printlogo


کد خبر: 199511تاریخ: 1397/7/11 00:00
وقتی محمدرضا پهلوی مردم ایران را با فانتوم بمباران کرد!
یتیم‌خانه ایران
از قیام عشایر جنوب چه می‌دانید؟

گروه یادآور: مرور و گشت و گذار در لابه‌لای صفحات تاریخ حکومت‌های دیکتاتوری، یک نقطه همرسی دارد و آن هم مواجهه با اعتراضات مردمی است و معمولاً چنین اعمالی در سطوح مختلف اتفاق می‌افتد. مثلاً حکومتی دیکتاتوری، آزادی‌های سیاسی را از شهروندان خود سلب ‌کند، پله‌ای بالاتر شاید زندان و شکنجه باشد یا در سطحی جمعی‌تر، تظاهرات‌های مردمی آنها را با تیراندازی جواب ‌دهد. اما شاید بتوان گفت بالاترین سطح جنایتی که یک حکومت علیه مردم خود می‌تواند انجام دهد، حمله هوایی و بمباران آنها در نبردی نابرابر است. مردمانی که در ایده‌آل‌ترین حالت خود، ساده‌ترین سلاح‌ها را در دست دارند، در مقابل تجهیزات فوق نظامی حکومت‌شان سرنوشتی جز مرگ ندارند. به عنوان مثال می‌توان صدام را نمونه‌ای از این دیکتاتورها دانست که در ماه‌های پایانی جنگ 8 ساله‌اش با ایران، دست به جنایتی بزرگ زد و شهر حلبچه و مردم کشورش را مورد حمله شیمیایی قرار داد و هزاران نفر از مردم عادی، شامل زنان و کودکان را قتل‌عام کرد. اما اگر نگاهی به تاریخ کشور خودمان هم داشته باشیم، چنین نمونه‌هایی را می‌توان یافت. یکی از جنایت‌های وحشیانه عصر پهلوی که کمتر به ابعاد مختلف آن پرداخته شده و به‌نوعی در تاریخ این سرزمین گم شده است، ماجرای قیام عشایر جنوب و کهگیلویه و بویراحمد در 2 مقطع زمانی سال‌های 1309 و 1342 هجری شمسی است. قیام‌هایی که در نهایت با بمباران هوایی ایلات و عشایر آن منطقه توسط ارتش شاهنشاهی در سال 42 سرکوب شد و در نتیجه آن تعداد زیادی از مردم عشایر آن نقطه کشته شدند و احشام آنان که در واقع تمام سرمایه زندگی‌شان به حساب می‌آمد، از بین رفتند.
در اواخر دوره قاجار که رضاخان در مقام نخست‌وزیر بود، عشایر بویراحمد با وی رابطه حسنه‌ای داشتند به طوری که در واپسین روزهای حکومت قاجار که شیخ خزعل به دنبال تجزیه خوزستان و استقلال آن بود، عشایر بویراحمدی برای حفظ حاکمیت متمرکز ایران همکاری‌های خوبی با دولت رضاخان انجام دادند اما پس از انقراض قاجار و استقرار و تثبیت سلطنت پهلوی، کم‌کم رضاخان رویه اقتدار و نفوذ کامل در جریان عشایری را دنبال می‌کرد و با اتخاذ سیاست‌های غلط در حوزه مردم کوچ‌نشین، آنها را علیه خود شوراند و باعث شد تقابلی بین آنان پدید آید. البته شاید نقطه آغاز همه این دعواها و جنگ‌ها را بتوان اکتشاف نفت در منطقه گچساران که منطقه قشلاق عشایر بویراحمدی بود و شرکت‌های انگلیسی در آنجا مشغول بهره‌برداری و غارت این سرمایه کشور بودند، دانست. در هر حال نارضایتی مردمی و توده‌های کوچ‌نشین، باعث بروز جنگی بین جنگجویان ایل بویراحمد و نظامیان پهلوی در سال 1307 شد. جنگی که آن را «دورگ مدین» نامیده‌اند و به مدت 2 سال طول کشید و در نهایت جنگجویان عشایر بویراحمد باعث عقب‌نشینی نیروهای دولتی و نظامیان پهلوی شدند. (برگرفته از کتاب «قیام عشایر جنوب»، کشواد سیاهپور)
آنچه در اسناد بویژه نامه‌نگاری‌های بین «تیمورتاش» وزیر دربار پهلوی و کمپانی نفت انگلستان آمده است، نارضایتی دولت انگلیس از سران و عشایر بویراحمد بزرگ‌ترین دستاویز برای رضاشاه برای قلع و قمع مردم آنجا و انتقام جنگ «دورگ مدین» بود. (برگرفته از کتاب «حکومت پهلوی و عشایر»، کیانوش کیانی هفت‌لنگ) در همین راستا در تیرماه 1309، لشکری از نظامیان پهلوی به فرماندهی سرلشکر شیبانی به منطقه اعزام شدند و جنگی سخت بین آنان و مبارزان بویراحمدی به فرماندهی «لهراسب» در منطقه «تنگ تامرادی» درافتاد؛ جنگی که تلفات زیادی را از 2 طرف گرفت و بویراحمدی‌ها را در آستانه شکست قرار داد و حتی درخواست امان‌نامه‌ای از سوی آنان داده شد که مورد موافقت ارتش پهلوی قرار نگرفت اما استفاده لهراسب و نیروهایش از موانع طبیعی، مناطق کوهستانی و صعب‌العبور تنگه تامرادی، نظامیان را در موضع ضعف قرار داد و موجب عقب‌نشینی و انزوای آنان شد و در نهایت رضاشاه از تهران دستور عقب‌نشینی قوای خود را صادر کرد و مصالحه‌ای بین عشایر و حکومت برقرار شد. دستور عقب‌نشینی و خاتمه جنگ را به نوعی می‌توان شکستی برای ارتش پهلوی در مقابل عشایر دانست که حتی موجب عزل سرلشکر شیبانی از مقام خود شد و پس از آن قدرت عشایر فزونی یافت.  
اواخر دهه 30 و اوایل دهه 40 شمسی، اصلاحات ارضی که یکی از اصول ششگانه حکومت برای اصلاحات اجتماعی و اقتصادی ایران بود، توسط رژیم پهلوی در دستور کار قرار گرفت. اصلاحاتی که دیکته شده کارشناسان کاخ سفید و سازمان سیا برای جلوگیری از سلطه شوروی و کمونیست‌ها در کشورهای جهان سوم یا توسعه‌نیافته و تسلط خویش بر این کشورها به حساب می‌آمد. تصویب و اجرای چنین قانونی موجب تظاهرات و اعتراضات فراوانی از ناحیه امام خمینی(ره) و مردم در کشور شد. در همین اثنا مهندس «ملک عابدی» مسؤول اصلاحات ارضی فیروزآباد فارس در حادثه‌ای توسط عده‌ای راهزن و به صورت کاملا اتفاقی در آبان ماه 41 به قتل رسید و همین موضوع کافی بود تا حکومت که همچنان زخم عشایر در جنگ تنگ تامرادی بر پیکره‌اش به جامانده، بهانه لازم را برای هجوم به عشایر مناطق فارس و جنوب کشور به دست آورد. «ارسنجانی» وزیر کشاورزی وقت، در مصاحبه‌ای اعلام کرد: «به افتضاح چادرنشینی در فارس خاتمه می‌دهیم». شاه هم در پی کشته شدن ملک عابدی عزای عمومی اعلام کرد و تمام روزنامه‌های وقت کشور، حجم تبلیغات سنگینی را به راه انداختند و تحریک مالکان اراضی کشاورزی را دلیل اصلی قتل ملک عابدی جلوه می‌دادند. همه این مسائل باعث شد که در دی‌ماه 41، شاه در سخنرانی خود در شیراز دستور خلع سلاح عشایر را صادر کند. حساسیت سلاح برای عشایر که در زندگی کوچ‌نشینی و در کوه و دشت به سر می‌برند، بسیار بالا بود و همین مساله باعث از سرگیری جنگی دوباره و البته با پیشینه تاریخی میان حکومت پهلوی با عشایر جنوب کشور شد. شاه، «سپهبد بهرام آریانا» را برای خواباندن قیام عشایر به منطقه اعزام کرد و او در بین عشایر استان فارس، توانست قیام و مبارزه ایلات و طوایف مختلف منطقه را به شیوه‌های گوناگون سرکوب کند اما خونین‌ترین جنگ را که با مقاومت جانانه جنگجویانش همراه بود، ایل بویراحمد و خاصه طایفه «جلیل» به فرماندهی «ملاغلامحسین سیاهپور» رقم زدند. (برگرفته از کتاب «قیام عشایر جنوب»، کشواد سیاهپور)
در نهایت فروردین ماه 42 و در منطقه‌ای به نام «بهمنی»، جنگی که معروف به «گجستان» است، میان نیروهای ملاغلامحسین و سپهبد آریانا آغاز شد. بویراحمدی‌ها مانند جنگ قبلی در تنگ تامرادی توانستند با در پیش گرفتن جنگ چریکی در نواحی کوهستانی، نیروهای ارتش را زمینگیر کنند به طوری که دستور عقب‌نشینی از ستاد فرماندهی صادر شد. در حالی که صحبت از حمله مجدد به جنگجویان  بویراحمدی در میان نظامیان مطرح بود اما آریانا نامه‌ای به شاه می‌نویسد و ناتوانی خود در ادامه جنگ چریکی را چنین عنوان می‌کند: «آنگونه که در عملیات جنوب مشاهده گردید واحدهای ارتش شاهنشاهی از نظر آموزش، سلاح، ساز و برگ، آمادگی عمل علیه قوای نامنظم را ندارند».
دست آخر نیروهای نظامی پهلوی سیاست سرکوب خود را پس از ناتوانی در نبرد زمینی تغییر داده و حمله هوایی و بمباران عشایر و پاکسازی منطقه را پیشنهاد می‌کنند. پیشنهادی که مورد موافقت قرار می‌گیرد و ارتش شاهنشاهی در نبردی نابرابر و با بی‌رحمی تمام، طی روزهای متوالی و هر روز در چند نوبت مستمرا جنگجویان، دام و احشام، چادرهای محل زندگی عشایر و چادرهای کلاس درس آنها را با فانتوم‌های آمریکایی مورد حمله هوایی قرار می‌دهد و تمام سرمایه زندگی عشایر را از بین می‌برد. جنایتی که در طول تاریخ کمتر به آن پرداخته شده و یکی از صفحات بی‌شمار سیاه کارنامه سلطنت پهلوی به حساب می‌آید. در پی چنین جنایتی، ملاغلامحسین در ازای گرفتن امان‌نامه از سوی شاه حاضر به مصالحه می‌شود و خود را تسلیم نیروهای ارتش می‌کند اما شاه به قولش وفا نمی‌کند و ملاغلامحسین توسط رژیم اعدام و چنین ناجوانمردانه قیام عشایر سرکوب می‌شود.


Page Generated in 0/0185 sec