تمام گاهوارههای عالم را
دادهاند به دستان کوچکت
گره زدهاند به لبهایی
که ترکهایش
تار کرده نگاه مادر را
حالا وقت قیام عالم است برایت
تو روی دستهای بابا میروی که سیراب شوی
میروی که یار باشی
برای امام زمانت حسین
میروی
که از پارگی حنجر تو
ریههای عالم جان بگیرد
و گهواره اندیشه عالم را تکان بدهی
تو میروی
و برنمیگردی دیگر
برای لالایی لیلا
و دنیا متحیر است
تو ششماهه را
چگونه سر بریدند...
امشب تمام کودکان عالم
روزه آب میگیرند
تا صدای هل من ناصر تو را
احساس کنند
و مادرانشان
با لالایی اصغرم
بیدار میکنند
کودکانشان را
که قرار است علیاکبرهای سپاه آخرین ذخیره عالم باشند
خون تو اما
چه کرده با دلهای مادرانی که
با شنیدن قصه رفتنت
یا علیاصغرگویان
باران میشوند و برای اضطرار حسین
گریه سر میدهند...