printlogo


کد خبر: 200166تاریخ: 1397/7/23 00:00
درباره محصولی ادبی به نام شعر سپید
ریختن شعر فارسی در قالب وارداتی

رضا شیبانی: درباره شعری که به نام سپید می‌خوانندش، همیشه این سوال برایم مطرح بوده و سوالی است اساسی که شاعران بر مبنای کدام منطق، این نوشته‌ها را سطر‌بندی می‌کنند؟ چرا تمام جملات و گزاره‌ها را پشت سر هم نمی‌نویسند (مثل داستان یا لااقل مثل نثر شاعرانه گلستان سعدی و متونی نظیر آن)؟
در واقع از بدو پیدایش شعر سپید یا شعر منثور، این سوال، هم حربه موثری در دست مخالفان آن بوده و هم دغدغه و دلمشغولی نویسندگان شعر سپید. پاسخی که سپیدنویسان به این سوال داده‌اند البته پاسخی است متین؛ گفته‌اند شاعر بر مبنای موسیقی درونی کلام تصمیم به سطر‌بندی می‌گیرد. اما معیار موسیقی درونی کلام چیست؟ آنچه من از موسیقی درونی کلام در نظر دارم، این است که هر سطر در شعر سپید باید واحدی از تصویر و معنا باشد؛ به این صورت که مانند یک خشت، بخشی نسبتا مستقل از فرم و محتوای یک اثر کلی یا ساختمان را در بر بگیرد که در هندسه تالیف الفاظ بتواند واحدی برای ساخت کلی اثر باشد. بگذارید برای توضیح بیشتر مطلب مثالی بزنم. ما در شعر کهن، مصرع و بیت را داریم. شعر از مصرع‌ها و بیت‌هایی ساخته می‌شود که ظاهرا بحر عروضی است که آنها را از هم مستقل کرده است اما در واقع علاوه بر بحر عروضی، معنا و تصویر به واحدیت رسیده‌ای در مصرع و بیت وجود دارد که آن را  به سطر تبدیل می‌کند و معیار سطر‌بندی شعر کلاسیک می‌شود. در شعر سپید که بحر عروضی نداریم، این واحدیت را صرفا معنا و تصویر جمله رقم می‌زند. اگر متوجه جان کلام من شده باشید با من هم‌عقیده خواهید شد که بیش از 99 درصد شعرهای سپید، اصلا شعر نیستند و نثرهای شاعرانه‌ای هستند که به دلخواه و هوا و هوس نویسندگان سطربندی می‌شوند تا شعر سپید نام بگیرند. تنها شاید معدودی از شاعران سپیدنویس باشند که این تعریف اساسی را دریافته‌اند و شاعر سپید هستند. در  خوانش مجموعه «به پیشوازم بیا»  اثر شاعر ارجمند محمدرضا مهدی‌زاده، همین بحث سطربندی، درگیری ذهنی مهمی برای من است. مثلا در شعر ذیل:
می‌خواهم
حروف الفبا را
کنار بگذارم
و روز و شب
مثل یک ماهی
در تو
غوطه بخورم
و تو
از باز و بسته شدن لب‌هایم
بدانی چقدر  دوستت دارم
سطر‌بندی با چه منطقی انجام شده است؟ مثلا چرا به این صورت نوشته نشده است:
می‌خواهم حروف الفبا را کنار بگذارم
و روز و شب مثل یک ماهی در تو غوطه بخورم
و تو از باز و بسته شدن دهانم بفهمی که چقدر دوستت دارم
ملاحظه می‌کنید که شاعر با تعمد، سطربندی‌ها را کوتاه کرده است تا در ذهن مخاطب عامه و نه چندان دقیق، یک صورت‌بندی شاعرانه برای اثر خود بیافریند در حالی که بی‌تعارف هیچ صورت‌بندی واقعی وجود ندارد. این سوال را می‌پرسم که  سطر «در تو» با کدام منطق از سطر  «غوطه بخورم» تمایز یافته است؟ هیچ ... صرفا می‌توان اسم این کار را یک بازی تقطیع گذاشت؛ نوعی بازی که بسیاری از بزرگان شعر امروز بدان مشغولند و هر ماه یک مجموعه شعر سپید تولید می‌کنند و از جمله  همین نشر فصل پنجم، سالانه ده‌ها از این مجموعه‌ها را منتشر می‌کند و صدها جلسه نقد و بررسی و بزرگداشت و تحسین برگزار می‌شود و در انتها اندوهگینیم  که چرا شعر ایران  با این همه مجموعه شعر سپید که از آخرین تکنولوژی‌های شعرسرایی  نیز برخوردار شده است و با حرکتی رو به جلو و به قول خودشان آوانگارد، خود را از قید و بند وزن و قافیه و ردیف آزاد کرده است، جهانی نمی‌شود!
در واقع به صراحت عرض کنم شعر امروز ایران آنجا که وزن دارد، مشغول ارتزاقی نابخردانه و به قول معروف سوءاستفاده  از سابقه  ذوقی کهن است. آنجا هم که بی‌وزن می‌شود، راه ارتزاق خود را بسته و هیچ چیزی هم از نوگرایی جز تشویق و تحسین‌های جلسه‌های 60-50 نفره به دست نیاورده است. ما شعر بی‌وزن را بدون شناخت ماهیت زبان فارسی، از ادبیات روس و فرانسه برداشته‌ایم و همچون قالبی نچسب و ناخوانا، شعر فارسی را در آن ریخته‌ایم و دست و پای این زبان را که مشتی خاک نیست و هیبتی آناتومیک ویژه خود دارد، شکسته‌ایم تا در قالب وارداتی جا شود. راز بی‌مخاطب ماندن شعر سپید، چنین است عزیز دل!


Page Generated in 0/0067 sec