محمدرضا کردلو: تئاتر در آغاز ورود به ایران، با استقبال مواجه نشد. نه جذابیتهای سینماتوگراف- که به فاصله کوتاهی بعد از تئاتر به ایرانیان شناسانده شد- را داشت و نه مناسب شرایط فرهنگی و اجتماعی آن روزگار بود. فضای اجتماعی آن روز پذیرای این سبک از هنر نمایشی نبود. عقاید و علایق مذهبی مردم با این چیزی که از غرب آمده بود، نمیخواند. به خاطر همین تماشاخانهای که به سبک معماری آلبرت هال و برای تشویق هنر تئاتر، توسط ناصرالدین شاه ساخته شده بود، به تکیه و محل تعزیهخوانی تبدیل شد؛ تکیه دولت. هنری که پیشینه درازی داشت و همه بخشهای مردم با آن ارتباط برقرار میکردند. اما عدم استقبال از تئاتر، دلیل دیگری هم داشت؛ ترجمههایی که از نمایشنامههای غربی میشد، ثقیل بود و امکان ارتباط با مخاطب ایجاد نمیکرد. به همین دلیل این متنها خیلی بیقاعده، توسط هنرمندان به فارسی عامیانه برگردانده میشد و صورتی بسیار نامانوس پیدا میکرد. مثلا چطور میشد با نمایشنامههای شکسپیر این کار را کرد؟!
در این بین تعزیه هنوز مشتریهای پر و پا قرص خود را داشت. ما از هرجا که بخواهیم داستان نمایش و تئاتر را تعریف کنیم، نمیتوانیم نقش «تعزیه» را در رشد و قوت بخشیدن به نمایش در ایران نبینیم. تعزیه مخاطب بسیار زیادتری از تئاترهای مرسوم که با ترجمه نمایشنامههایی به ایران میآمد، داشت. تعزیه هم عاطفه را تحریک میکرد، هم حماسه داشت و هم ظهور و بروز مجموعه عقاید مردم بود. البته اینطور نبود که در تکیه دولت و در همه سال تعزیهخوانی برپا باشد اما اتفاقی که تکیه دولت را به عنوان تنها تماشاخانه مطرح تهران سرپا نگه داشت، همین تعزیه بود. اگرچه در ایام دیگر سال جز محرم و صفر نمایشهای دیگری در این تماشاخانه روی صحنه میرفت.
در سالهای میانی روی کار آمدن رضاخان، محدودیتهای فراوانی برای نمایشهای مذهبی اعمال شد. با همه اینها این هنر به فراموشی سپرده نشد. اگر چه حجم مخاطبان نمایشهای مذهبی و تعزیهها آنقدر بالا بود که با مخاطبان محدود و متعلق به طبقه خاص نمایشهای روشنفکری قابل مقایسه نبود.
در سالهای بعد از انقلاب، تاثیراتی که هنرمندان از فضای انقلاب و دفاعمقدس گرفتند، موجب شکلگیری یک نحله در هنرهای نمایشی شد که با تلفیقی از تاریخ صدر اسلام و تحولات سالهای پس از انقلاب، توانست با اقبال هم مواجه شود. همچنین در نمایشهای مذهبی و بیان روایتهای تاریخی پیرامون ائمه معصومین علاوه بر تعزیه، نوعی نمایش میدانی که برخی آن را ملهم از تاثیرات سیاسی اجتماعی دفاعمقدس میدانند، روی صحنه رفت که بشدت بومی مینمود. «شب آفتابی» سر آمد و در واقع جدیترین آغاز برای این نوع نمایش بود. نمایشی با مخاطبان فراوان، مردمی از طبقه متوسط که بخش زیادی از جامعه را در سالهای پس از انقلاب تاکنون تشکیل دادهاند و با محتوا و قالبی عامهپسند، طوری که مردم یکدیگر را برای تماشای آن دعوت کنند.
«شب آفتابی» سرآمد نمایشهای محیطی در سالهای بعد از انقلاب است. نمایشی منحصر به فرد به کارگردانی بهزاد بهزادپور که پیش از خودش نمونه مشابهی نداشت. البته بسیاری معتقدند شب آفتابی تکرار نیز نشد. اگرچه نمونههای مشابهی از آن با نامهای دیگر اجرا شد. در شهرستانها نیز برخی به شیوه خود نمایشهای میدانی را روی صحنه بردند. در مشهد، تبریز و بوشهر این اتفاق افتاد. «شب آفتابی» کار بشدت پرزحمتی بود که هم از لحاظ فرم و هم از نظر محتوا و ارتباطی که با مخاطب برقرار میکرد، منحصر به فرد مینمود. «شب آفتابی» بیش از 10 سال پیاپی در حالی به اجرای خود ادامه داد که ابعاد مختلف نمایش اعم از گستردگی مساحت و فضای اجرا، تعداد نیروها، سیر محتوایی، جهات تکنیکی و دخیل کردن نور و صدا و افکتهای مختلف، جلوههای بصری، میدانی و سینمایی- که تنها یک کارکشته تئاتر و سینما میتوانست از پس آن برآید- کمنظیر بود. استفاده همزمان از چندصد هنرور، فضا را برای مخاطبان حیرتانگیز میکرد. این نمایش 3 ساعته از زاویه نگاه یک شیعه هنرمند، روایتی از آغاز خلقت تا عصر ظهور را چنان عامه فهم منتقل میکرد که در کمتر آثار نمایشی تاریخی دیده شده بود. این نمایش 4 پرده اصلی داشت: «قصه انبیا»، «حوادث صدر اسلام»، «تاریخ معاصر» و «ظهور امام زمان(عج)». یکی از مهیجترین بخشهای نمایش «شب آفتابی» واقعه عاشورای حسینی در وسعت میدانی بزرگتر از تکیههای اجرای تعزیه بود. آشنایی عاطفی، اعتقادی و تاریخی ایرانیان با «عاشورا» این بخش را به یکی از مهیجترین بخشهای نمایش تبدیل کرده بود. در همان دورانی که «شب آفتابی» روی صحنه میرفت، رهبر انقلاب در دیداری با تیم سازنده نمایش میدانی «شب آفتابی» از آنها خواستند این کار تکثیر و در سایر شهرستان نیز اجرا شود. نمایشی که به تعبیر رهبری «مثل تئاتر از غرب به ما نرسیده و طراحی بومی و اسلامی دارد». این اتفاق سالهای بعد با نمایشهایی که البته به دلایل متعدد، خاطره شب آفتابی را تکرار نکردند، در شهرستانها با استقبال مواجه شد. پیش از این اتفاق البته « شبی در کهکشانها»ی بهزادپور همانند نمونه قبلی خود توانست انبوهی از مخاطبان را به خود جذب کند. بهزادپور در گفتوگویی در سال 93 درباره «شبی در کهکشانها» میگوید: «شبی در کهکشانها، در شاکله اصلی همان شب آفتابی است اما با تغییراتی توانسته روانتر از قبل علاقهمندان را به دیدن صحنههای نمایش، مشتاقانه با خود همراه کند».
اما این مدل نمایش باید در شهرستان نیز تکرار میشد. حجم انبوه مخاطب در تهران، موجب شد تکثیر این نمایش در شهرستانها با قوت و ضعفهایی نسبت به نمونه اولیه آن در تهران روی صحنه رود. یکی از موارد معدود موفقیتآمیز، نمایش «فصل شیدایی» به کارگردانی سعید اسماعیلی بود که اجرای آن ابتدا از شهرستانها آغاز شد و پس از استقبال مخاطبان در شهرهایی همچون اهواز، شهرکرد، خرمآباد، ابوموسی، بوشهر و یزد در تهران اجرا شد. بعد از تهران هم در شاهرود و زنجان اجرا شد. به روایت یکی از مخاطبان از زنجان، جمعیت کمنظیری حتی از شهرها و روستاهای مختلف برای تماشای این نمایش به این شهر میآمدند. این نمایش ویژگیهایی مشابه کارهای قبلی داشت. دکورهای عظیم و نورپردازیهای هنرمندانه، تجهیزات نظامی و مواد منفجره کار را برای مخاطبانی که پیش از این تجربه تماشای نمایش میدانی در این سطح را نداشتند حیرتانگیز بود. طبیعی بود که آنها از دیدن این نمایش محروم نباشند. تجربهای که در تهران با استقبال مواجه شده بود. در فصل شیدایی تجربه تازهای به این نمایش اضافه کردند. عوامل فصل شیدایی در زمان اجرا در هر کدام از شهرهای کشور بخشی از داستان این نمایش را به شرح قصه یکی از قهرمانان همان شهر یا یکی از اتفاقات تاریخی که در آن شهر رخ داده اختصاص دادند. برای مثال در بوشهر رشادتهای شهید نادر مهدوی در مبارزه مستقیم با آمریکا در خلیجفارس به تصویر درآمد یا در اجرای یزد علاوه بر حوادث طبس، به نقش محوری شهید صدوقی در انقلاب و دفاعمقدس پرداخته شد.
نمایشهای میدانی مشابه در سالهای بعد با نمونههایی از طیف ضعیف، متوسط، قابل قبول و موفق تکرار شد. در نجف و در مسیر پرجمعیتترین راهپیمایی دنیا، نمایشهای میدانی «نفسالمهموم» و «قتیل العبرات» روی صحنه رفت. نگارنده به عنوان یکی از مخاطبان این نمایشها که با استقبال حجم کثیری از راهپیمایان اربعین حسینی همراه شده بود، شاهد تاثر و حیرتزدگی مردم پس از دیدن این نمایشها بودم. این اتفاق در مسیر پیادهروی اربعین، کار ویژهای بود. در بین همه خدمات اقامتی و رفاهی که همه سازمانها انجام میدادند، جای کاری از این جنس که مولفههای فرهنگی و تبلیغی داشت، خالی بود. در حالی که باید از این ظرفیت عظیم فرهنگی که از ملل مختلف در مسیر جمع میشدند استفاده کرد. نمایشی که در نجف اشرف اجرا شد، نهتنها برای زائران، بلکه برای مردم عراق و نجف بسیار جریانساز و مؤثر بود، چرا که اجراهایی از این دست، با هدف نشان دادن همه وقایع با ابعاد واقعی برای مردم روی صحنه میرفت و صرفا کاری سمبلیک نبود. حال خوبی که زائران پس از این نمایش داشتند، باعث شد عوامل بتوانند 6 سانس این نمایش را در 12 ساعت و به مدت 10 روز روی صحنه ببرند و پذیرای جمعیتی نزدیک به 100 هزار نفر باشند؛ آماری که به خودی خود کمنظیر است.
به عنوان کسی که مخاطب بسیاری از این نمایشها بودهام، همه آنها را از چند جهت قابل اهمیت میدانم و به نظرم واجد مولفههایی هستند که کمتر پدیده و نمایش هنری توانسته اقبال داشتن آنها را کسب کند. نمایشهای میدانی نمونهای کمنظیر و ایرانیاند که کمتر در کشورهای دیگر تجربه شدهاند. این موضوع البته به محتوای نمایش نیز بازمیگردد. شاید بشود گفت محتوایی این چنین، سالها منتظر ظرف و فرمی مانند آنچه در نمایشهای میدانی میگذرد بوده است. در واقع این قالبی است که به ذوق و ابداع چهرههایی چون بهزادپور ارائه شده است و در کنار هنرهای نمایشی دیگر فرصتی تازه برای بیان «تاریخ» فراهم کرده است. موضوع قابل اهمیت دیگر در این نمایشها، ارتباط با بدنه اجتماعی و حجم کثیری از مخاطبان است که عمدتا از طبقه متوسط هستند، یعنی فراگیرترین طبقه جمعیتی ایران. ما کمتر پدیدههایی را داریم که توان ارتباط گسترده با این طبقه را داشته باشند. طبقهای از طیفهای متفاوت با نظرات و سلایق گوناگون که پای این نمایش متاثر میشوند، یاد میگیرند و شاید آن را هیچ وقت فراموش نکنند. ویژگی بعدی این نمایشها، محتوای فطری آنهاست. محتوایی که در این نمایش ارائه میشود دقیقا همان چیزی است که مخاطب زود و خوب میفهمد. نمایشهای میدانی از این جنس واجد یک مولفه مهمتر نیز هستند. تقریبا نمونه مشابهی ندارند و به همین دلیل هر کدامشان منحصربهفردند.
تجربه نمایشهای میدانی در استفاده از نور و تصویر و افکت و جلوههای بصری، کارگردانان و مجریان طرح آثار نمایشی را نیز متقاعد کرده است که در نمایشهای صحنهای با فضای محدود نیز از این ویژگیها استفاده کنند. البته برخی این حسن استفاده را با ذوق و ابداعهای تازه همراه میکنند. بتازگی نمایش «الشمس تشرق من حلب» که نمونه عربی و در واقع نمایش اورجینال «هیهات» نوشته ابوباسم حیادار است- و ترجمهای از آن سالها در ایران با عنوان «خورشید کاروان» روی صحنه رفته و با استقبال مخاطبان همراه شده است- در حلب و به کارگردانی کورش زارعی و با بازیگران سوری به زبان اصلی اجرا شد. این نمایش نیز استفاده مناسبی از نورپردازی، افکتهای صوتی و تصویری داشته است. نگارنده توفیق داشته تا شاهد این نمایش نیز باشد و ببیند چگونه جمعیت فراوانی از روستاها و شهرهای دور و نزدیک شهر حلب سوریه برای تماشای این نمایش به محل برگزاری آن آمدند. به نحوی که این نمایش در 10 شب میزبان نزدیک به 12 هزار تماشاگر بود. این نمایش در جایی که داستان قصه همانجا رخ داده است، روی صحنه میرود. دیری که راهب مسیحی یک شب سر مبارک امام حسین(ع) را در آن به امانت نزد خود نگاه میدارد. این نمایش در ادامه به دمشق رفت و این روزها در این شهر روی صحنه میرود. تهران هم این روزها میزبان نمایش «تنهاتر از مسیح» است که با داشتن مولفههایی از نمایش میدانی در 2 نوبت در بوستان ولایت اجرا میشود. این نمایش که بیش از ۴۰۰ هنرور و بازیگر دارد، هر شب پذیرای حدود ۷ هزار تماشاگر است.
با نگاهی جامع به وضعیت نمایش کشور میتوان ادعا کرد در یک دستهبندی کلی، نمایش میدانی یکی از جریانهای اصلی تئاتر و نمایش در ایران است، چرا که به جهت کمی و کیفی مخاطبانی پرتعداد از عموم مردم دارد.