printlogo


کد خبر: 198215تاریخ: 1397/6/17 00:00
پیغمبری به امت خود پشت کرده است
شعرهایی از دهه 50 شمسی

رضا شیبانی: «پیغمبری به امت خود پشت کرده است» سروده‌‌های پیش از انقلاب سهرابی‌نژاد را هم در خود دارد. توصیف من از این سروده‌ها صدایی است گم شده در پستوهای دهه 50. سهرابی‌نژاد به خود و ما ظلم بزرگی روا داشته است که این شعر‌ها را در دهه 80 و 90 منتشر می‌کند. زمانی که کار از کار گذشته و تاریخ ادبیات نه چندان دقیق قرن معاصر ما‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌،  با دهه 50 معامله‌‌های خود را تمام کرده و حکم نهایی و ناعادلانه خود را صادر کرده است. شعر اگر در آفاق نپیچد و در گلوی شاعر بماند، به بغض و گریه و گلایه تبدیل می‌شود. چیزی که در وجود سهرابی‌نژاد در این روزها بخوبی دیده می‌شود. جای خوشبختی است که جایگاه شعر سهرابی‌نژاد در قله است اما جای بدبختی که بسیار کسانی که به ضرب و زور رفیق و تبلیغات دولتی و... در قله می‌پلکند، این ساکن حقیقی قله را به جا نمی‌آورند. پیش از خواندن مجموعه «پیغمبری به امت خود پشت کرده است» گمان می‌کردم سهرابی‌نژاد فقط رباعی‌‌‌‌‌‌‌‌نویس است. با اینکه چند باری  هم با او همسفر بودم و ساعت‌ها برای هم شعر خوانده بودیم اما گذشته  شاعری او آنقدر عمیق بود که فرصت برداشت از گنجینه شعرهای سپیدش فراهم نیامده بود. با خواندن این مجموعه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌، انگار که معدن طلا یا چاه نفت یافته باشم. ذوق‌زده شدم و چند ساعتی فقط شعرهای دهه پنجاهی‌‌‌‌اش را که بوی نوستالژی آن دهه را می‌داد خواندم. من البته دهه پنجاهی نیستم اما نوستالژی دهه 50 را با شعر پرشر و شور آن دهه خوب می‌شناسم:
گوش‌هایش را تیز کرده
سم می‌زند به خاک و
شیهه می‌کشد
اسب اندوه
 در مرتع دلم
خدایا
در کدام میدان جهان
سواری
باز
بر خاک افتاده است‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌..‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌.
این شعر بوی فضای مغشوش‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌، چپگرا و  سینمازده دهه 60 و 70 میلادی را می‌دهد. عطر تلویزیون‌های چوبی دهه 50 شمسی را دارد و خلاصه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌، دهه پنجاهی است. یک شعر با فرم و اسلوبی همه‌جایی که اگر ترجمه می‌شد می‌توانست روی پوسترهای انقلابیون چپ آمریکای لاتین جهانی شود. بعضی دیگر از این شعر‌ها به نحو ویژه‌ای‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌، نوگرا هستند و به جهان امروز تعلق دارند. اصلا از نظام شعر کهن تبعیت نمی‌کنند و می‌توان آنها را در این موج‌‌های نو طبقه‌‌‌بندی کرد:
مویت زرد
چشمت سبز
لبانت قرمز
در حیرتم ورود به حریم تو
با چه مجازاتی
مجاز است؟!
سهرابی‌نژاد 50-40 سال پیش از امروز- که ما تازه به شاعران نوجوان با اصرار می‌فهمانیم که  باید شعر نیمایی گفت و قالب‌‌های جدید را فهمید-‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ هم شعر نیمایی می‌گفته و هم آن را با شعر کهن پیوند می‌داده است. این نیمایی که به استقبال شعر معروف حنظله بادغیسی (مهتری گر به کام شیر در است) رفته است‌‌‌‌‌‌‌، از آن شعر‌‌های جالب توجه است:
شیر
این سلطان جنگل‌‌های انبوه
حالیا درمانده و مفلوک
هم‌چنین
بازیچه مشتی تماشاگر
در حصاری آهنین
در شهر محصور است
هان کجایی حنظله
افسوس
مهتری دیگر به کام شیر نیست(صفحه 79، تابستان 54)
ما این روزها به یک جریان نقد تجدیدنظرخواه درباره شعر دهه‌های 60 و 50 نیازمندیم. البته این دهه‌ها‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌، فرهیختگانی داشته‌‌اند که بحق‌‌‌‌‌ شهرت یافته‌اند. اما با من موافق خواهید بود که در دهه 70 یک قلب اساسی در معرفی چهره‌‌های ادبی نالایق به شعر کشور اتفاق افتاد که منجر شد به برجسته شدن عده‌ای شاعر نالایق در رسانه‌ها و انزوای شاعران لایق‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌. این حتی دامن بزرگان دهه‌‌های پیشین را هم گرفت. چیزی که گلایه اسطوره‌‌های ادبیات دهه‌‌های 30 و 40 را هم برانگیخت. یک قضاوت زورکی و پر از پارتی‌بازی و نورچشمی‌پروری اتفاق افتاد و مثل تمام عرصه‌‌های زندگی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌، ما از شایسته‌سالاری به دور ماندیم و بدتر اینکه «تاریخ ادبیات این دهه‌ها» خوب نوشته نشد. جریان تجدیدنظرخواه ادبی به ما کمک می‌کند تا شاعرانی را که در این دهه‌ها در سکوت و انزوا زیسته‌‌اند اما جایگاه واقعی‌شان فراتر از این گمنامی‌ها بوده، بیابیم و تاریخ ادبیات را درست بنویسیم. گمان می‌کنم محمدرضا سهرابی‌نژاد از آن شاعرانی است که عدالت درباره او رعایت نشده است.


Page Generated in 0/0049 sec