حسین قدیانی: سلام بر وادیالسلام که ناظر بر ستارههای گرانقدر آستان مطهرش، بیشتر به «قدرستان» میماند، تا «قبرستان»! صبح دوشنبه است و در آخرین روز حضورمان در نجف، آمدهایم «قدرستان وادیالسلام» که حقیقتا نور ستارگانش، تمامی ندارد! از یکی از ابواب حرم مولاامیرالمؤمنین علی علیهالسلام، خیابانی را که تا انتها بیایی، میرسی به وادیالسلام! سرزمینی پر از قبر و صدالبته سرشار از قدر! ابتدا رفتیم مزار پیامبران جلیلالقدر؛ حضرت هود و حضرت صالح و بعد هم مزار عارف نامی حضرت آیتالله قاضی رضوانالله تعالی علیه و سپس مزار شهید مدافع حرم؛ محمدهادی ذوالفقاری که تو وقتی کتاب «پسرک فلافلفروش» را میخوانی، میمانی از معرفت این جوان! و قدر گرانش! شهیدی از نسلهای بعد انقلاب اسلامی مثل محسن حججی! خدا میداند چقدر بعضیها به او و همسن و سالان او تهمت «جنگنرفته و جبههندیده» زدند اما از نسل جوان، نهتنها در گلزار شهدای ایران خودمان مزار داریم، که حتی در وادیالسلام نجف نیز مزار داریم! از بس قدر شهید محمدهادی ذوالفقاری بالا بود و از بس به نوکری برای حرم اهلبیت، مفتخر بود که قبرش هم واقع شد در وادیالسلام! مرحوم هاشمی آنقدری زنده نماند که زندگی باعزت و شهادت پربرکت محمدهادی را ببیند و ببیند که جوان جنگنرفته و جبههندیده، چگونه تداعیگر چمران شده است! همان محبت حزبالله لبنان به شهید چمران را تو اینجا در عراق و در محبت حشدالشعبی به شهید ذوالفقاری میبینی! شگفتا! جوانی که از بس میان رزمندگان دلاور عراقی محبوب بود که پیکر نورانیاش را در حرم ۴ امام معصوم، چرخاندند و دستآخر هم آوردند وادیالسلام برای خاکسپاری! همان قدرستان که مزار بسیاری از اهل عرفان و مبارزه است! از آیتالله قاضی بگیر تا رئیسعلی دلواری! پس نه نسل عرفان، منقرض شده و نه نسل جهاد! محمدهادی، هم لولهکش بود و هم طلبه! هم دنبال کار و هم در کسب معرفت! هم اهل رزم و هم مرد شبهای همراه با نماز شب! باید هم سر مزارش زیارت عاشورا بخوانند! که الساعه صدایش را میشنوم! شهید ذوالفقاری خودش نیز همین زیارت اربعین را رفته بود اما با چفیهای روی سر و صورت! میگفت: «نذر کردهام تمام این مسیر را برای تعجیل در ظهور امام زمان، صلوات بفرستم و راستش نمیخواهم با چشمی که دنبال مهدی فاطمه میگردد، احیانا گناهی بکنم!» و این همان شهیدی است که حتی در اوج نبرد با تکفیریها نیز، نماز اول وقتش ترک نمیشد! و راستش دقایقی پیش کنار مزار آیتالله قاضی، مدام یاد تذکرات ایشان افتادم به دوستان و شاگردان خود، مبنی بر حفظ چشم و حفظ نماز اول وقت! و صدالبته حفظ زبان! نقل است از قاضی بزرگ که «سخن لغو، کوهی از مراقبه و عمل صالح را درجا ویران میکند! لذا من گاهی در دهانم سنگریزهای میگذارم که هنگام سخن، به سختی بیفتم و یادم باشد که هر حرفی را نزنم!» آری! با وجود این پیر و آن جوان، این عالم و آن شهید و این همه هم انسان صالح در حد پیامبران الهی، باید هم وادیالسلام را قدرستان دانست! قدرستانی که به پیکری بزرگ میماند زیر سایه سرو حضرت ابوتراب! در مکتب ولایت، سن و سالدارش میشود «قاضی» و جوانش نیز «ذوالفقاری» که بچه میدان خراسان همین تهران خودمان بود! و نیک اگر بنگری، هم مدافع حرم امامان بود و هم پاسدار حریم امن و امان کشور! وقتی به محمدهادی طعنه میزدند که «جبهه و جنگ را ندیده» کأنه به قاسمبنالحسن بگویی: «خیبرندیده!» گذشت اما دوره این کنایهها! حقا که خون سرخ شهیدان، میشوید سیاهیها را! و میزداید تهمتها را! و رسوا میکند خائنان را!
من، فرزند شهید ۸ سال دفاعمقدس هستم ولی واضح است که جنگ در بلاد غربت عراق و شام برای نگهداشتن دشمن در همان سنگرهای ابتدایی، حتی از رزم در عملیات «الی بیتالمقدس» نیز سختتر است! و آنوقت، سلبریتی دوزاری عوض تکریم و خضوع، به همین محمدهادی بگوید: «چند گرفتی رفتی؟!» من جواب میدهم: «دفن پیکر در جوار عارف بالله آیتالله قاضی! و در خاک منور وادیالسلام!» از میدان خراسان تهران تا اینجا که من نشستهام خیلی راه است اما «رسد آدمی به جایی که به جز خدا نبیند!» برادر شهیدم! نگاه به چهره تو، نگاه به زیبایی است! آن از تشییع پیکرت و قصههای باشکوهش و این هم از شلوغی مزارت که عطر زیارت عاشورا دارد! السلامعلیک یا اباعبدالله! اینک سالیانی است که در مکتب تو «احلی منالعسل» را مینوشند و زندگی میکنند نسلهای جوان! به یاد شهید محمدهادی ذوالفقاری، از همین وادیالسلام آغاز میکنم زیارت اربعین را! بدهکاریم این زیارت را همه، به شهادت محمدهادیها! و چمرانها! و مغنیهها! و باکریها! و دستوارهها! دنبال عکسی از حاجاحمد میگردم، برای کولهام! کاش پیدا کنم همین ابتدای راه، متوسلیان را... که این، رهاییبخشترین راه عالم و آدم است! یا علی!