وارش گیلانی: 1- شهرام مقدسی را از اوایل دهه 60 میشناسم؛ با شعرهایی که در اطلاعات هفتگی، جوانان و... چاپ میکرد؛ شعرهایی که 90 درصدشان نیمایی و سپید بود. از شعرهای آن زمان او که شاید بیش از 22، 23 سال نداشت، آنچه در خاطرم مانده، شعرهایی بود که چشمگیر نبود اما لیاقت خواندهشدن و چاپشدن را داشت. تا یکی دو دهه بعد که فعالیت مکتوب مقدسی تبدیل به فعالیت شفاهی شد! یعنی دیگر شعر کمتر چاپ میکرد و بیشتر در کانونهای ادبی مشهور تهران حضوری کموپیش مستمر و فعال داشت؛ کانونهایی که در آنها بیش از هرچیز خواندن غزل، بویژه غزلنو رواج داشت. این بود که شهرام مقدسی نیز همچون اغلب شاعران، با جریان جاری راهی شد، چرا که رسانهها و نشریات رسمی بیشتر مروج غزل، بویژه غزلنو بودند، اگرچه در مقاطعی، در رواج رباعیسرایی و مثنویسرایی نیز تاثیرگذار بودند و شعر سپید هم در نشریات چاپ میشد. نشریات و رسانههای غیررسمی هم اگرچه مروج شعر سپید بودند اما از چاپ هرازگاهی غزلهای نو نیز دریغ نمیکردند. حرف آخر در این راستا اینکه شعر نیمایی در این میان بسیار مغفول واقع شد، تا آنجا که نزدیک بود منسوخ شود.
2- من شهرام مقدسی را در این فضا شناختم و آنگونه که او میخواست و در فضایی که خود ترسیم کرده بود؛ حالا که با غزلهایش مواجه میشوم، ناگزیرم پیشینه تصور قبلی خود را از شاعر کنار گذاشته و در تازههای غزلش غور کنم.
خوب بود در پایان دفتر غزل «به فکرم نیستی» تعداد کتابهای چاپشده شاعر قید میشد تا سیر شاعری او برای مخاطبانش قابل پیگیری باشد. یعنی همین اطلاعات مختصر برای مخاطب که مثلاً فلان شاعر در طول بیش از 3 دهه شاعری چند دفتر شعر منتشر کرده و آنها را در چه قالبها و به چه شیوههایی سروده، حائز اهمیت است.
تنها چیزی که از شعرهای نیمایی و سپید سالهای دور مقدسی به یاد دارم، این است که زبان سالمی داشت و بیانش بهقاعده بود؛ یعنی اهل به این در و آن در زدن نبود تا مثلاً به دروغ یا حتی به صداقت، به زبان متفاوت، مستقل، نو و تازهای دست پیدا کند؛ چیزی که دغدغه اغلب شاعران دهه 60 و 70 بود اما دغدغه شهرام و عده قلیل دیگر این نبود.
3 - در نخستین نگاه به غزلهای مقدسی، به 3 چیز میرسی؛ یکی اینکه غزلها کموبیش بلندند؛ قاعدهای که امروز چندان پسند ندارد، چرا که امروز غزلهای 5 و حتی 4 بیتی نیز قابل پذیرش و پسند شده است، در صورتی که غزل دیروز باید بین 7 تا 12 بیت باید میبود اما این قاعده و پسند نزد مقدسی اغلب بین 9 تا 12 بیت در نوسان است! البته قادر طهماسبی به این لحاظ، دست مقدسی را از پشت بسته است، چون غزلیاتش بین غزل و قصیده در نوسان است!
دومین نکته اینکه غزلهای شهرام به سبک هندی پهلو میزند و بخشی از آن نیز به سبک ویژه صائبتبریزی نزدیک است؛ آنگونه که مصراع اول یک بیت شرح و گفتار است و مصراع دوم مصداق و مثال و گاه هردو مصراع یک بیت مصداق و مثال هستند، البته نه همواره به غلظت این نوع از غزلهای صائب، چون غزلهای مقدسی ویژگیهای دیگری نیز دارد و آن نزدیکشدنشان به غزلنو و زبان شعر امروز است:
«در سعی خود به سایه پرها رسیدهایم
رفتیم آنقدر که به اینجا رسیدهایم
رفتن رسیدن است به اقلیم آفتاب
از روزهای رفته به فردا رسیدهایم»
و نکته سوم اینکه غزلهای عاشقانه مقدسی، در عین حالی که زمینی است اما عریان یا بینزاکت نیست؛ غزلی معنوی و که گاه سر به آسمان دارد. از این، نکته چهارم از غزل مقدسی حاصل میشود که آن اندیشهورزی آن است که برآمده از 3 ویژگی برشمرده قبلی است:
«در رفت و آمد نفس ما خدا نبود
رفتیم و دست حادثهای رهگشا نبود
تا ابد نمیشکست در وداع ما دلی
اینقدر خیال عشق قحطی بشر نبود»
4 - باید کارشناسی شود که در زمانهای که غزلهای آبکی و سوسولی یا حتی غزلهای خوب سر زبانها میافتد و شاعرانش مشهور میشوند، چگونه است که غزلهای خوب و درخشان امثال مقدسی دیده نمیشود؟! میتوان گفت این وظیفه شاعر نیست که شعر و غزلش را تبلیغ کند، حداقل در این حد که آثارش با تمهیداتی به دست مخاطب اهلش برسد، برای برقراری عدالت در اولینگام کافی است.
یکی از ویژگیهای غزلهای مقدسی که بیش از همه به شعر مربوط میشود (چون ویژگیهای قبلی را در متنهای دیگر نیز میتوان یافت یا بهتر است بگوییم، بین شعر و دیگر متون مشترک است) زیباییشناسی شعر مقدسی است و آن جوهرهداشتن و شعریت شعر شاعر در نوع تعابیر، تشبیهات، استعارهها و... است که باید تبیین و تحلیل شود. وقتی شاعر میگوید:
«کهکشانی بود چشمت ناگهان پوشیده شد
تا که خواهد ریخت نوری در دل فانوسمان»
مخاطب به یاد ابیات شاعران بزرگ کلاسیک، بویژه امثال بیدل و نیز به یاد اشعار شاعر بزرگ معاصر سهراب سپهری میافتد اما مهم و بزرگی یک شاعر به داشتن بسیاری از اینگونه ابیات است، خاصه در یک شعر.
دفتر شعر «به فکرم نیستی» شهرام مقدسی را اگر به 3 بخش تقسیم کنیم، یکسوم اول کتاب را غزلهای مدرن و نو در برمیگیرد، یکسوم دوم از آن غزلهای بیدلوار است و یکسوم هم شامل غزلهای معمولی.
مثالهای بالا از بخش اول است که البته با نگاه و زبان بیدل در بسیاری از جاها و سبک صائب (که در ابتدا از آن گفتیم) و زبان امروز و غزل نو درآمیخته است. بخش دوم بیشتر بیدلوار است که با استقلال نسبی زبان شاعر آشکار میشود:
«کدام چشمه تو را خشکاند که شعله قسمت دریا شد
و آب و آینه و لبخند، کمی به رنگ معما شد»
البته بین این 3 بخش گاه تداخلهایی شکل میگیرد که غزلها را به هم نزدیک میکند و علاوه بر اینها گاه وزنهای بلند و نیز وزنهایی با ضربآهنگ تند یا گاهی ردیفهای بلند (که زمانی و یک دورهای پس از انقلاب رواج پیدا کرده بود) در غزلهای این دفتر مشاهده میشود و تقسیمبندی را دچار اشکال میکند:
«کسی به گیسوی شب چنگ میزند دم صبح
به گونههای افق رنگ میزند دم صبح»
و شعرهای بخش سوم یا پایانی هم کم و بیش در این حال و هوا و تقریباً معمولی و عادی سروده شده است:
«ببین چقدر گل از دست این بهار بیفتد
مباد کار من و تو به روزگار بیفتد
بهار فرصت کوتاه گل شدن ماست
بخند تا که بهاری از اعتبار بیفتد»
حال ببینید چقدر فاصله هست بین شعرهای بخش اول در کل با مثال بالا که زبان تجربهشده و امتحان پس داده شاعر معاصر فریدون مشیری است که به حق در نوع خودش بسیار هم تاثیرگذار و بجا ظهور کرد؛ شاعری که توانست زبان نئوکلاسیک خود را به کمال و تکامل رسانده، در نوع خود یک تجربه تکرارناشدنی را به ظهور برساند.
باشد که شهرام مقدسی هم با تجربههای شخصی شعری خود، یک تجربه تکرارناشدنی دیگر در نوع خودش باشد؛ شاعری که با تجربههای خود در نوگرایی و در تلفیقهای زبانی و شعری خود بین خود و صائب و بیدل و غزل نو و زبان امروز راهی یگانه آفرید.