printlogo


کد خبر: 200737تاریخ: 1397/8/3 00:00
یادداشتی بر مجموعه شعر «سفرنامه با صاد» سروده سیدمهدی موسوی
کنار قدم‌‌های جابر...

مرتضی شمس‌آبادی: «سفرنامه با صاد»، مجموعه شعری با قالب نیمایی است. این مجموعه در قالب سفرنامه‌ای منظوم با 40 شعر است که به نظر، تعداد شعرها را به عمد، برای همخوانی با اربعین، تنظیم کرده‌‌‌اند. در شعر نخست، شاعر راهی کربلا می‌شود، به حرم می‌رسد، سلام می‌دهد. در دومین شعر هم شاعر، اندکی از حرم می‌گوید و راه بازگشت در پیش می‌گیرد که در مسیر بازگشت، به گفته خود، خاطرات این پیاده‌روی برایش زنده می‌شود؛ خاطرات و لحظه‌‌‌هایی که از شعر سوم تا سی‌ونهم ادامه می‌یابد و شعر چهلم به‌عنوان موخره و نقطه‌ای بر این دفتر نقش می‌بندد و اینگونه است که حالتی چون سفرنامه به خود می‌گیرد اما حقیقتا سفرنامه نیست. شعرها پیوستگی خاصی با هم ندارند، احتمالا ترتیب زمانی در بیان و جانمایی آنها در مجموعه رعایت نشده و اگر هم شده برای مخاطب قابل تشخیص نیست. این مجموعه، بیشتر لحظه‌‌‌هایی شاعرانه و خاطراتی کوتاه از سفر شاعر است که گردآوری و نامگذاری شده. «سفرنامه با صاد» نامی است که نه در ابتدای آشنایی خواننده آنچنان جذاب و گیرا به نظر می‌رسد و نه بعد از تمام شدن اثر، از نام آن لذت می‌برد. کاش نام دیگری برای این کتاب انتخاب می‌شد. هرچند به نحوی علت این نامگذاری را در شعر بیست‌وهفتم می‌خوانیم:
«در کنار موکبی نشسته‌ام
به آسمان نگاه می‌کنم
در خیال خود
با مرکب و قلم
روی برگه‌‌های ابر و باد
می‌نگارم آیه شریفه‌ای:
«کاف هاء یاء عین صاد»
...
حرف صاد را به روی برگه‌‌های ابروباد می‌کشم
صاد اوج ناله قلم
اوج استغاثه مرکب است
صاد صبر زینب است»
با این حال، حتی بعد از خواندن این شعر هم نتوانستم با نام کتاب کنار آمده و آن را درست و بجا بدانم.
همان‌طور که خود شاعر در جایی از کتاب اشاره می‌کند و رهبر انقلاب هم این را فرموده‌‌‌‌اند، شعر و شاعران، نقش رسانه را بازی می‌کنند. رسانه‌ای که در گذشته فرهنگ ما، مختص شعر بوده و حال شعر بخشی از آن است اما باز هم بخش مهمی است و اثرگذار. این رسانه را بگذارید کنار واقعه کربلا و زندگی و شهادت امام حسین علیه‌السلام  که به خودی خود، ویژگی رسانه‌ای و خبررسانی به اهل عالم دارد. این رسانه‌ای بودن ایام محرم و صفر، یک شکل هندسی چندوجهی است که یک وجه آن را پیاده‌روی اربعین می‌سازد. وجهی که جدای از به دوش کشیدن بار معنوی و فرهنگی، یک سنت است و امروزه، بیش از پیش، برای مسلمانان جنبه سیاسی دارد. پس نمی‌توان براحتی از چنین رخدادی گذشت، بی‌آنکه از ظرفیت‌‌های تبلیغی و فرهنگی- هنری آن استفاده کرد. هر کشور و هر شرکت رسانه‌ای دیگری چنین اتفاقی را در دست فرهنگ و سنت خود داشت، بارها و بارها و به شکل‌‌های مختلف و در قالب‌‌های گوناگون از آن بهره‌ها می‌برد، ما اما هنوز نتوانسته‌‌‌‌‌ایم آنچنان که باید از این ظرفیت استفاده کنیم. ظرفیتی همه‌جانبه که برای شاعر و نویسنده ما نیز بکر و استفاده‌نشده مانده. چه شعرها و داستان‌ها که از این شور سیاسی مذهبی می‌توان نوشت و ننوشته‌‌‌‌‌‌ایم. حیف از این عاشقی‌‌های ناب و هنرمندان هنوز در خواب.
ایده جمع‌آوری اشعار به گونه‌ای که سفرنامه مانند باشد، ایده‌ای ستودنی و جالب است. کاش حجم اثر هم بیشتر بود تا می‌توانست به عنوان کتابی، زائران را در این چند روز همراه باشد و به مقصد برساند. اگرچه این کم‌حجمی، کیفیت خوبی را با خود دارد. اکثر شعرها، تصویرها و تعبیرهای جالبی دارند و بعضا به مخاطب خود اجازه کشف می‌دهند. اجازه می‌دهند زیبایی‌ها، بازی با واژگان و مفاهیم شعری را کشف کند که اصلا وجود چنین قابلیتی برای یک شعر ضروری و نشانه خوش‌ذوقی شاعر است. سیدمهدی موسوی نمی‌خواهد بدون اشک از مجلس این کتاب بیرون برویم؛ با شعر و تشبیه و کنایه، مستقیم و غیرمستقیم برای ما روضه می‌خواند و اشک می‌گیرد:
گاهواره‌‌های بین راه
ایستگاه‌‌های کهکشان راه شیری‌اند
تا که طفل‌ها در این مسیر
روی بازوان مادر و پدر
یا سوار مرکب سفر
با درنگ مختصر، تاملی کنند
یا به قدر وسع خود، توسلی کنند
در نگاه طفل‌ها و کودکان
یک سوال ناگزیر موج می‌زند:
«پس چرا میان گاهواره، شیرخواره نیست؟»
حقیقتا چقدر خوب بود اگر مجالس روضه، با همین شعرها و سطرها برپا می‌شد و عزاداران با همین بیت‌ها اشک می‌ریختند. ذاکرین و مداحان محترم، گاه آنچنان شروع به روضه‌خوانی و مقتل‌خوانی می‌کنند که عزادار بنده خدا، اگر هم بخواهد، نمی‌تواند آن‌طور که باید حق آن روضه را با اشک و آه ادا کند؛ لذا هم حال اهل مجلس از این ناتوانی خراب می‌شود و  هم حق عزا به‌جا آورده نمی‌شود. چه ایرادی دارد، به جای خواندن روضه‌‌های باز و مقاتل سنگین برای شهادت حضرت علی‌اکبر علیه‌السلام این چند سطر زیبا را بخوانیم و با همین سطرها گریه کنیم؟
جمع کرده گوشه عبای خویش را
سیب‌‌های سرخ را در آن نهاده است
مرد ساده عرب
در کنار جاده ایستاده است
سیب اتفاق سرخ و تازه‌ای است
می‌ستانم و به راه خود ادامه می‌دهم
چند گام پیش می‌روم
دوردست دشت را نظاره می‌کنم
آه!
پیکری
در عبای خاکی پدر
باغ سیب می‌شود.   
باری، هرچند غالب بیت‌ها و سطرهای مجموعه، لحظه‌‌‌هایی خواندنی است و گیرا، سی‌ونهمین شعر این مجموعه تناسب زبانی و وزنی و قالبی با دیگر شعرها ندارد. تافته‌ای است جدا بافته که بی‌شک، آوردنش در کنار سایر شعرهای خوب و یکدست، اشتباه بود. این بیرون زدن از قالب و زبان، آن هم بعد از 65 صفحه، جایگاهی ندارد. امید که بازبینی شود. و نقطه پایانم، سپاسی است از شاعر، برای شعرهایش و لذتی که از خواندن این کتاب بردم. باشد که باز هم ایده‌‌های خوبی چون «سفرنامه با صاد» ببینیم و بخوانیم.


Page Generated in 0/0059 sec