printlogo


کد خبر: 201198تاریخ: 1397/8/13 00:00
نگاهی به عنصر مبارزه در هنر هفتم از ایران تا هالیوود
سینمای مبارزه

محمد‌رضا کردلو: شناخت شما از مفاهیم نتیجه مواجهه‌ای است که با آن مفهوم دارید. در جایی اقتضائات و شرایط سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی می‌تواند مفاهیم را تحریف و حتی آنها را به ضد خودش تبدیل کند. برای اینکه چرا چنین اتفاقی می‌افتد، دلایل متعددی را می‌توان برشمرد. اما نکته اساسی در مواجهه با مفاهیم مختلف بویژه در عالم هنر، تکیه بر خود مفهوم است. به طور مثال، «کبر»، «غرور»، «خودبرتربینی» و امثالهم چیزهایی نیست که فطرت بشر خود را با آنها سازگار کند. بشر تا بوده با ظلم مشکل داشته، با کبر و خودبرتربینی مبارزه کرده و ایستادگی و مقاومت را ستوده و تحسین کرده است. تبلور این موضوع در سینما، به عنوان فراگیرترین و تاثیرگذارترین مدیوم هنری - رسانه‌ای جهان بازتاب پررنگی دارد. به غیر از فیلم‌هایی که با موضوع سیاست تولید می‌شوند و به سینمای سیاسی موسوم هستند، در گونه‌های دیگر نیز از جمله سینمای جنگی، جنایی، پلیسی، تاریخی، درام، کمدی و ژانرهای دیگر، مفاهیمی که امروز از آنها تلقی «سیاسی» می‌شود، برجستگی خود را دارد. در واقع شاید کمتر فیلمی در سینمای جهان بویژه در هالیوود در نفی ایستادگی و مبارزه ساخته شده باشد. سینمای باقی نقاط دنیا نیز در تاثر از این مفاهیم، تولیدات قابل توجهی داشته‌اند.
منظور این نوشته به هیچ وجه این نیست که سینما به عنوان مشوقی برای جنگ، تشویق و تحسین شده و مخاطب پیدا کرده است، بلکه «جنگ» از موضع «دفاع» و «مبارزه» برای رسیدن به «پیروزی» و «قهرمانی» وجه مشترک عمده فیلم‌های مخاطب‌پسند دنیاست. اساسا سینمای قهرمان، همراهی با «سفر قهرمان» است. الگویی که بیش از 90 درصد تولیدات سینمایی جهان از آن پیروی می‌کنند. قهرمان اهل سازش و توسری خوردن، موفق نشدن، کناره گرفتن و جازدن از مبارزه نیست. حتی در بسیاری از آثاری که پس از موج نوی فرانسه و برای شکل دادن تضادی میان اروپا و آمریکا در سینما تولید شد، فیلمساز خواسته یا ناخواسته نتوانسته این مفاهیم فطری را تخطئه کند و به چالش بکشد. اگرچه سینمای تحسین‌شده در جشنواره‌های اروپایی که سهم زیادی از مخاطب نمی‌برد، در سیاست‌گذاری‌ها تاکید بر ارائه مدل نگاه دیگری دارد. ممکن است در کنار این موضوع مساله فیلم‌های «ضدجنگ» نیز مطرح شود و اینکه پس موضع این یادداشت در مواجهه با سینمای ضد جنگ چیست؟! سینمایی که گرته‌برداری‌های ساده‌انگارانه‌ای در داخل ایران از آن می‌شود. به عنوان مثال سه‌گانه «جوخه» در سال 1986، «متولد چهارم جولای» در سال 1989 و «بهشت و زمین» در سال 1993 که توسط الیور استون با محوریت نقد جنگ ویتنام و مناسبات سیاسی آمریکا تولید شده، به عنوان سینمای ضدجنگ شناخته می‌شود. حتی در این فیلم‌ها و با این رویکرد صریح و مشخص در اعتراض به جنگ ویرانگر ویتنام، مبارزه نفی نشده و زیر سوال نرفته است! در واقع دقتی که مجموعه سیاستگذاران سینمایی در آمریکا و از جمله فیلمسازان در آن سو به تفکیک مفاهیم دارند، قابل تامل است. در نقطه مقابل سینمای آمریکا، جریان چپ و سینمای این جریان از آمریکای لاتین تا قلب اروپا، تاکید اساسی بر محوریت مبارزه دارند. کارگردان فیلم «زد» که یک یونانی‌الاصل بود به خاطر داشتن تفکرات کمونیستی تبعید شد. «کوستاو گاوراس» به خاطر این فیلم تحسین هم شد و در 1969 اسکار بهترین فیلم غیرانگلیسی زبان را گرفت. او 4 سال بعد در مبارزه‌ای دراماتیک و سینمایی«حکومت نظامی» را در شیلی زمان آلنده و با گروهی بازیگر شیلیایی ساخت اما مدتی بعد از پایان ساخت فیلم، دولت سالوادور آلنده به وسیله کودتای آمریکایی در حمایت از ژنرال پینوشه سقوط کرد و حدود 30 نفر از بازیگران و دست‌اندرکاران شیلیایی فیلم تبعید، زندانی و اعدام شدند. فیلم‌های دیگری نیز علیه استعمار و استکبار ساخته شده است، «شیر صحرا»ی مصطفی عقاد که درباره زندگی عمر مختار، رهبر جنبش مقاومت مردم لیبی در برابر اشغالگری نظامی ایتالیا  ساخته شده است، نبرد الجزایر پونته‌کورو، از خونین‌ترین مبارزات ضدامپریالیستی قرن بیستم ـ ضد سلطه استعماری در الجزایر که از قدیمی‌ترین و پهناورترین مستعمرات فرانسه بود ـ را به تصویر می‌کشد، به همین ترتیب در سینمای کشورهای مختلف جهان سینماگران مهمی را می‌توان نام برد که فیلم‌های سیاسی مهمی با محوریت مبارزه ساخته‌اند که به جهت داشتن سویه‌های ضداستعماری و ضداستکباری پررنگ، به طور فطری توانسته‌اند مخاطبان فراوانی را با خود همراه کنند. از جمله «کن لوچ» فیلمساز صاحب‌نام بریتانیایی که با ساخت آثاری مانند «تالار جیمی»، «بادی که بر کشتزار می‌پیچد» و «سرزمین و آزادی» نشان داد نسبتی انتقادی با سیر تاریخی  استعمار بریتانیا دارد. او در فیلم «بادی که بر کشتزار می‌پیچد»، «مسیر ایرلندی» و «تالار جیمی»  جریان‌های مبارزاتی سرزمین ایرلند در مقابله با استعمار انگلیس را
روایت می‌کند.
عنصر مبارزه در واقع همزاد سینمای قهرمان‌محور است. در سینمای ایران اما جوسازی‌ها و فضاسازی‌های جریان شبه‌روشنفکری علیه سینمای مبارزه، باعث شد فیلمسازان تا حد زیادی متاثر از این فضا، از «قهرمان‌محوری» فاصله بگیرند، تا جایی که کارگردان آژانس شیشه‌ای متاثر از سوال‌ها و کنایه‌های بی‌پایان روشنفکری، «به نام پدر» را بسازد. اگرچه در ادامه ابراهیم حاتمی‌کیا با آثار کم‌نظیری مانند بادیگارد و «چ»، مجددا پرچمدار سینمای قهرمان‌محور و مبارزه شد اما نمی‌توان جوسازی سینمای روشنفکری را در یک دهه بعد از رویداد آژانس شیشه‌ای از خاطر برد. فرآیندی که عملا سینمای دفاع‌مقدس را به حاشیه برد و اولویت سینما را تغییر داد. به نحوی که سال‌ها، سینمای مبارزه مهجور ماند. آنچنان که صدای خود سینماگران هم از «بی‌قهرمانی» سینما درآمد. در سال‌های اخیر با بازگشت قهرمان به آثاری از جمله به وقت شام و ماجرای نیمروز، اگرچه نوید سینمایی با مفهوم مبارزه داده می‌شود اما دغدغه‌ای قابل طرح است و آن اینکه مفهوم استکبارستیزی نه به معنای یک حرف کلی و دهان پرکن و بی‌کارکرد که به عنوان یک واقعیت هنوز در بین بسیاری از سینماگران درونی نشده است. مطرح کردن طولانی مدت این عنوان- استکبارستیزی- بدون محتوایی از پیش آماده شده، موجب شده است این مفهوم عمیق که روح حاکم بر بسیاری از فیلم‌های سینمایی دنیاست بخوبی انتقال داده نشود. «مبارزه» اگرچه در مواجهه با «کبر»، «خودبرتربینی» و «ظلم» معنا می‌شود اما برای بسیاری هنوز به منزله یک امر انتزاعی و بدون مصداق ارزش‌گذاری می‌شود! و در واقع نتیجه همین عدم توجه به مصادیق است که موجب می‌شود در روزهای سخت مذاکره با دشمن قوی پنجه، کارگردان ایرانی راضی شود پای بیانیه «هر توافقی بهتر از عدم توافق است» را امضا کند. حال آنکه کمتر در میان فیلمسازان آمریکایی یا اروپایی می‌بینیم در مواجهه با دشمن از چنین لطافتی برخوردار باشند. برای آنهایی که فیلم سینمایی «تاریک‌ترین ساعت» را دیده‌اند، این نوشته ملموس‌تر است، آنجا که از زبان چرچیل گفته می‌شود: «وقتی سرت در دهان ببر است نمی‌توانی با او منطقی حرف بزنی»! از این منظر سفارش روز گذشته رهبری به دانشجویان و دانش‌آموزان قابل توجه است: نظریه‌ «مقاومت در مقابل دشمن قوی‌پنجه» را تبلیغ کنید!
 


Page Generated in 0/0131 sec