printlogo


کد خبر: 198213تاریخ: 1397/6/17 00:00
نقدی بر مجموعه شعر «شق‌القمر»* سروده «محمدرضا سهرابی‌نژاد»
من گمشده در ما

حمیدرضا شکارسری: هر صفحه از صفحات مجموعه شعر دینی «شق‌القمر» را که باز کنی و بخوانی به ارجاعات روشن و رسایی از حوادث تاریخ شیعه می‌رسی. پوششی در اطلا‌ع‌رسانی احساس نمی‌شود اما اطلاعات در لفافه‌ای از موسیقی و خیال و عاطفه قرار گرفته‌اند تا هم از صراحت نثرگونه روایت‌ها کاسته شود و هم بر جذابیت ادبی متن برای جذب و تحت تاثیر قراردادن مخاطب افزوده شود. به ندرت اتفاق می‌افتد که «محمدرضا سهرابی‌نژاد» چنین صریح و عریان شعار بدهد:
«سفره رنگ رنگ اشرافی
دون شأن محمد و زهراست»
این مجموعه پر است از آرایه‌های لفظی و معنوی که به انعکاس ادیبانه رویدادهای تاریخی شیعیان نظر دارد و در همین راستا با مضامینی پرشمار، ابیاتی پرتعداد از غزل‌ها را آراسته و شنیدنی ساخته است. شاعر که سابقه‌ای طولانی و درخشان از مضمون‌پردازی در شعر دینی را پشت سر خود می‌بیند، برای تازگی این مضامین اهمیتی ویژه قائل شده است. این امر بویژه در رباعی‌های شاعر درخشش و توفیق بیشتری یافته است. درخشش و توفیقی که به راه یافتن مضامین در افواه عموم مردم انجامیده است:
«به زهر کینه تیغ فتنه‌تر کرد
علی را غوطه‌ور در خون سر کرد
شگفتا! هیچ‌کس این راز نگشود
چگونه کافری شق‌القمر کرد؟!»
مهارت «سهرابی‌نژاد» در مضمون‌سازی و تسلط او بر زبان و بیان شاعرانه‌اش، این توانایی را به او داده است که حتی از تصاویر و تعابیر نه چندان بکر آشنایی‌زدایی کند و ‌تر و تازه پیش روی مخاطب بگذارد:
 «پهلوی تو را شکست بدخواه و دریغ
گلدان شکسته! غنچه‌ات پرپر شد!»
مضمون تشبیه سر بریده امام حسین(ع) را بی شمار شنیده‌ایم اما «سهرابی‌نژاد» با تغییر جای مشبه و مشبه‌به، انگار همین مضمون آشنا را غریب می‌کند:
«غلتیده به خون میان گودال غریب
خورشید، سر بریده را می‌ماند!»
گفتیم که «محمدرضا سهرابی‌نژاد» در این مجموعه، به شعر به عنوان رسانه‌ای دینی اما با پیرایه‌ها و آرایه‌هایی ادبی نظر دارد و مضمون‌گرایی با بیانی تازه را به عنوان استراتژی شعری خود معرفی می‌کند. پس خواه‌ناخواه پا جای پای شاعران عاشورایی پیش از خویش می‌نهد. تکیه بر سنت شعری عارضه‌ای را بر شعر تحمیل می‌کند و آن کمرنگ و بلکه بی‌رنگ شدن فردیت هنرمند است. آنچه در این چنین شعری با ظاهر «من» می‌بینیم در حقیقت «من» فردی شاعر نیست، بلکه «من» جمعی شاعر محسوب می‌شود. این «من» می‌تواند از «من» مستحیل در افراد یک گروه کوچک دوستانه تا «من» گمشده در افراد یک ملت یا امت را شامل شود. «من» در شعر این شاعر یک «من» نوعی مستحیل در یک امت است.  از دلایل عمده‌ای که شعر متعهد را دچار تکرار مضامین و تصاویر می‌کند همین «من» مشترک است؛ منی که نظرگاه‌ها را به هم نزدیک می‌کند و سهم فردیت را در خلاقیت و آفرینش هنری به حداقل می‌رساند.  در شعر «سهرابی‌نژاد» دایره محدود واژه‌ها که در حوزه شعر سنتی کاربرد فراوانی داشته‌ و نیز تبعیت بی چون و چرای او از شیوه مضمون‌پردازی و تصویرسازی، به ظهور و فرمانروایی این «من» جمعی کمکی شایان کرده است و اگر نبود شگردهای خاصی که از تجربه‌اش نشأت گرفته است، شعر او نمی‌توانست برای مخاطب سختگیر امروز جذابیت چندانی داشته باشد.
«ما» در این بیت دقیقا مصداق «من» شاعرانه‌ای است که خود را در هویتی جمعی غرق و گم کرده است:
«ز پا فتاده ترینیم یا علی دریاب!
اگر تو دست نگیری چگونه برخیزیم؟»
سلامت زبان و روانی طبع او البته نقشی بسزا در پذیرش شعر او توسط مخاطب خاص و عام دارد؛ مخاطب خاص به خاطر سلامت و استحکام بیانی و مخاطب عام به خاطر روانی و شفافیت تصاویر. به عبارت دیگر او هم مخاطب عام را هدف گرفته است و هم مخاطب خاص را. با این ملاحظه که مخاطب خاص او نباید انتظار متنی مدرن را از او داشته باشد. متنی که «من» فردی و متشخص «سهرابی‌نژاد» را به عنوان شاعر/ انسانی حقیقی در یکی از خیابان‌های تهران امروز به ظهور برساند! شعرهای این مجموعه توأمان هم عاطفی و اشک‌انگیزند و هم در عین حال حماسی‌اند و البته زبان سخت و آرکاییک شاعر به القای این حس حماسی کمک زیادی می‌کند.  گاهی حتی در یک شعر واحد «سهرابی‌نژاد» هم مخاطب را می‌گریاند و هم به خشم می‌آورد. توجه به بعد حماسی مذهب شیعه در کنار بعد سوگمندانه آن عنصری است که به‌رغم توجه شاعران طی دهه‌های گذشته هنوز هم رونق چندانی نیافته است.  «محمدرضا سهرابی‌نژاد» در همین رونق اندک سهم بسزایی دارد. با ذکر ابیاتی حماسی و ستیهنده از او، این نوشتار را به پایان می‌رسانیم:
«دژخیم ز بغض زرد رخسارت خواند
در اوج شکوه بودی و خوارت خواند
ای سبزترین شهید زنده، سجاد!
بیچاره کسی بود که بیمارت خواند!»
 پانویس:
* شق‌القمر - محمدرضا سهرابی‌نژاد - دفتر نشر فرهنگ اسلامی - 1391


Page Generated in 0/0155 sec