حسین ساعیمنش: احتمالا اگر نخواهیم تعصب خاصی به خرج دهیم، نمیتوانیم به کامل نبودن «تنگه ابوقریب» و ضعفهای متعددش اقرار نکنیم. به هر صورت نمیتوان چشم بر این بست که فیلم از بعضی ویژگیهایش ضربه اساسی خورده و در نهایت هم این مشکلات، به ارتباط مخاطب با فیلم لطمه زده. نمیتوان این را نادیده گرفت که «تنگه ابوقریب» به جای اینکه به تعریف کردن قصهای بپردازد که مخاطب را با خودش همراه کند، به نوعی گزارش روزانه جنگ تبدیل شده و شخصیتهای جذابش را در واقع وسط آن رها کرده. نمیتوان از آن مقدمهچینی طولانی صرفا به خاطر دستاورد تکنیکی فیلم در لحظات اصلی صرفنظر کرد. نمیتوان از کمکاری فیلم در ترسیم جغرافیای آن منطقه و اینکه در نهایت هم «اگه از تنگه بگذرن یهکله میآن تا اندیمشک» را جا نمیاندازد، گله نکرد. نمیتوان از سایه رویکرد «حالا تکلیف همه شخصیتها را مشخص کنیم»، آن هم به شکلی سردستی، بر سر پایانبندی فیلم دلزده نشد و نمیتوان ناهماهنگی جملات حکیمانه گاه و بیگاه شخصیت دکتر با آن شخصیتپردازی شوخ و دلنشین را ندید. بعد هم میتوان از این خرده گرفت که اصلا بهرام توکلی و دغدغههایش چه ربطی به گردان عمار و ماجرای تنگه ابوقریب دارد و ارگان سرمایهگذار در «اینجا بدون من» و «آسمان زرد کمعمق» و «من دیهگو مارادونا هستم» و بقیه فیلمهای کارنامه او چه دیده که تصمیم گرفته کارگردانی چنین فیلمی را به او بسپارد؟ بله! تمام این ایرادها به فیلم وارد است و جواب چندان قانعکنندهای هم برای آنها وجود ندارد. همین الان هم میشود تصور کرد که اگر هر کدام از این موارد نبود، «تنگه ابوقریب» به فیلم بهتری تبدیل میشد اما راستش همه فیلم را نباید در همین ایرادهای آن دید. «تنگه ابوقریب» با وجود تمام اینها توانسته به سطحی از همدلی مخاطب دست پیدا کند که تحسینبرانگیز است. میتوانیم با شخصیتهای آن همراه شویم و دنبالشان کنیم. درست است که این وسط «قصه» خاصی وجود ندارد که جذبمان کند ولی میتوانیم از «حضور» در کنار این آدمها لذت ببریم. میتوانیم یک ساعت و نیم را در کنارشان نفس بکشیم و همراه با آنها تجربه ویژهای را از سر بگذرانیم. میتوانیم در متن تصمیمها و رفتارهایشان باشیم، نگرانشان شویم و تشنگی و خستگی و ایستادگیشان را از نزدیک لمس کنیم. خب، این خودش دستاورد قابل توجهی است. ضمن اینکه هدف فیلم هم تقریبا همین بوده. همین که به مخاطب نشان دهد رزمندگان گردان عمار در چه شرایطی گیر کردند و چه عکسالعملی نشان دادند. بله، هدف سینمایی جاهطلبانه نیست. ولی خب! از این زاویه با فیلمی طرفیم که سنگ بزرگی برنمیدارد و همان سنگ کوچک را تقریبا به هدف میزند (هر چند به کار بردن عبارت «سنگ کوچک» برای فیلمی با این ابعاد نامانوس است). درست است، هنوز هم ارتباط فیلم با کارنامه کارگردانش مشخص نیست ولی چه لزومی دارد که حتما این ارتباط را کشف کنیم؟ وقتی این فیلم ظاهرا بیربط، از فیلمی مثل «بیگانه» (که در همان فضای مورد انتظار از توکلی ساخته شده) تاثیرگذارتر و درگیرکنندهتر است، چه اصراری داریم که حتما پای کارنامه فیلمساز را وسط بکشیم و مدام اظهار تعجب (و حتی تاسف) کنیم که از کجا به کجا رسیده؟ «تنگه ابوقریب» به عنوان یک فیلم سینمایی قصد داشته یک واقعه چند ساعته را برای مخاطبش تبدیل به یک «تجربه» کند. یعنی وقتی مخاطبش از سالن بیرون میرود، حس کند خودش هم به نوعی آن عملیات را درک کرده و در آن شرکت داشته؛ همین. از پس این هدف هم به خوبی برآمده (هر چند میتوانست بهتر عمل کند)، در نتیجه فیلم موثر و خوبی است. حتی اگر به زعم ما و با استناد به آثار قبلی کارگردانش (که البته نمیتوان با اتکا به آنها حکم کلی صادر کرد) نسبت مشخصی بین او با این فضا و این آدمها وجود نداشته باشد.