امروز هم یکی از روزهای پرکار و پر دغدغه مجلس است. لایحهای را به صحن آوردهاند که تلفظش هم سخت است. یکی از آقایان به عنوان موافق میخواهد نطق کند، اما نمی تواند اسم این لایحه را تلفظ کند. وای که از خنده منفجر شدم.
انگار زبانش گره خورده و صورتش هم قرمز شده ... دیگران از پشت بلندگو و اطراف کمکش میکنند بلکه زبانش باز شود. ولی باز هم اشتباه میگوید. چه گیری هم داده که حتما اسمش را بگوید!!
بدی من هم این است که آدم خوش خنده ای هستم. خدانکند کسی اشتباهی کند جوری میخندم که دل و رودهام التماسم میکنند که بس کن پاره شدیم. هر طور شده نیش مبارک را جمع و جور میکنم. هویجی را که با خود آوردهام در میآورم و مثل خرگوش از وسط آن گاز میزنم.
حالا نوبت نماینده مخالف است. یکی نیست بگوید لایحه از این خنده دارتر میخواهید؟ همین برایتان کافی نیست؟ چرا مخالفت میکنید؟ نمیدانم دلواپس چه هستند. در واقع برایم مهم هم نیست. چقدر هم داد میزند، صدای بازی را نمیشنوم...
طبق معمول چندین دقیقه وقت صرف برجا گفتن رییس مجلس میشود. تا نماینده ها جاگیر شوند از بغل دستیام میپرسم، نتیجه چی شد موافقی یا مخالف؟
همچنان که دارد صفحه تلگرامش را بالا و پایین میکند، میگوید: من که چشم بسته رای میدهم. انگشتم روی هر دکمه فرود آمد، همان رای من است. یکی از آقایان موقع رد شدن محکم روی شانهام میزند طوری که برق ۳ فاز از جفت چشمانم میپرد. نفسم بند میآید... توی گوشم میگوید: موافق باش ببین چقد با اسمش خندیدی و کیف کردی؟! حالا ببین متنش چقد جذابه!
حرفش منطقی و عاقلانه بود البته سنگینی دستش هم بی تاثیر نبود. پس در کمال اختیار، من هم قبول کردم. طبق آخرین حساب سر انگشتی، دو تا قانون قبلی را ممتنع بودم دو تا قبلی هم رای ندادم. بالاخره درست است که از این لایحه ها سر در نمی آورم ولی نماینده مردم که هستم. بد نیست یک رای موافق هم بدهم که زمانی حق مردم را ضایع نکرده باشم. موافق بودن هم کم هیجان ندارد... یادم باشد با چند طرح و لایحه دیگر هم موافقت کنم...