printlogo


کد خبر: 201754تاریخ: 1397/8/26 00:00
سلبریتی‌ها؛ افسران جنگ ابهام

حسن رضایی: ما 6 سال است در فضای ابهام زندگی می‌کنیم. بخش احتمالا مهمی از افکار عمومی جامعه هنوز هم دقیقا نمی‌داند باید در کدام سوی معادلات کلان کشور قرار گیرد؛ باید چنانکه محمدجواد ظریف
می‌گوید فکر کند یا آنگونه که سعید جلیلی می‌گفت تدبیر کند؟ و آیا راهی در میانه اینها هم هست یا نه؟! گستره این تردید و ابهام هم ابدا به سمپات‌های جریان سیاسی یا فرهنگی خاصی محدود نیست. اگر این فرض را بپذیریم که بخش اعظم جامعه از دسته‌بندی‌های مرسوم اصلاح‌طلب/ اصولگرا فارغ بوده و هست ـ که ظاهرا چنین هم هست ـ بخش مهمی از همین مردم-که برخی آنها را قشر خاکستری و دیگران آرای خاموش و... می‌نامند - بین فایده و هزینه پدیده‌ مهمی مثل برجام هنوز هم متحیرند. خلف وعده‌های مکرر دولت و شخص حسن روحانی که ماه‌هاست کلیپ‌هایش در فضای مجازی می‌چرخد و هر روز نسخه‌ای جدید از آن رو می‌شود، نقش مهمی در کاهش محبوبیت روحانی داشته است.
این هشدار را باید داد و بر این واقعیت اما باید صحه گذاشت که اینها همه ابدا به معنای شکست تمام و کمال ایده روحانی نزد افکار عمومی کشور نیست. در فضایی که جامعه ایرانی تحت شدیدترین بمباران تبلیغاتی تاریخ قرار دارد، نهایت ساده‌اندیشی است اگر کسی خیال کند گزینه غربگرایی و «امتیاز دادن در ازای وعده یا هر چه شما اسمش را می‌گذارید»، به‌طور کلی از روی میز افکار عمومی کشور برداشته شده است. پژوهشگران جامعه‌شناسی سیاسی، دوره جنگ سرد را همواره به عنوان یکی از نقاط عطف «جنگ نرم و رسانه‌ای» در تاریخ معاصر یاد
می‌کنند. این در حالی است که در آن مقطع ظاهرا تمام جنگ‌افزار مدیامحور آمریکا، یک شبکه رادیویی با پارازیت‌های متراکم مزاحم بوده است. لذا خیلی روشن است وقتی اکنون صحبت از «شدیدترین بمباران تبلیغاتی تاریخ» می‌کنیم، ابدا دنبال گنده‌گویی و تحریک بیخود ذهن مخاطب نیستیم!
اکنون به‌طور قطع نمی‌توان خط روشنی بین جبهه رسانه‌ای دشمن و دوست ترسیم کرد.
پیامد چنین نفوذ آشکاری همین است که نه‌تنها مردم عادی یا حتی سمپات‌های 2 جریان سیاسی کشور، که بسیاری از نمایندگان مجلس، نخبگان وطن‌پرست و... نیز مکرر دروازه خودی را با دروازه دشمن اشتباه گرفته و می‌گیرند. شکی نیست که مواضع برخی نخبگان در مجموعه مسائل مبهم متعدد پیش روی افکار عمومی را باید مصداق نفوذی بودن شخص دانست، این اما حتما عمومیت ندارد! آنچه اکنون گستره جامعه ایرانی با آن مواجه است، ابهام است. این درست که راهبرد حسن روحانی و کاندیدای پوششی‌اش در سال 96، لولوتراشی و رقیب‌هراسی بود اما این حتما غلط است اگر کسی بخواهد پایه اصلی رای‌آوری مجدد آقای روحانی را همین مساله تصور کند.
واقعیت این است که بخش مهمی از مجموعه 24 میلیون رای‌دهنده به آقای روحانی، دقیقا مثل همین آقای حمیدرضا موثقی، از اتحادیه تولیدکنندگان، بازرگانان و صنایع تولید و بسته‌بندی چای کشور، در آن ویدئوی معروف دوربین مداربسته جلسه اعضای اتاق بازرگانی با محمد شریعتمداری، می‌پنداشتند روحانی می‌خواهد کاشته‌هایش را در دور دوم درو کند! کسانی که فکر می‌کنند غیرممکن است سال 1400 هم 24 میلیون نفر دیگر از هموطنان عزیزمان فکر کنند روحانی نتوانست درو کند چون داسش خوب تیز نبود یا بغل داسش را خش کردند، اشتباه بسیار بسیار خطرناکی مرتکب می‌شوند. قرار گرفتن تمام و کمال ‌بخشی از جریان موسوم به اصولگرا شامل علی لاریجانی و دوستانش در خدمت این پروژه تکراری، احتمال اصابت آن به هدف را بیشتر هم کرده و خواهد کرد. لذا مهم‌ترین راهبرد موثر در مقابله با این موج سنگین را باید کلیدواژه «شفافیت» دانست.
باید از شفافیت دفاع و آن را در تمام ابعاد مطالبه کرد. از منادیان شفافیت دفاع کرد، ولو اینکه نظر سیاسی صددرصد مخالف ما داشته باشند. موسساتی مانند «دیده‌بان شفافیت و عدالت» که حتی نخبگان هم کمتر آن را می‌شناسند، باید مرجعیت فکری و خبری پیدا کنند و اظهارنظر چهره‌های غیرشفاف ابدا برجسته نشود و کیست که نداند یکی از ابهام‌آمیزترین مراجع فکری کنونی جامعه ما متاسفانه جماعتی هستند که با عنوان سلبریتی از آنها یاد می‌شود؛ افرادی که عموما هیچ بعد زندگی مالی و کاری‌شان برای مردم شفاف نیست و درباره هیچ موضوع سیاسی- اجتماعی و حتی فرهنگی، غالبا هیچ سواد تخصصی قابل ارائه‌ای ندارند. فقط خوب شوت می‌زنند یا بازیگر خوبی هستند، ولی در تمام موضوعات سیاسی- اجتماعی هم اظهار فضل تخصصی می‌کنند؛ جماعتی که پیش از این سعید حجاریان اشاره کرده بود غربگرایان به دلیل نارضایتی عمومی که به تبع عملکرد دولت و مجلس از آنها در سطح جامعه وجود دارد، باید حرف‌های‌شان را از زبان آنها بزنند. در دهان مردم را طبعا نمی‌توان بست، بلندگوی افکار فصلی، غیرتخصصی و عموما ضدملی این جماعت اما می‌توان نشد. بازتاب اخبار منفی و مثبت این افراد باید در رسانه‌های جبهه انقلاب کاملا بایکوت شود و حداکثر در ستون طنز به آن پرداخت. در حال حاضر اما عموما برعکس عمل می‌شود! مناظره سیدیاسر جبرائیلی و مدیرمسؤول روزنامه شرق در سالگرد اجرای برجام، جدی‌ترین تقابل رودررو و رسانه‌ای مخالفان و موافقان مصیبت برجام بوده است. غربگرایان به جز آن هم مکرر نشان داده‌اند در میدان منطق، حرفی برای گفتن و گمراه کردن سمپات‌های خود و افکار عمومی ندارند اما در فضای آبی/ قرمز، هیجانی و دنیای سلبریتی‌محور تا می‌توانند به تاخت می‌روند. خلاف دولت که می‌تواند در دهان صبا آذرپیک را هم ببندد، در دهان این جماعت را اما نمی‌توان و نباید هم بست. خواهشا اما بیایید بلندگو و تبلیغاتچی افکار عموما ضدملی آنها نباشیم تا در 1400 باز مجدد داس‌شان به سفره مردم نرسد تا یک ماه بعدش بفرمایند:  پشیمانیم!


Page Generated in 0/0050 sec