نادر انتصار*: پس از آنکه برجهای دوقلو یا به لفظ بومی، مرکز تجارت جهانی نیویورک در سپتامبر 2001 جلوی دیدگان جهانیان فرو ریخت، بسیاری از تئوریسینها و تحلیلگران سیاسی بر این باور بودند که نظم نوین جهانی تنها در عرض چند ساعت تغییر کرده و جهان در حوزه روابط بینالملل وارد فاز جدیدی شده است. اگرچه این نظریه و مشتقات آن موجب شد مولفههای جدیدی در عرصه مطالعات تروریسم و متغیرهای سیاسی با چاشنی امنیتی پدید آید اما به باورم نمیتوان آن را واقعهای دانست که نتیجهاش تغییر گفتمان در مقیاس جهانی است. آنچه فردای 11 سپتامبر مشخص شد این است که ایالات متحده از این سناریو به نفع خود استفاده کرد و از آن به عنوان بهانهای برای برپایی جنگهای بدون مجوز بهره جست. به عبارت گویاتر، واشنگتن پس از این حادثه توانست فرصتهایی را برای لشکرکشی به افغانستان و عراق برای خود فراهم آورد و پس از آن خاورمیانه را در دستور کار خود قرار داد.
باید توجه داشته باشیم که آمریکا در آن بازه و حتی سالهای منتهی به دهه 90 هیچ توجیهی برای به راه انداختن جنگ نداشت، از این منظر نمایش سپتامبر براحتی این مجوز را برای ایالات متحده صادر کرد که میتواند در خارج دور خود دست به ماجراجویی بزند. محصول این نمایش به خاک و خون کشیدن افغانستان و حضور 17 ساله ارتش آمریکا و ناتو در این کشور است که باید آن را طولانیترین حضور نظامی ایالات متحده در تاریخ خارجی این کشور بدانیم، چرا که این حضور نظامی از جنگ ویتنام هم طولانیتر شده و رقم بسیار هنگفتی برای آن هزینه شده است که امروز هم شاهد تغییر راهبردهای نظامی در کابل از سوی آمریکا هستیم اما خروجی آن صفر بوده و موفقیت آنها در این چارچوب در هالهای از ابهام قرار دارد. ایالات متحده در این فکر بود که میتواند پس از 11 سپتامبر به نتیجهای که مورد نظرش است دست پیدا کند اما شواهد و اسناد موجود که اتفاقاً از سوی رسانهها و پژوهشکدههای دولتی آمریکا منتشر شده نشان میدهد پرونده افغانستان از منظر میدانی و سیاسی برای کاخسفید یک شکست عمیق به حساب میآید. برای درک این موضوع باید به وضعیت فعلی افغانستان رجوع کنیم. هرج و مرج سیاسی همچنان در کابل و ارگ پایدار بوده و دولتی که بر سر کار است، مقتدر و صاحب نفوذ نیست. اینها نشان از آن دارد که اولا راهبرد ایالات متحده در افغانستان بدرستی پیادهسازی نشده و ثانیا آنها به دنبال ناامن نگه داشتن افغانستان هستند تا بتوانند خود را برنده مجادله با طالبان اعلام کنند البته نباید اشتباه کرد؛ آمریکا به افغانستان هم قانع نشد و به یکباره چرخش نادرستی به سمت خاورمیانه داشت. حمله به عراق را قطعاً باید مسالهای بزرگتر از افغانستان پس از سپتامبر 2001 دانست. 2 سال بعد یعنی در سال 2003 یکی دیگر از جنگهای بدون مجوز شورای امنیت اتفاق افتاد اما باید توجه داشت که از منظر ژئواستراتژیک، افغانستان قابل مقایسه با عراق نبود. از این منظر است که اهمیت بغداد نسبت به کابل دوچندان به حساب میآید. آنها «خاورمیانه بزرگ» را در دفترچههای یادداشت خود نوشته و معتقد بودند بغداد سکوی پرش این تئوری خواهد بود. کمی بعد به این نتیجه رسیدند که پس از پاکسازی رژیم بعث و آرام شدن محیط میدانی عراق، دولتی را سر کار بگذارند که با آنها همخوانی داشته باشد. در این میان بحث مهار ایران هم به عنوان یکی از راهبردها مورد نظر قرار گرفت و حتی موضوع مداخله نظامی به یکی از سناریوها تبدیل شد.
نکتهای که باید به دلیل ذات خشن و تروریستی بودن وقایع 11 سپتامبر به آن اشاره کرد، زاد و ولد القاعده در عراق و تبدیل آن به داعش بود. آمریکا پس از آنکه ضد واقعه سپتامبر را بهانهای برای ورود خود به عراق کرد و وارد این کشور شد، یک خطای استراتژیک انجام داد و آن هم عدم شناخت و درک درست از جامعه عراق بود. البته این بدان معنا نیست که ایالات متحده را از این درک مبری کنیم، بلکه اشتباهات تاکتیکی باعث به وجود آمدن داعش در عراق شد. آمریکاییها بخوبی میدانستند با تغییر رژیم بعث در عراق طرفداران آن به صورت کامل از بین نمیروند و این ساختار یک شبه ناپدید نشده و تغییر شکل نمیدهد.
این روند به عراق خلاصه نشد و هدف دیگر سوریه بود. درست است که سوریه در فهرست اقدامهای پس از 11 سپتامبر قرار نداشت اما نمیتوان آن را جدا از طرح خاورمیانه بزرگ دانست. اما مساله جالبتر از تاثیر واقع سپتامبر بر عراق و سوریه، بحث تصویب قانون جاستا در زمان اوباما بود. این قانون در راستای پرداخت غرامت به خانواده قربانیان 11 سپتامبر در دولت اوباما تصویب شد ولی در دوران ترامپ حرفی از آن به میان نمیآید و حتی در دوران دموکراتها هم نصفه و نیمه به بایگانی ارجاع داده شد. واقعیت این است که عربستان در سیاست خارجی اولویت مهمی داشته و خواهد داشت. هر وقت در آمریکا صدایی بلند شود و نقش عربستان در 11 سپتامبر را بازگو کند، دولت آمریکا آن را در نطفه خفه میکند. دولت اوباما هم بخوبی بر نقش عربستان در این واقعه تروریستی واقف بود اما قرار بر این شد که پس از تصویب جاستا عملی رخ ندهد که نقش ریاض برجسته شود و از این منظر جاستا هم به حاشیه رفت! جالب اینجاست که پس از تصویب جاستا، عربستان اقدام به اعمال فشار بر آمریکا کرد و نتیجه این شد که ایالات متحده مبلغی در حدود 4/6 میلیارد دلار غرامت را متوجه ایران و اعلام کرد تهران باید غرامت حاصل از عملیات تروریستی 11 سپتامبر را بپردازد. متاسفانه در این باره رویکرد دستگاه دیپلماسی ایران مقبول نبوده است. وزارت خارجه ایران باید موضع قاطعتری در این باره اتخاذ میکرد و حتی جنگ حقوقی علیه آمریکا و حتی عربستان به راه میانداخت اما چنین نشد و وجاهت بینالمللی کشورمان نزد افکار عمومی آمریکا و حتی جامعه ملل مخدوش شد. شکی نیست که 19 عضو القاعده که پروژه تروریستی سپتامبر 2001 را عملیاتی کردند توسط سازمان سیا رصد میشدند یا حداقل آژانس اطلاعات مرکزی از تحرکات آنها باخبر بوده است. آنها بخوبی میدانستند این افراد چگونه آموزش دیدهاند. اخیراً یکی از مربیان آنها که آمریکایی بوده افشاگری کرده و گفته است آنها فقط به دنبال آموزش بلند کردن و به پرواز درآوردن هواپیما بودند و اصلاً به آنها آموزش فرود داده نشده بود! لذا مشخص بوده که هواپیماها فرود روی زمین نخواهند داشت؛ حال باید سوال شود که چرا ایران خطاب قرار گرفت؟
*رئیس سابق دانشکده علوم سیاسی دانشگاه آلابامای جنوبی