printlogo


کد خبر: 199504تاریخ: 1397/7/10 00:00
دبیر لال از بلبل زبان بِه!

“وصال او ز عمر جاودان به”*
نگویم چیزی از اولاد و نان به

سخن از عشق می‌خواهم بگویم
که حرف از عشق با نسل جوان به

معلم هستم و در شغل ما هست
کلاس درس از باغ جنان به

به سر دارم هوای جوی آبی
ولی استخر باشد یا که وان، به

دلم دلدار می‌خواهد ولی صبر
ز خرج رَخت و نان و زایمان به

میان دشت با دلدار خوب است
هتلهای گران اصفهان به

روم دنبال او با اسب تازی
ولی گفته: “بیایی با مِگان به”

بدو گفتم: “عزیزم عشق خوب است!”
بگفت: “آری؛ ولی ثروت از آن به

کنار یار، نان و هندوانه
نمی‌چسبد، نهار رستوران به”

در آخر گفت: “خرج رنگ و مش را
نداری پس برو دیگر! همان به،

که تنها و عزب باقی بمانی
که یار پولدارِ شارلاتان به”

خلاصه اینکه قطعا یک معلم
مجرد باشد و بی خانمان به

مدیر آمد، سخن شد کات، زیرا
دبیر لال از بلبل‏زبان به

*حافظ
 


Page Generated in 0/0053 sec