فرزاد سیفنیا: اسکان قومیتهای مختلف ایرانی در اطراف مرزهای ایران یکی از حربههای استعمار انگلیس بود که از دوره رضاخان در ایران اجرا شد و اهداف بلندمدت سیاسی و قبض و بسط به محورهای امنیتی در آن دیده شده بود که یکی از مهمترین و بدیهیترین این اهداف ایجاد زمینههای جداییطلبی قومی و در نهایت چندپاره کردن سرزمین یکپارچه ایران بود. در آن موقع عربهای ایران در جنوب کشور و در منطقه نفتخیز و غنی خوزستان ساکن شدند و در زمان سکونت و هدایت قومیتها به سمت مرزهای ایران، این مهم در نظر گرفته شده بود که قرابت قومیتها با همسایگان ایران مدنظر قرار بگیرد تا با بهرهگیری از رقابتهای منطقهای همسایگان با دولت ایران و سوءاستفاده از قرابتهای قومی این همسایگان با مردم مرزنشین انگیزه لازم جهت حمایت از طیفهای مرکزگریز قومی در اطراف ایران فراهم آید.
این مرکزگریزی در ادامه با طراحی استعمار انگلیس در خلال عدم رسیدگی دولت مرکزی و ایجاد محرومیت مداوم برای مرزنشینان و همچنین تولید ادبیات و فرهنگ تفرقه میان فارسها و سایر اقوام پیگیری شد.
در این میان آمریکا همراستا با سیاستهای انگلیس و بنا به راهبردهای خود در منطقه به این بازی ورود پیدا کرد و در اوج گسترش نفوذ و هژمونی خود در منطقه و بویژه ایران، برای دستیابی به این سیاست برنامهریزی کرد. این برنامهریزی زمانی جدیتر در دستور کار آمریکاییها قرار گرفت که وقوع انقلاب اسلامی ایران بخش قابل توجهی از معادلات منطقه را به ضرر آمریکا بر هم زد. به عبارت دقیقتر ایالات متحده آمریکا پس از سقوط رژیم پهلوی و به واسطه از دست دادن ژاندارم خود در منطقه، تمایل خود نسبت به تجزیه ایران و بویژه جدا شدن منطقه نفتخیز خوزستان را پنهان نکرد و در طول 3 دهه از پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی از تمام فرصتهای پیشرو به منظور پیشبرد اهداف خود در منطقه و کشور استفاده کرده است.
آمریکا پس از اشغال عراق در فروردین 1384، به همراه همپیمانان نظامی خود بویژه انگلیس و رژیم صهیونیستی، در نزدیکی قطب اقتصادی ایران، یعنی «خوزستان»، حضور فیزیکی و اطلاعاتی خود را گسترش داد. البته پیش از آغاز کنشگری و فعالیت آمریکا در منطقه، صدام نقشی مشابه با این مهم را بر عهده داشت. حزب بعث از سالها پیش از انقلاب اسلامی به دخالت آشکار و پنهان در خوزستان میپرداخت اما در این میان از دیگر همسایگان عرب ایران در حاشیه جنوبی خلیجفارس تحرک چندانی دیده نمیشد.
این روند بعد از پیروزی انقلاب اسلامی تغییر کرد و دقیقاً زمانی که کشورهای کوچک عربی حاشیه خلیجفارس موج قدرتمند انقلاب ایران و خطرات احتمالی سرایتش به ملتهای عربی را درک کردند، جهت جلوگیری از آسیبهای جدی برای حاکمیت خود با هدف معطوف کردن نگاه حکومت مستقر در ایران، اقدام به حمایت از جریانهای واگرای قومی و ترویج سلفیت جهادی پس از پایان جنگ تحمیلی در خوزستان کردند. در این راه عربستان، کویت، قطر، مصر، یمن، تونس و امارات عربی متحده از جمله کشورهایی هستند که در این زمینه فعالیت چشمگیری از خود نشان دادند.
گسترش حمایتها از گروهها و جریانات کوچک مدعی قوم عرب در منطقه خوزستان کمکم به جایی رسید که این گروهها با تغییر رویه به عرصههای بینالمللی وارد شده و مطالبات قومی و تجزیهطلبانه خود را در این عرصه مطرح کردند. مسائلی همچون «اشغال خوزستان و لزوم کسب آزادی و در نهایت استقلال خوزستان» از این دوره به بعد مطرح شد.
مقولاتی همچون حقوقبشر، فعالیتهای رسانهای بینالمللی، برگزاری جلسات هماندیشی، کنفرانس و سمینارهای ملی اقوام خارج از کشور با حضور نمایندگان تمام گروهها و احزاب ضدانقلاب، عضویت در مجامع بینالمللی از جمله سازمان اقوام و ملل بدون نماینده وابسته به سازمان ملل متحد (UNPO)، حضور در پارلمانهای اروپا و اتحادیه عرب، سفرهای متعدد به کشورهای منطقه جهت ملاقات با وزرای امور خارجه و مسؤولان بلندمرتبه، برگزاری تظاهرات متعدد در کشورهای اروپایی، هدایت بسیاری از اقدامهای تروریستی در استان از جمله بمبگذاریها، انفجار لولههای نفت، راهاندازی جنبشهای اعتراضآمیز و تلاش برای تغییر مذهب و گرایش به سلفیت بویژه در میان جوانان عرب اهواز و مناطق حاشیهای و فقیرنشین استان، وارد شدن به فاز نظامی با سبک و سیاق حرفهای و با هدایت سرویسهای اطلاعاتی کشورهای ثالث، تلاش برای فرهنگسازی و جعل تاریخ و ایجاد هویت مستقل برای هموطنان عرب استان، استفاده از فضای رسانهای و تبلیغاتی با هدف تأثیرگذاری داخلی، منطقهای و بینالمللی و در نهایت فرار به خارج از کشور به منظور ادامه مبارزه با جمهوری اسلامی ایران و تلاش برای اخذ پناهندگی سیاسی از کشورهای اروپایی بویژه انگلیس، دانمارک، اتریش، بلژیک، سوئد، هلند، آلمان و... از طریق دفتر سازمان ملل در سوریه، بهعنوان برخی از اهم فعالیتهای کلان عناصر و گروهکهای جریان تجزیهطلب عرب استان در خارج از کشور بوده که در نوع خود کمنظیر و چهبسا بینظیر بوده است.
این اقدامها از لحاظ جنس و نوع کاملاً متفاوت از حرکتهای پیشین همین گروهها و جریانها بوده که نمونههایی همچون غائله گروهک خلق عرب در خوزستان را در ابتدای پیروزی انقلاب همزمان با غائلههای مرزی در اطراف ایران، ایجاد کردند. بنابراین بررسی روند تحرک این گروههای جداییطلب نشان میدهد به لحاظ جنس و محتوای ادعاها، تفاوت بنیادین با نظر و رفتار قوم عرب، ولو افراد ناراضی و معترض در ایران دارند. در واقع میتوان اینگونه بیان کرد که آنچه بعد از انقلاب اسلامی ایران توسط گروهکهای تجزیهطلب مدعی عربهای ایران مطرح یا انجام شده است، اساساً عربی- ایرانی نیست و با دخالت کشورهای منطقه، سرویسهای اطلاعاتی دشمن و با نقش محوری آمریکا عملیاتی شده است.