printlogo


کد خبر: 198381تاریخ: 1397/6/19 00:00
گفت‌وگو با محمدرضا کائینی درباره حضور 80ساله جلال در ادبیات و روشنفکری ایرانی
منتظر انقلاب بود

اشاره: دشمنی با آل‌احمد تمامی ندارد. کینه شتری مافیای ادبیات از آل‌احمد را می‌توان در چینش ویترین کتابفروشی‌های روبه‌روی دانشگاه تهران تماشا کرد. آنجا که کتاب فلان شاعر سطحی‌گو و گمنام روشنفکری را در چند مجلد در طبقه دوم گذاشته و کتاب زندگینامه فلان مجسمه‌ساز که حتی شاگرد مغازه کتابفروشی نمی‌شناختش، را در 2 طرف ویترین گذاشته اما جلال را هر دو می‌شناختند؛ هم کتابفروش هم شاگردش! پرسیدم پس کو کتابی از جلال توی ویترین؟ البته که جوابی نداشتند چون ویترین را اجاره داده بودند به دشمنان جلال. جالب است بدانید که حتی «سووشون» سیمین دانشور را که دانشجویان، معمولا به توصیه استاد ادبیات می‌خواهند و می‌خوانند را توی ویترین نگذاشته‌اند، تا مگر نکند کسی یاد جلال بیفتد.
آنها که کف پیاده‌رو بساط می‌کنند هم دوخط در میان یکی- دو کتاب از جلال را دارند. «سنگی بر گوری» و «مدیر مدرسه» را اغلب. اینها را بیشتر می‌خرند. کتابفروش کف پیاده‌روی انقلاب که به گفته خودش 20 سالی هست بساط می‌کند، می‌گوید: «خب کتاب‌های جلال همه‌اش چاپ شده. در بساط ما کتاب‌های افست هست بیشتر. توجیهی ندارد کتاب جلال را داشته باشیم. در کتابفروشی‌ها هست اما توی ویترین نمی‌گذارند. خب از قدیم نمی‌گذاشتند. دنبال مذهب نیستند. جلال هم رگه مذهب دارد توی متن‌هایش».
گفتم کدام کتابش را خواندی؟ گفت: دهه 60 همه‌اش را. پدر روشنفکر‌ها را درآورده!
حالا یکی اگر نداند می‌گوید لابد مثلا دارد از یک آخوند مذهبی سفت و سخت حرف می‌زند. جلال آل‌احمد کیست؟ آلبرکامو، آندره ژید، یونگر، داستایوسکی، نوشته‌های مطرح‌شان توسط جلال ترجمه شده و به جامعه ادبی ایران شناسانده شده‌اند. کسی که به گفته خودش از 20 سالگی از خانواده مذهبی‌اش می‌برد. جلال یکی از جدی‌ترین مبلغان شعر نیمایی است و حتی شاعرانی چون شاملو که بعدها برای خودشان دکان‌داری می‌کردند- و جلال را به خاطر رویکردهای مذهبی‌اش مسخره می‌کردند- ابتدای امر پاپیچ جلال بودند که چیزکی یاد بگیرند. اصلا مگر نثر فارسی را می‌شود بدون آل‌احمد تصور کرد؟ نویسندگان، روشنفکران و دانشجویان فراوانی با تاثیرپذیری از جلال نوع نگارش او را الگو قرار داده‌اند و برای سال‌ها ادبیات ساده و محاوره‌ای جلال بوده که میانداری می‌کرده. کانون نویسندگان ایران به عنوان یکی از جدی‌ترین تشکل‌های صنفی در تاریخ ادبیات معاصر ایران به خاطر پایمردی آل‌احمد در مقابل کنگره ادبی فرح پهلوی تشکیل شد. برای مدتی حتی «پدرخوانده» ادبیات در گعده محدود روشنفکری بی‌تردید جلال آل‌احمد بود اما او از همزیستی‌اش با این جماعت چیزهای زیادی دیده بود که با روحیه صریح و مبارزه جویش همخوانی نداشت و حتی در تضاد با همه آنچه بود که او خود از ارتباطش با مردم می‌فهمید. او صریح بود در حالی که روشنفکرها اینطور نبودند. او ترسو نبود و روشنفکرها عمدتا آد‌م‌های ترسویی بودند. او نقد قدرت می‌کرد و روشنفکران نقد مردم. مانند منتقدانش در برج عاج نبود. مانند مخالفانش در رکود نمی‌ماند و اینها همه ویژگی‌های آل‌احمد نبود. جلال مردم‌دار بود و روشنفکرها نبودند. ویژگی‌ای که حتی محمود دولت‌آبادی هم وقتی می‌خواهد از جلال صحبت کند به این ویژگی جلال به عنوان «اصل باور‌مند» تاکید می‌کند و می‌گوید: آل‌احمد این سرزمین و مردم آن را عمیقا دوست می‌داشت و این اصل مهمی است که در زیر انواع انتقادها از چپ و راست، پنهان مانده است و شخصا در کمال خرسندی آن اصالت را برجسته می‌کنم و می‌ستایم. (گفت‌وگو با شماره سوم ماهنامه یادآور)
اما در مقابلش روشنفکران، آنها چه نسبتی با مردم داشته‌اند جز اینکه هر جا وقتی مردم در طرفی ایستاده‌اند، آنها قلیان طرف دیگر را چاق کرده‌اند یا از آنها فرار کرده‌اند. کو آستین بالازدن برای اصلاح. گلستان ‌نامه‌ای طولانی به سیمین دانشور، همسر جلال دارد که در فروردین 69 نوشته و البته گفته که بهانه نوشتن این نامه تبریک عید نیست، چرا که  به نظر او «سنت‌ها یا در اصل بی‌معنی بوده‌اند یا بعدها حوادث آنها را هر چند هم موقتی بی‌معنی کرده است». کار نداریم. در جایی از این «نامه به سیمین» نوشته: «آیا اگر برای مردم چیزی بخواهی که خودشان آن چیز را نخواهند، آیا باید باز در میان آنها در جوار جسمی و بدنی آنها بمانی؟» و به همین راحتی خودش را خلاص می‌کند و مردم را فی امان الله!
حکایت جلال اما جدای این جماعت است. جلال مکتبی دارد متکی بر تجربه و این تجربه هنوز مقابل دانشگاه تهران و رو در روی کتابفروشی‌های چپ و راست روشنفکری ایستاده است. 70 سال از انشعاب جلال گذشته اما هنوز تحمل نمی‌شود.
 


Page Generated in 0/0077 sec