گروه فرهنگ و هنر: چند روز پیش نتایج نظرسنجی سایت «سینما تیکت» که محل فروش بلیتهای اینترنتی سینمای ایران است، در ارتباط با بهترین فیلمهای اکران فصل بهار سینمای ایران به انتخاب مخاطبان این سایت اعلام شد. نظرسنجیای که شاید در نگاه اول همچون بسیاری از نظرسنجیهای رسانهها صرفا یک حرکت رسانهای برای جلب توجه مخاطبان به یک موضوع باشد ولی با توجه به مخاطبان خاص این سایت تخصصی که عموما حرفهای و سینمارو محسوب میشوند، نمیتوان از کنار نتایج این نظرسنجی بسادگی عبور کرد؛ نظرسنجیای که مرور نتایج آن، حاوی پیامهای جالب توجهی برای سینمای ایران است.
«لاتاری» و «به وقت شام» بالاتر از عصبانی نیستم
در این نظرسنجی که از اول تا یازدهم شهریورماه و در میان فیلمهای اکرانشده در فصل بهار امسال برگزار شد، در نهایت فیلم «لاتاری» به عنوان بهترین فیلم به انتخاب مخاطبان سینماتیکت انتخاب شد. طبق نظرسنجی سینماتیکت، فیلم «لاتاری» با اختلاف در رتبه نخست قرار گرفت و پس از این فیلم 2 اثر «به وقت شام» و «مصادره» در جایگاه دوم و سوم این نظرسنجی و بالاتر از فیلمهایی همچون «عصبانی نیستم» و «تگزاس» جای گرفتند. گذشته از توجه ویزه مخاطبان به آثاری با رویکرد غیرکمدی و قرار گرفتن 2 فیلم «لاتاری» و «به وقت شام» در صدر این فهرست، نکته قابل توجه در ارتباط با این فهرست قرار گرفتن فیلمهای پرسروصدایی همچون «عصبانی نیستم» در جایگاهی پایینتر از این آثار است. فیلمی سیاسی و پرسروصدا که عدم نمایش آن از چند سال پیش تا بهار امسال، حواشی بسیاری را گریبانگیر وزارت ارشاد کرد ولی در نهایت با وجود تبلیغات پرحجم سلبریتیها و رسانههای حامی جریان شبهروشنفکری سینمای ایران، نهتنها در گیشه و در میان مخاطبان عام سینما با اقبال قابل توجهی مواجه نشد، بلکه حالا و با این نظرسنجی ثابت شد حتی در میان اولویتهای اصلی مخاطبان خاص سینما نیز جایی ندارد.
مخاطبان عام هم «لاتاری» و «به وقتشام» را ترجیح دادند
نکته اینجاست که شکست آثاری همچون «عصبانی نیستم» در مواجهه با آثار قهرمانمحور و داستانگوی سینمای ایران از جمله «لاتاری» و «به وقت شام» صرفا مربوط به این نظرسنجی و ذائقه مخاطبان خاص سینما نمیشود، چرا که عملکرد این آثار در گیشه سینماها نیز دقیقا به همین شکل است. جایی که در آن اساسا بسیاری از مخاطبان فارغ از بحثهای سیاسی یا گفتمانهای سینمایی به انتخاب اثر موردنظر خود برای تماشا در سینما میپردازند و این درست همانجایی است که فرق میان سینمای قصهگو و قهرمانمحور با آثار سیاه و ضدمخاطب سینمای شبهروشنفکری نمایان میشود و در چنین شرایطی معمولا آثاری که مبتنی بر خصلت قصهگویی و استفاده از عنصر قهرمان هستند با استقبال بیشتری از سوی مخاطبان روبهرو میشوند. شاهد مثال این موضوع فروش 14 و 13 میلیاردی 2 فیلم «لاتاری» و «به وقت شام» در مقایسه با فروش 4 میلیاردی «عصبانی نیستم» در گیشه سینماهاست. مسالهای که خود میتواند گواهی بر این موضوع باشد که حالا و پس از بیش از 2 دهه تسلط جریان شبهروشنفکری بر سینمای ایران و تولید انبوهی از فیلمهای یأسآلود، سیاه و بدون قهرمان، مخاطبان سینمای ایران تشنه دیدن قصههایی قهرمانمحور و امیدوارانه بر پرده سینما هستند؛ تصویری که بدون شک به تعریف و حقیقت «سینما» نیز نزدیکتر است.
سینمای بدون قهرمان در هیچ جای دنیا مخاطب ندارد
اما بدون مخاطب بودن سینمای شبهروشنفکری صرفا محدود به سینمای ایران و مخاطبان آن نمیشود، چرا که تجربه نشان داده عموما چنین آثاری در میان مخاطبان سینمای سایر کشورها نیز طرفدار چندانی ندارد. یکی از مثالهای متأخر این ادعا، شکست مطلق اکران فیلم «همه میدانند» تازهترین ساخته سینمایی اصغر فرهادی در سینماهای فرانسه است. فرهادی که طی این سالها همواره مورد حمایت پررنگ رسانهها و جریان شبهروشنفکری فعال در سینمای ایران بود در حالی با فیلم اسپانیایی خود در گیشه سینماهای فرانسه شکست خورد که حتی حضور ستارههای سرشناسی چون «خاویر باردم» و «پنلوپه کروز» در این فیلم نیز نتوانست به فروش آن کمک کند. جالب اینکه اساسا سینمای فرهادی بیشتر از آنکه مبتنی بر الگوی قصهگویی رایج در سینما باشد، بر پیروی از الگوی سینمای فرانسه اصرار دارد. سینمایی بدون قهرمان که پیرنگ اصلی عموما در آن ضعیف است و بیشتر از خردهخرده پیرنگها تشکیل شده است. سینمایی که حالا سالهاست در میان مخاطبان عام سینما خریداری ندارد و بیشتر از آنکه به درد نمایش در سینماها و جلب نظر مخاطبان را داشته باشد، به کار محافل خصوصی و فضاهای خاص جشنوارهای میآید.
به نظر میرسد این اصل اثبات شدهای باشد که مخاطبان سینما و مردم رابطه خوبی با سینمای روشنفکری و انشعابات آن نظیر رئالیسم سیاه ندارند، چرا که از اساس اینگونه آثار نه توانایی فراهم کردن سرگرمی مخاطبان خود را دارند و نه آنها را به تفکر واداشته و به سمت حرکت رو به جلو تهییج میکند. مردم نیز با عدم اقبال این سری فیلمها حمایت مالی خود را از سر آنها برداشته و اینگونه میشود که سینمای روشنفکری با تنفس مصنوعی سفارتخانهها و جشنوارهها به حیات و جو رسانهای خود ادامه میدهد.