printlogo


کد خبر: 200606تاریخ: 1397/8/1 00:00
درباره مستند «دومین ضربه به در» شبکه هیسپان تی‌وی
گل به خودی ارتش آمریکا در جنگ!

سیدرضا صائمی: رمزگشایی از پشت‌پرده جنگ‌ها، یکی از افشاگرانه‌‌‌‌‌ترین روش‌‌های مستندسازی بویژه مستندسازی جنگ است که در پس آن می‌توان به بازنمایی سیاست‌‌های دولت‌ها و سیاستمداران رسید. اینگونه مستندها 2 واقعیت را به موازات هم روایت می‌کنند و به نمایش می‌گذارند. یکی واقعیت ظاهری و در واقع روایت خود واقعه که در اینجا همان جنگی است که رخ داده یا در حال رخ دادن است و دیگری واقعیت‌‌های پنهانی که پشت این صورت به چشم نیامده و فهم نشده است. این لایه دوم در مستندسازی، اهمیت بیشتری داشته و امر ویژه‌تری است. مستند «دومین ضربه به در» را که از شبکه هیسپان تی‌وی  روی آنتن رفته است، می‌توان مصداق اینگونه مستندها دانست. مستندی که علاوه بر ارائه اطلاعات جذاب درباره سوژه، واجد نوعی آشنایی‌زدایی از سوژه هم است و این کار را از طریق پرداختن به لایه‌‌های پنهان ماجرا انجام می‌دهد. آنچه در این مستند می‌بینیم این است که ارتش آمریکا با وجود اینکه اطلاعات کافی درباره کشته شدن سربازان آمریکایی در اختیار دارد، خانواده‌ها را از اصل ماجرا با خبر نمی‌کند. این خانواده‌ها بعد از ماه‌ها و به طور اتفاقی متوجه می‌شوند کشته شدن عزیزان‌شان بر اثر تیراندازی یا انفجار بوده و این با حرفی که از ابتدا شنیده‌‌اند مغایرت دارد و دست به جست‌وجو می‌زنند و بعد از مدت‌ها متوجه می‌شوند نیروهای خودی کوتاهی کرده و به اشتباه برخی سربازان آمریکایی را کشته‌‌‌اند. در واقع این مستند روایتی از گل به خودی‌‌های ارتش آمریکا در جنگ است که علاوه بر اینکه برخی ضعف‌‌های نظامی آن را برملا می‌کند، عدم صداقت و شفافیت ارتش آمریکا نسبت به هموطنان خود را نیز به نمایش می‌گذارد. کریستوفر گرایمز در این مستند سراغ سوژه‌ای می‌رود که تراژیک بودن جنگ را از درون بازنمایی می‌کند و زاویه دید متفاوتی به مخاطب برای خوانش و تفسیر سیاست‌‌های نظامی آمریکا می‌دهد؛ آن هم  نقطه کانونی این سیاست‌ها که محور افشاگری این مستند است. کشته شدن بسیاری از سربازان آمریکای به واسطه اشتباهات خودی، تصویر ذهنی مخاطب از جمله مخاطب آمریکایی را درباره تصویر اسطوره‌ای ارتش ملی این کشور و اقتداری که از آن تبلیغ می‌شود برهم زده و ضعف‌‌های آن را به نمایش می‌گذارد. این روایت شبیه به تیم فوتبالی است که همه از خط دفاعی آن می‌ترسند اما با چند حمله و ایجاد خطر در محوطه جریمه، ضعف و آسیب‌پذیری آن برملا می‌شود چنانکه ممکن است تحت این فشارها، گل به خودی هم بزند! کریستوفر گرایمز برای اثبات مدعای خود در مستند«دومین ضربه به در» سراغ 4 خانواده‌ای می‌رود که فرزندان و عزیزان‌شان طبق اطلاعاتی که به آنها داده بودند، در ارتباط با تیراندازی به افراد خودی کشته شده‌‌اند در صورتی که ارتش از ابتدا اطلاعات نادرستی به آنها داده بود. همراهی با این 4 خانواده، کارکردی شبیه به نریشن و روایت عقل کلی دارد که حس همدلی و همزاد‌پنداری مخاطب را برانگیخته و به ایجاد نوعی خوانش حسی و عاطفی از مستند منجر می‌شود. علاوه بر اینکه مستندساز برای مدعای خود با شاهد عینی پیش می‌رود که خود این تمهید به برجسته شدن لحن و روایت جست‌وجوگرانه مستند کمک می‌کند، در واقع «دومین ضربه به در» را می‌توان مستندی مکاشفه‌ای دانست که نه فقط به نمایش واقعیت که به اثبات واقعیت هم می‌پردازد و رویکردی علت و معلولی را برای بازنمایی سوژه و مضمون برمی‌گزیند. جذابیت این مستند فارغ از سویه سیاسی- نظامی سوژه و از منظر مستندسازی در این است که فیلم در عین اینکه در حال روایت یک واقعه است اما صرفا گزارشی خبری و تصویری از آن نیست بلکه نمایش واقعه از پشت‌پرده آن است. رسیدن از صورت ماجرا به سیرت آن و نوعی رمزگشایی افشاگرانه که در نهایت می‌تواند به خوانش متفاوتی از خود واقعه منجر شود. تبلیغاتی که آمریکا از حضور نیروهای نظامی خود در خارج از خاک‌‌های خود دارد غالبا در راستایی بسط اقتدار و تامین منافع ملی است اما در اینجا می‌بینیم آنچه در پس این قدرت‌طلبی‌ها و چه‌بسا قدرت‌نمایی‌ها آشکار می‌شود ضربه زدن به خودی است آن هم نه توسط دشمن که توسط نیروهای خودی. حتی اگر کشته شدن سربازان وطنی را محصول اشتباه انسانی هم تفسیر کنند، نمی‌توانند خانواده‌‌های این سربازان را به کشته شدن فرزندان‌شان راضی و قانع کنند. اینجا فوتبال نیست که گل به خودی در نهایت به غمگین شدن از شکست یا حسرت پیروزی منجر شود. اینجا اشتباه، مساوی با مرگ یک هموطن است آن هم سربازی که به‌زعم خودش برای دفاع از سرزمینش به میدان جنگ رفته است. مستند «دومین ضربه به در» سندی از بی‌رحمی‌‌های جنگ و سیاست‌‌های جنگ‌طلبانه آمریکاست که این‌بار خودش توسط خودش قربانی شده است.


Page Generated in 0/0473 sec