبت به دیگران در مواجهه با سینما پیدا میکند. مثلا «شعلهور» یک تعریف خیلی نو و متفاوت از لوکیشن ارائه میکند. لوکیشنی که فرهنگ و تاریخ بخشی از جامعه ما در سیستان است و او این را منطبق کرده با خصوصیات فردی مردی که در معرض ترک اعتیاد است و در حال طی دوران نقاهتش است و حالا مواجه است با برخوردهای پیچیده که در او حس انتقامجویی را بارور میکند و این لوکیشن او را در معرض دگردیسی قرار میدهد. در انتهای فیلم آنجا که او نشسته و با آفتاب یک کنتراست رنگی جذاب را ایجاد کرده، او را در مقامی میبینیم که قرار است تغییر کند، سرش به سنگ خورده و... این صحنهآرایی نمایانگر آن است که نعمتالله تکنیک را بخوبی میشناسد و این تکنیک را به خدمت محتوای مورد نظرش آورده است. نکته دیگر درباره سینمای نعمتالله شناختی است که او از طبقات مختلف جامعه ما دارد بویژه طبقاتی که بیشتر در معرض آسیب قرار دارند، در آرایش غلیظ یک وضعیت هولناکی را نشان میدهد که جامعه دارد از اصول و قواعد اخلاقی خودش دور میافتد که در «شعلهور» هم دیده میشود. از این حیث فیلمهای نعمتالله میتواند بسیار کمککننده باشد به تحلیلگران اجتماعی و جامعهشناسان ما! آنچه در سینمای نعمتالله وجود دارد و امروز باعث کمتر دیده شدن شعلهور شده است، جلوتر بودن نعمتالله از جامعه و مخاطبش است و بخشی از این جلو بودن به خاطر تزریق همین سهلپسندی در سینماست.
سعید قطبیزاده: نعمتالله یک سینمای بومی دارد
مهمترین ویژگیای که در سینمای نعمتالله مرا جذب میکند، بومی بودن سینمای او است. در فضایی که عمده فیلمها و فیلمسازها از روی دست هم تقلید میکنند و با یک کپیکاری در سینما مواجهیم، نعمتالله سینمایی مختص به خود دارد؛ فیلمهای او چه خوب و چه بد فیلمهایی است که از ذهن خودش بیرون آمده است و محصول نعمتالله است. او فارغ از اینکه قصههایش در چه فضایی میگذرد، در نهایت جهانبینی خاص خودش را دارد که در فیلمهایش دیده میشود. این بومی بودن و مختص به خود بودن را میتوان در «موسیقی فیلم»، «روابط شخصیتهای داستان» و «دیالوگها» دید. این در سینمای ایران کمیاب است و بین «سینماگر مولف» و «سینمای مقلد» همین مساله است که تفاوت ایجاد میکند. من شخصا اعتقاد ندارم «فیلم اجتماعی» یک ژانر در سینما به حساب میآید و بر خلاف دیدگاه برخی منتقدان، معتقد نیستم فیلمهای حمید نعمتالله، اجتماعی و با تمرکز روی طبقه متوسط ساخته میشود. برای نمونه میتوان شخصیت فیلم «بوتیک» را مثال زد که از طبقه پایین جامعه است و تلاش میکند خود را بالا بکشد و در این جهش قربانی میشود یا فیلم «بیپولی» وضعیت آدمهایی را نشان میدهد که سعی میکنند ادای یک طبقه دیگر را در بیاورند. نکته تفاوت تحلیلیام با بعضی دیگر از دوستان درباره سینمای نعمتالله هم مواجهه نعمتالله با جامعه است؛ نعمتالله را بیشتر از آنکه به مثابه یک «مصلح اجتماعی» ببینیم باید روایتگر خوبی از «درد و رنج در جامعه» بدانیم که گاهی وقتها شکل اجتماعی به خود میگیرد که نمود آن میشود «بیپولی» و گاهی وقتها شکل فردی به خود میگیرد و در بستر یک رابطه عاشقانه نمایش پیدا میکند که نتیجهاش میشود «رگ خواب». علاوه بر این نعمتالله فهم خاص خود را دارد، البته باید به این نکته نیز اشاره کرد که فهم او از مسائل یک فهم عمیق و دقیق است که باز اینجا میتوان به همین «رگ خواب» اشاره کرد. ما در سینمایمان به دلیل وجود ممیزی، فهم و شناخت کاملی از ملودرام نداریم و همیشه مفهوم عشق در سینمایمان غریب بوده است. حمید نعمتالله به واسطه شناخت دقیقش از پدیدهها توانسته با ظرافت یک عاشقانه ایرانی بسازد.