محمدرضا کردلو: نوشتن درباره پیادهروی اربعین، مثل نوشتن درباره همه پدیدههایی که با نوشتن حقشان ادا نمیشود، سخت است. مثلا چه بنویسم؟! بنویسم پرجمعیتترین راهپیمایی دنیاست! بنویسم آدمها با هر شکل و قیافهای، در این مسیر شلوغ پلوغ، کمتر از گل نمیشنوند و فقط احترام میبینند! چطور و چگونه باید نوشت و توضیح داد برای آنان که این مسیر را با پای دل نپیمودهاند؟ نمیشود. و همه حرفها و واژههای خوشآب و رنگ هم که کنار هم بنشینند به اندازه صد قدم پیاده رفتن در این مسیر... نه! نمیشود. باید رفت. به تعبیر سید شهیدان اهل قلم باید «پای در راه نهیم که این راه رفتنی است و نه گفتنی». اما نه! ما مدیون کلامیم. همین کلام است که انگیزش میدهد و شور میآفریند. و کلام اگر «حق» باشد، محقق میشود. رزمندگان ما میگفتند: «سوی دیار عاشقان، به کربلا میرویم، سوی خدا میرویم» یا میخواندند: «ای لشکر حسینی، تا کربلا رسیدن، یک یا حسین دیگر»؛ و همه اینها محقق شد. و در این بهار آزادی معنوی، جای شهدا خالی است. آنها که از جای جای جبهه، تابلوی «...کیلومتر مانده تا کربلا» نصب کردند. «حق»، به حقداران رسید و این راه پر بهجت- مسیر نجف تا کربلا- حق انسان آخرالزمان بود. برای اینکه از دل زندگی سیاه و سفید شهری و زیست مدرن، مجالی برای تصور دنیای رنگی عصر ظهور یابد. این نمایش میلیونی خیلی عظیم است، خیلی بزرگ است، ناب و کمنظیر است اما در مطلوبترین حالت جلوهای ناچیز از جلوات عصر ظهور است. و ظهور که محقق شود، کلمه حق به معنای اتم خود، محقق میشود. به ملموسترین شکل ممکن دست یافتنی میشود. در حدیث است: که زن تنها از شرق به غرب عالم سفر میکند و جز بر سبزه پا نمیگذارد و کسی متعرضش نمیشود. برادر مومن دست توی جیب برادرش میکند و او نمیپرسد چرا! مومنان در رفع حوائج یکدیگر سبقت میگیرند، طوری که سائل فرصت سوال نمییابد. و اربعین با همه بزرگیاش جلوهای از جلوات آن عصر است.
***
راهپیمایی بزرگ اربعین، نه یکی از بزرگترین اتفاقات مردمی در دنیا، که قطعا بزرگترین اتفاق انسانی دنیاست که از جهات فراوانی مورد تامل قرار گرفته است. اینجا اما 2 نکته برای نگارنده بیش از نکات دیگر قابل مداقه است؛ اولی دقت و توجه ایرانیهایی است که به پیادهروی اربعین به چشم یک مناسک هر ساله مینگرند که باید آن را جدی گرفت و برایش وقت گذاشت. چهرههایی از علما و روحانیان و شخصیتهای مذهبی که در سالهای اخیر با حضور جدی و چشمگیر خود در ماجرای پیادهروی اربعین نقش مهمی در تهییج و شورآفرینی زائران ایرانی و بینالمللی این رخداد ایفا کردهاند. انسانهایی که با نگاهی متعالی به این واقعه مینگرند؛ نگاهی که به جای حسرت خوردن فکر میکند و بهجای آرزو کردن عمل میکند و شجاعت تبلیغ کارهای بزرگ را دارد و برای تغییر اساسی وضع موجود به وضع مطلوب تلاش میکند. اربعین در افق نگاه اینان، یک تجمع بیست و اندی میلیونی صرف نیست، مقدمهای است برای آن اتفاق بزرگتر که همه منتظرش هستیم. این افراد در واقع افقهایی را میبینند که گاهی عریض و طویلترین نهادهای حاکمیتی توجهی به آن ندارند. اینکه چگونه با زائر میشود امنیت آورد و شلوغترین راهپیمایی دنیا همزمان امنترین اتفاق بزرگ انسانی نیز باشد. نکته دوم نیز پذیرایی مردم عراق است. مردمی که بیمنت و بیادعا، از میهمانان این پیادهروی بزرگ میزبانی میکنند و چه میزبانی شایستهای! در این چندبار عراق رفتنم و در مراودات با مردمش، محبت و فتوت و انسانیت زیاد دیدم. عمدهشان بویژه شیعیان کربلا و نجف حلال خور و باشرفند. در مراودات مالی هم اصلا حس نکردم کلاه سرم میگذارند. هر دینار و ریالی که میگیرند تلاش میکنند رضایت طرف مقابل را جلب کنند و بیرضایت او انگار راضی نمیشوند. من البته حجت حرفهای خودم را دارم و به همین جهت میتوانم بگویم خدانگهدار این ملت صاف و ساده و دوست داشتنی، که برای مفاهمه و درک آنان حتما دانستن زبانشان لازم نیست. اصلا برای مفاهمه و درک همه زائران اربعین از کشورهای مختلف دنیا، زبان مشترکی هست؛ زبانی که میشود حرفهای آدمها را از پس آن فهمید؛ زبان مشترک اشک. سال گذشته وقتی وسط گفتوگو با یکی از زائران روس، دیدم اشک میریزد و با زبان خودش ذکر میگوید، به این فکر کردم که از او چه باید بپرسم. من که نمیفهمیدم ولی دیدم این زبان اشک چه زبان مشترکی است. من او را با این زبان ترجمه میکردم و میفهمیدم چه میگوید. در این پرونده از زاویه دید هنرمندان و چهرههای برجستهای از کشورهای مختلف دنیا که در راهپیمایی اربعین حضور پیدا کردهاند، به این واقعه عظیم مینگریم.