printlogo


کد خبر: 200527تاریخ: 1397/7/30 00:00
درباره شعر و شاعری امیرعلی سلیمانی
مرغی در قفس!

رضا شیبانی: «برگ‌ریز»  امیرعلی سلیمانی را چند بار  خوانده‌ام؛ یک بار به عنوان دوست و رفیق‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌، زمانی که امیرعلی آن را به چاپ رسانده بود، سال 93... در شهرستان ادب میهمان بودم و یک شب تمام را در مهمانسرا با غزل‌‌های این کتاب سر کردم. باری دیگر امروز در مرداد 97 و به عنوان منتقد. رفاقت شاعرانه لحظات خوب و شیرینی را برای شاعران دوست فراهم می‌کند و شاعر بدون داشتن نگاه نکته‌گیر، میهمان شعرهای رفیق می‌شود و بی‌وقفه لذت می‌برد. من اسم این لذت شاعرانه را چرت ادبی هم می‌گذارم. چرت زدن بسیار شیرین است اما ممکن است پشت فرمان ماشین فاجعه بیافریند. پس هرچه در مقام دوست و رفیق شاعری‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌، چرت شاعرانه بزنیم، در مقام منتقد چنین حقی نداریم. منتقد پشت رل می‌نشیند و شاعر مسافر او است و باید شاعر را به مقصد برساند‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌. اینجا مقصد حقیقت است و واقعیت. می‌خواهم بنا به وظیفه منتقد بودن با امیرعلی سلیمانی و خوانندگان روزنامه صریح باشم.  امیرعلی سلیمانی شاعر جوانی است که به حد کافی و وافی از خداوند متعال استعداد شاعری دریافت کرده است. ژن خوب شاعری را به وفور دارد‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌. تا آنجایی هم که لازم است صنایع آموزشی شعر نوشتن را فرا گرفته است اما یک ایراد بزرگ و ویرانگر دارد؛ شعر او فاقد هر گونه ویژگی است.
ویژگی چیست؟
سبک برای خوانندگان اهل ادبیات واژه‌ای است آشنا. ویژگی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌، شانه به شانه سبک است. اما شاعران بدون سبک هم داشته‌‌‌‌‌ایم که ویژگی خاصی داشته‌‌اند که در ادبیات ماندگار شده‌‌‌اند. مثلا فرخی‌یزدی، شاعری است که به لحاظ ادبی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌، سبک خاصی ندارد اما شخصیت و شعرش پر از ویژگی‌‌های خاصی است که برجستگی‌‌های عمیق به آن بخشیده است. این بیت‌‌های معروف او را بخوانید:
شب که در بستم و مست از می ‌نابش کردم
ماه اگر حلقه به در کوفت جوابش کردم
یا در ادامه:
زندگی کردن من مردن تدریجی بود
آنچه جان کند تنم عمر حسابش کردم
تشخیص اینکه این ابیات از فرخی‌یزدی است یا مثلا از ایرج، شهریار، رهی و بهار دشوار است. مگر اینکه بدانیم در دیوان فرخی به چاپ رسیده و سند آن به نام فرخی است اما همین فرخی با ویژگی دیگر که جسارت و جرأت حق‌طلبی و پیوند شعر با فریاد است ماندگاری یافته است.  به هر حال از امیرعلی سلیمانی اگر  نمی‌توان انتظار سبک داشت ولیکن می‌توان ویژگی طلبید. صدالبته نه فقط امیرعلی سلیمانی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌، که امیرعلی‌‌های این نسل باید ویژگی داشته باشند. شاعرانی با طبع خوش و ذوق روان که اگر در جشنواره‌ای موضوع جشنواره «تخم مرغ»  هم باشد‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌، می‌توانند شعری بلند بالا اما تهی از هرگونه اندیشه و جهت و هدف و ویژگی را بسرایند و نظر داوران را به استعداد خود جلب کنند. اما این مگر شاعری است؟ چه کسی شاعری را بدین روز افکنده است که ما هر سال در باتلاق جشنواره‌ها ده‌ها چون امیرعلی سلیمانی را گرفتار می‌کنیم و باز مدعی کار ادبی و فرهنگی هم هستیم. این سخنان را به عنوان کسی می‌نویسم که خود در نوجوانی حسابی به جشنواره‌ها آمد و شد داشته است. اصلا رفاقت من و امیرعلی سلیمانی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌، جشنواره‌ای است اما اکنون که نگاه می‌کنم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌، از جشنواره‌ها جز این رفاقت‌های بی‌غل و غش چیزی برای‌مان باقی نمانده است. چون بی‌هدف  می‌نوشتیم... اعتقاد به انقلاب و جنگ داشتیم اما جشنواره سبب می‌شد در لحظه نضج دادن به شعرمان‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌، به جای انقلاب و جنگ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌، حضرت داور جشنواره را در نظر آوریم... این رنج مزمن در سرتاسر شعرهای برگ‌ریز به شکلی واضح به چشم می‌خورد. در این مجموعه شعرهایی هستند که شبیه هزاران شعر از صد‌ها شاعر دیگرند. انگار شعرسرایی در  این نسل‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌، به خشت‌زنی تبدیل شده است. هر کسی قرار است
50-40 خشت بزند و مجموعه‌ای از این خشت‌ها را با یک طراحی گرافیکی شیک منتشر کند و بعد رفقا برای هم نقد‌‌های نوازشگرانه و مهربانانه بنویسند و از هم تعریف کنند. اما  این خشت‌ها شبیه همند:
چقدر شهر عزادار مادران شهید است
چقدر داغ پسر می‌رسد برای پدرها
چقدر باغ غم‌انگیز می‌شود تو نباشی
چقدر دلهره دارند از درخت تبرها...
بگذریم از اینکه همین «چقدر دلهره دارند از درخت تبرها» معنی درستی ندارد و باید می‌گفت چقدر دلهره دارند از تبر درخت‌ها! اما حتی اگر همان معنی درست را هم در نظر بگیریم این شعر و از این دست شعر‌ها با مضامین و موتیف‌‌های تکراری و عین هم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌، راهی به دیهی نمی‌برند! امیرعلی و امیرعلی‌ها‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌، باید کسب ویژگی کنند. صاحب اندیشه شدن‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌، شاعر را متحول می‌کند و از زمین به آسمان می‌برد. نخستین قدم برای او پرهیز از این جشنواره‌‌های روزمره است. جشنواره‌‌‌هایی که باز تاکید می‌کنم به باتلاق شاعران جوان تبدیل شده‌‌‌اند. جشنواره‌‌‌هایی که فاقد مدیریت و داوری منطقی و سالم هستند و به پرورشگاه شعر گلخانه‌ای و بی‌مزه تبدیل شده‌‌اند که یک روز اگر با جوایز آبیاری نشوند‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌، یک بیت نمی‌توانند تولید کنند‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌. من از امیرعلی به خاطر صراحت کلام پوزش می‌طلبم اما این شاعر با استعداد‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌، باید مرغ استعدادش را از قفس آزاد کند!


Page Generated in 0/0063 sec