printlogo


کد خبر: 198731تاریخ: 1397/6/26 00:00
روایت ترکیب‌بند بی‌نظیر مقبل کاشانی
عرش بر زمین افتاد

«حسن روح‌الامین» عنوان یکی از تاثیرگذارترین آثارش را از ترکیب‌بند مقبل‌کاشانی وام گرفته است. «عرش بر زمین افتاد» عنوانی است که به ترکیب‌بند معروف مقبل بازمی‌گردد که ماجرای عجیبی دارد. مقبل شبی در عالم خواب، خود را در حرم منور حضرت سیدالشهدا(ع) می‌بیند که منبری گذارده و پیامبراکرم(ص) تشریف داشتند، در آن اثنا محتشم را حاضر کردند. پیامبر (ص) فرمودند: امشب شب جمعه است، بر منبر برو و در مصیبت فرزندم چیزی بخوان. محتشم به امر آن حضرت بر منبر رفت. خواست در پله اول بنشیند ولی حضرت فرمودند: بالا برو. چون به پله دوم رفت، باز فرمودند: بالا برو. و همچنان به او فرمود، تا اینکه بر پله آخر (پله نهم) منبر نشست و اشعاری خواند تا به این بند معروف رسید:
پس با زبان پـرگله آن بضعـه بتول
رو در مدینـه کرد کـه ایهـا الـرسول
این کشته فتاده به هامون حسـین توست
وین صید دست و پا‌ زده در خون حسیـن توست
این ماهی فتاده به دریـای خون که هست
زخـم از ستـاره بر تنش افـزون حسین توست
یک وقت ملائکه گفتند: محتشم بس است. پیغمبر غش کرده است. پیغمبر را به هوش آوردند. پیغمبر عبایش را برداشت با دست خودش بر دوش محتشم انداخت. مقبل گوید: من دلم شکست و با خود گفتم: البته اشعار من مورد قبول آن حضرت قرار نگرفته است، زیرا به من دستور خواندن ندادند. ناگاه حوریه‌ای به خدمت حضرت آمد و عرض کرد: حضرت فاطمه الزهرا(س) می‌گویند دستور بفرمایید که مقبل واقعه‌ای در مرثیه سیدالشهدا(ع) بخواند. پس آن حضرت به من امر فرمودند و بر منبر رفتم و در پله اول ایستادم و چنین خواندم:
روایـت است که چون تنگ شد بر او میدان
فتاده از حرکت ذوالجنـاح وز جـولان
نه سیـدالشهـدا بر جدال طاقت داشت
نه ذوالجنـاح دگر تاب استـقامت داشت
کشید پا ز رکاب آن خلاصه ایجـاد
به رنگ پرتو خورشیـد، بر زمـین افتاد
هوا ز باد مخالف، چو قیرگون گردید
عزیز فاطمه از اسب سرنگون گـردید
بلندمرتبـه شاهی ز صدر زین افتاد
اگر غلط نکـنم، عـرش بر زمـین افتاد
ناگاه کسی اشاره کرد که فرود آی. دختر پیامبر(ص) بیهوش گشته است. من از منبر فرود آمدم و منتظر عطای حضرت خیرالبریا بودم. ناگاه دیدم ضریح مطهر حضرت سیدالشهدا(ع) باز شد و شخص جلیل‌القدری از آن بیرون آمد. اما زخم سینه‌اش از ستاره افزون و جراحات بدنش از شمار بیرون است. ایشان خلعت فاخری به من عطا فرمودند. عرض کردم فدایت گردم، شما چه کسی هستید؟ فرمودند: من حسین(ع) هستم. (این بخش از روایت زندگی مقبل در کتاب «آثار و برکات حضرت امام حسین(ع)» نوشته محمدرضا باقی اصفهانی  آمده است).


Page Generated in 0/0067 sec