printlogo


کد خبر: 199540تاریخ: 1397/7/11 00:00
میراث رضاخان برای عشایر

محسن تاجیک: تاریخ را فاتحان نمی‌نویسند، بلکه سعی می‌کنند آن را به گونه دلخواه خود تحریف کنند اما این مساله باعث نمی‌شود حقیقت از سمع و نظر آیندگان پنهان بماند. شاید وقتی سخن از خفقان دوران پهلوی به میان می‌آید، اذهان صرفا به اسم ساواک و زندان‌های مخوف و شکنجه‌های آن دوران می‌رود اما کمتر کسی از حمله فانتوم‌های آمریکایی به روستاهای عشایر جنوب آگاه است یا برای کمتر کسی این سوال پیش می‌آید که تخته قاپو کردن عشایر جنوب چه بلایی بر سر این مردمان مظلوم آورد! گذر ساده از کنار واژه‌ها راحت است اما خواندن تاریخ این مردمان مظلوم بسیار سخت.
حکومت پهلوی از ابتدای روی کار آمدن رضاخان، به‌رغم همراهی‌ای که عشایر جنوب با او در سرکوب مخالفانی چون شیخ خزعل داشتند، از ابتدا بنا بر سرکوب آنان گذاشت. وجود منابع نفتی در محدوده ییلاق و قشلاق این عشایر، سیاست استعمار پیر انگلیس را به این نتیجه رساند تا از طریق حکومت دست‌نشانده رضاخان به تضعیف عشایر جنوب بپردازد، همچنین قدرتنمایی این ایلات در مشروطه باعث شد حکومت مرکزی بیش از پیش به چشم یک تهدید به این ایلات نگاه کند. تحقیر عشایر از طریق فرمانداران نظامی و پاسگاه‌های ژاندارمری و خوانین وابسته به حدی پیش رفت که «محمد بهمن بیگی» در کتاب «عرف و عادات در عشایر فارس» که در اوایل حکومت پهلوی دوم منتشر شده است، می‌نویسد: «دولت با برگزیدن مامورین رشوه‌خوار و مردم‌آزار و ایجاد حکومت ستمگر نظامی در میان ایلات، چیزی نگذشت که انزجار افراد ساده و بدوی ایل را نسبت به خود جلب نمود.» نتایج این قبیل ظلم و ستم‌ها منجر به قیام عشایر جنوب در مقاطع مختلف تاریخی شد.
از آن سو حکومت پهلوی که سیاست اصلی‌اش بر 3 پایه خلع سلاح، تخته قاپو کردن و تغییر فرهنگ عشایری بود، بشدت به سرکوب این ایلات می‌پرداخت. نمونه‌های بارز آن را می‌توان در اعدام سران عشایر و جنگ‌های متعدد هم در دوره پهلوی اول و هم پهلوی دوم یافت. کوچ، اسلحه و باورهای فرهنگی، پایه‌های زندگی اجتماعی عشایر را در زمینه‌های اقتصادی، امنیتی و فرهنگی تشکیل می‌داد و طبیعی است هر عاملی که ارکان فوق را تهدید می‌کرد، بنیان زندگی عشایر را به مخاطره می‌انداخت و موجب واکنش آنان می‌شد. هر چه شدت برخورد حکومت سخت‌تر، دفاع عشایر قوی‌تر و مستحکم‌تر؛ تا جایی که بارها ارتش شاهنشاهی در برابر دفاع جانانه عشایر مغلوب شد. حماسه‌هایی مانند جنگ تنگ تامرادی و تنگ گجستان از این قبیل است. هر چند بعضی مورخان و جامعه‌شناسان این سیاست پهلوی را با هدف بلندمدت تبدیل امپراتوری کثیرالمله به دولتی یکپارچه با مردمان واحد، ملت واحد، زبان واحد، فرهنگ واحد و اقتدار سیاسی واحد می‌دانند و به تعریف و تمجید از طرح اصلی می‌پردازند و نحوه اجرای آن را که توسط ارتش شاهنشاهی بوده است سخت، وحشیانه و خشن می‌دانند اما بررسی‌های اسناد و وضعیت عشایر در آن سال‌ها بویژه بعد از تخته قاپو کردن، نشان می‌دهد حکومت هیچ برنامه‌ای برای این موضوع نداشته است و هدفش صرفا تضعیف و نابودی عشایر جنوب جهت تسهیل کار اکتشاف نفت و همچنین برطرف کردن یک تهدید قدرتمند برای حکومت مرکزی است. برخورد‌هایی که در طول تاریخ جهان گاه نمونه مشابه آن را در برخورد اروپاییان با سرخپوستان آمریکا می‌توان یافت. شاید در آن مقطع برده‌داری در ایران به وجود نیامده باشد اما برخورد افسران و ماموران نظامی گماشته شده با عشایر مانند برده بود، به حدی که به هر بهانه کوچکی اموال عشایر را غارت و برای ایجاد رعب و وحشت بسیاری از عشایر را اعدام می‌کردند. رضاخان بر این اعتقاد بود که قبایل، وحشیانی ناهنجار، سرکش، غیر مولد و بی‌سواد هستند که در وضع طبیعی بدوی باقی مانده‌اند و در برخورد با قبایل از خود ایلات برای مقابله با یکدیگر نهایت استفاده را برد. در ابتدا که در برخورد با عشایر قشقایی، بلوچ، اعراب و لرها نیازمند بختیاری‌ها بود، مقامات دولتی و ایلخانی به ایشان اعطا کرد و همزمان آتش اختلاف میان ایلات بختیاری را نیز روشن کرد. پس از سرکوب ایلات دیگر نوبت خود بختیاری‌ها بود تا مورد غضب میرغضب قرار گیرند. ایجاد اختلاف بین دو ایلخانی هفت‌لنگ و چهارلنگ و قرار دادن بار مالیاتی ایل بختیاری بر دوش هفت‌لنگ باعث شورش هفت‌لنگ شد و پس از سرکوب و خلع سلاح هفت‌لنگ به همراه چهارلنگ و مصادره سهام نفتی و زمین‌های آنان و همچنین زندانی کردن خوانین آنها، چهارلنگ را به زیر تیغ تیز سرکوب کشاند.
سیاست‌های رضاخان در برخورد با عشایر به گونه‌ای بود که بسیاری از ایشان به دلیل عوارض یکجانشینی تلف شدند. حکومت بدون برنامه عشایر را در مناطقی که مراتع مناسب برای احشام و دام‌های آنها نداشت اسکان می‌داد و از آنجا که بسیاری از عشایر عادت به زندگی یکجانشینی در دهکده نداشتند، به علت انباشت فاضلاب و آلوده بودن آب مناطق دچار بیماری‌های متعدد مانند حصبه و اسهال خونی شدند. از سویی بعضی از عشایر را در مناطقی باتلاقی و شالیزارهای برنج خلیج‌فارس ساکن کرد که قربانی بیماری مالاریا شدند. هر چند اوضاع آنهایی که در مناطق سردسیر مستقر شده بودند به علت وجود آب و هوای سالم‌تر بهتر بود اما آنها هم با مشکلاتی نظیر گرم کردن خانه‌ها در مناطق برفگیر و ذخیره مواد غذایی و بیماری‌های عفونی مانند ذالت‌الریه، دیفتری، سل و سایر بیماری‌های ریه و حلق دست و پنجه نرم می‌کردند. در مجموع شواهد و قرائن نشان می‌دهد سیاست‌های حکومت پهلوی از ابتدا در قبال عشایر جنوب کشور، تضعیف، تحقیر و تا حد امکان نابودی آنها بوده است.

 


Page Generated in 0/0055 sec