ساعت حدود یک بعدازظهر بود که به خانواده تختی مرگ او را اطلاع دادند. شهلا، زن تختی هراسان همراه مجللی، دوست نزدیک و صمیمی خانوادگی او خودشان را به پزشکی قانونی رساندند ولی در مقابل در با ازدحام مردم روبهرو شدند و از آنجا به خانه یکی از نزدیکان شهلا رفتند. آبنوس، خبرنگار مجله به اتفاق عکاس، ساعت 5/2 بعدازظهر دیروز، برای دیدن شهلا به خانهای که او در آن بهسر میبرد رفتند. شهلا را به خانه یکی از خویشاوندانش در چهارراه حسنآباد، کوچه حمام شاهزاده بردند و تصادف اینکه روز گذشته، سرپرست این خانواده نیز فوت کرده بود و ساکنان آن خودشان نیز مجلس عزاداری داشتند. ورود شهلا به این خانه و انتشار خبر مرگ تختی، به ناراحتی و غم این خانواده افزود و صدای شیون تا اواسط کوچه میرسید. تلفنی به دفتر مجله اطلاع داده شده بود که میتوانید با همسر تختی ملاقات و مذاکره کنید. ما را به یک اتاق راهنمایی کردند که رو به قبله بود و چند زن سیاهپوش در حالی که سوگواری میکردند، دور کرسی نشسته بودند.
شهلا، همسر تختی در حال بیخودی در آغوش یکی از خانمها از حال رفته بود. چون به او ناگهانی خبر مرگ شوهرش را داده بودند، هنوز لباس سیاه به تن نداشت. لباس او راه راه سفید و قرمز بود ولی روسری تور سیاه داشت و مانتوی سیاه نیز به تن کرده بود. آقای مجللی که شهلا را تا این خانه همراهی کرده بود، روی صندلی نشسته و در غم مرگ دوست از دست رفتهاش زار میگریست. شهلا هر زمان که اندکی حالی پیدا میکرد، شیون و فریاد میکشید و میگفت: طفلکی بچهام… من هم میخواهم بروم پهلوی تختی، آخر او چرا مرد؟ …(گزارش خبرنگار «تهران مصور» از خانه تختی- منتشرشده در 22 دی 46)