printlogo


کد خبر: 201875تاریخ: 1397/8/28 00:00
یادداشتی بر مجموعه‌شعر «ملاحظات» سروده امید مهدی‌نژاد
شعر دوصدایی!

وارش گیلانی: شاعرانی که علاوه بر هنر شاعری یا شعر جدی، هنر یا دانش دیگری هم دارند، باری دیگری بر آن می‌افزایند که سبب عمق و گستردگی بیشتر شعرشان می‌شود و آن را دوصدایی می‌کنند. این شاعران ممکن است فلسفه، روانشناسی، جامعه‌شناسی، عرفان، الهیات یا تاریخ خوانده باشند. بر ایشان شاعرانی را می‌توان افزود که ‌غیر از شعر، هنر دیگری هم دارند؛ یعنی نقاشی، گرافیک، خوشنویسی، معماری، سینماگری و تئاتر یا داستان‌نویسی، نمایشنامه‌نویسی و فیلمنامه‌نویسی می‌دانند یا حتی شاعر طنزپرداز، منتقد و پژوهشگر فرهنگی و تاریخی هستند. بالطبع همه‌ اینها می‌تواند به کیفیت و دوصدایی‌شدن شعرشان کمک کند، البته به‌شرطی که این هنرها و کارها برای یک شاعر، نسبت به شعرش اولویت نداشته باشد؛ یعنی شعر یا شعر جدی برای او در درجه‌ دوم اهمیت نباشد. اینکه می‌بینید اغلب هنرمندان، نویسندگان، منتقدان و محققان ادبی شعرشان چنگی به دل نمی‌زند یا هرگز در طول تاریخ جزو بهترین شاعران نبوده‌اند، دلیلش ارجحیت‌دادن امری ثانوی بر شعرشان بوده است. حتی عارفانی که به‌نوعی و به‌شکلی متعصبانه، تعالیم عرفان را بر شعرشان ترجیح داده‌اند یا آن را وسیله‌ای بی‌واسطه برای تعالیم آن ساخته‌اند، هرگز جزو شاعران درجه ‌یک و حتی گاه خوب ما نبوده‌اند و شعرشان از حد متوسط تا تقریباً خوب پیش آمده است؛ تولیداتی که بود و نبودشان چندان فرقی به حال شعر فارسی نمی‌کند؛ اگرچه ممکن است دارای ارزش‌های دیگر یا ادبی باشند؛ مانند «گلشن راز» شیخ‌محمود شبستری یا «دیوان اشعار شاه‌نعمت‌الله‌ولی» و...
در این میان می‌بینیم که بسیاری از طنزپردازان معاصر ما (که 99 درصد کارشان فکاهه‌نویسی است)، ‌هنگام سرودن شعر غیرطنز یا به‌اصطلاح جدی، به‌سبب جدی‌تر گرفتن مقوله‌ طنز و غور در آن و صرف وقت و تمرکز بیشتر بر آن، توانایی سرودن شعر جدی را ندارند یا بعدها با جدی‌ گرفتن آن توانایی پیشین خود را نیز تا حد زیادی از دست می‌دهند.
بنابراین منظور ما این است که هنر، دانش و مهارتی می‌تواند به شاعر و شعرش کمک و او و آن را بالنده‌تر کند که اهمیتش و کارش نزد شاعر، از شعر پیشی نگیرد، تا بتواند در خدمت اعتلای شعرش باشد، اگرنه برعکس عمل می‌کند. البته این امر درباره هنرها و هنرمندان دیگر هم صدق می‌کند.
این امر هرگز استثنا ندارد، اگرچه به‌طور نسبی ممکن است تا حدی در جایی کارایی‌های را از خود بروز دهد که اینها را باید به عنوان نشانه گرفت. این نشانه‌ها در دفتر «ملاحظات» بسیار به چشم می‌خورد و نشان از آن دارد که شعر جدی برای امید مهدی‌نژاد از اولویت دوم برخوردار است.
 امید مهدی‌نژاد نیز دامنه‌ فعالیت و حتی مدیریتش در حوزه‌ شعر و داستان طنز بوده و اغلب کسی او را در عرصه‌ غیرطنز نمی‌شناسد. برخلاف ناصر فیض و سعید بیابانکی که قبل از طنزپرداز بودن، شهره به شاعران عرصه‌ غیرطنز بوده‌اند. آنچه من از مجموعه‌شعر جدی امید مهدی‌نژاد دیدم، شعرهای کمی بود که طنز علنی یا زیرپوستی به اشعار جدی‌اش کمک و آن را دوصدایی کرده و کیفیتش را بالا برده است.
این مجموعه «ملاحظات» نام دارد که شهرستان ادب آن را در 3 بخش با 96 صفحه، در بهار 1397 چاپ کرده، با طرح روی جلدی که شکلش مجموعه‌های دهه‌های قبل از دهه‌ 50 را یادآور می‌شود! دفتر شعری که فقط 28 شعر دارد؛ شعرهایی که غزل، غزل‌مانند یا قصیده‌مانندند.
با این‌ همه، بسیاری از ابیات این دفتر نیز طنز و جدیت را چنان در خود پیچیده‌اند که تفکیک‌شان سخت مشکل است و این یک شکل از همان دوصدایی است:
«ای منتها مسیر تماشا تو/ من نامه‌ نگاهم و امضا تو
آیینه گفت و ریخت تو را تا دید/ زیباتر از هرآنچه فریبا تو
اجساد مردگان اریحا من/ انفاس روح‌بخش مسیحا تو
آدم نمی‌شوم و خیالی نیست/ در سر هوای گندم و حوا تو»
این 4 بیت از شعر اول است که تنها 8 بیت دارد. البته بعضی مصراع‌های یک‌ بیت  طنز نیست اما در همجواری با مصراع طنزآمیز، زبان و ماهیت طنز گرفته‌است.
بلاغت، شیوایی کلام و روانی و نیز بیرون‌رفت از مصراع‌های خبری یکنواخت و معمول (تا حدی) نیز از جمله ویژگی‌های این دفتر است. 2  نمونه برای مورد اول و دوم، به‌ترتیب از شعر 3:
«و می‌گویم  بمانم تا بشویم زیر بارانش
غم دیرینه را، اما گران‌تر می‌شود بارم».
«همان حالی که از تشویش، از تردید لبریزم
تو را می‌بینم و می‌بینم از امید سرشارم».
ابیات سست و ضعیف هم که در یک بیتش، این جمله: «ز گفتن ناتوان» و این دو سه کلمه: «اگر هرگز» و حتی شاید این کلمه: «مرنج» به‌واسطه‌ خیلی چیزها و عوامل، از جمله خوب و درست نچرخیدن کلام در دهان، سستی و ضعف کلمه به سبب ناهماهنگی یا قرار گرفتن‌شان بین کلام شبه‌عامیانه و رسمی و فصیح یا مستعمل ‌بودن کلماتی که گاه مستعمل ‌بودن‌شان در مکان‌هایی از شعر، سخت سست و نابجا جلوه می‌کند، مثل کلمه‌ «الکن».
گاهی نیز می‌شود آن ارجمندی دوصدایی و آن دوصدایی ارجمند با بار بیشتر طنز، توازن و هارمونی خود را از دست می‌دهد و شعر به سمت طنز و حتی فکاهه درمی‌غلتد.
کل شعر 4 را می‌آورم که تاثیر منفی آن را، به‌لحاظ گفته‌شده روی یکی دو بیت سالم ‌مانده نیز بهتر دریابید و مشاهده کنید:
«ما که در شعر معاصر خرق عادت می‌کنیم
بر خط و خال عراقی‌تان حسادت می‌کنیم
چشم‌تان را قبله می‌گیریم و از بهر ثواب
گوشه‌ محراب ابروتان عبادت می‌کنیم
هیبت شمشیر دارد قوس ابروی شما
غالباً قبل از وضو غسل شهادت می‌کنیم
خال‌تان مضمون عرفانی‌ است، ما در سایه‌اش
حس و حال معنوی‌مان را زیادت می‌کنیم
می‌رویم از دست و می‌افتیم در هول و ولا
چشم بیمار شما را تا عیادت می‌کنیم
رو که می‌گیرید از ما، روزمان شب می‌شود
روز و شب اما همین عرض ارادت می‌کنیم
روی خود را هم بپوشانید، سرما می‌خورید
فکر ما را هم نفرمایید، عادت می‌کنیم».
به ‌لحاظ گفته‌ شده، واژه‌های «از بهر ثواب» در بیت دوم، «غالباً» در دو بیت دوم (که اگر نبود، این بیت جانانه بود)، «حس و حال» (عامیانه بودنش اینجا زننده شده و نابجا) در بیت چهارم «در هول و ولا» و کمی هم «عیادت» در بیت پنجم و کل بیت ششم و بیت هفتم (مصراع دومش کمتر)!
اینجاهاست که شاعران حرفه‌ای طنزپرداز، ‌هنگام کار تفننی (یعنی ‌هنگام گفتن شعر جدی)  آنقدر ناشیانه شعر طنز خود را قاطی اثر می‌کنند که انگار بعد از سرودن هم آنقدر به کار خود اشراف نداشته‌اند یا نمی‌توانند داشته باشند؛ از بس غرق کار حرفه‌ای خود که طنز باشد هستند؛ مثل هنرپیشه‌ای که در جدی‌ترین مواقع نیز کمتر می‌تواند جلوی طبیعت خوگرفته به طنز خود را بگیرد. حال چرا کارشناسان ناشر این دفتر ـ که حرفه‌ای هم هستند- این امر را برای شاعر روشن نکرده‌اند؟!
جدا از آنچه گفته شد، گاهی بعضی اشعار همانند اشعار دفتر «ملاحظات»، نوع مضمون‌شان چندان جدی نیست و یک نوع نگاه محتواگرای اجتماعی‌ در آن جریان دارد؛ یعنی جملاتش سوالی یا معترضه است و قابلیت بازگوکردن تلخی واقعیت‌ها و مناسباتش را دارد، بالطبع در چنین مواقع و در چنین شعرهایی، هر شاعری، حتی شاعرانی که سابقه‌ طنزپردازی ندارند، بسیار ممکن است به‌سمت نوعی طنز ملیح کشیده شوند اما در اشعار عاشقانه، عرفانی و حماسی و در کل، اشعار احساسی و جدی، طنز با قاعده‌ خودش می‌باید حضوری موثر و مشابه با موضوع، مضمون، شکل و محتوای کلام آنها داشته باشد، نه اینکه از هرجا که خواست بیاید و هارمونی را دچار آسیب کند. یعنی در شعر 13 که 3-2 بیتی از آن به‌عنوان نمونه در ذیل می‌آید، اتفاقاً طنزی که کمی رو است و مستقیم، لازمه‌ کار است:
«قسمت به مثقال است، حسرت به خروار است
پس واقعیت داشت: انسان زیانکار است»
اگرچه ابیات زیبای دوصدایی در این شعر نیز کم نیستند
درضمن، بین بخش یک و دو چندان تفاوتی ندیدم؛ دو بخشی که باید بیش از این ظریف عمل می‌کردند تا هارمونی بین جدیت و طنز محفوظ بماند و مخاطب، دفتر «ملاحظات» را بیشتر به‌عنوان یک دفتر شعر جدی بپذیرد. در بخش سوم دفتر
نیز- جز مواردی اندک- اغلب اشعار و ابیات آنقدر جدی هستند که امید مهدی‌پور طنزپرداز را کمتر می‌توان دید و آن حلاوت پیشین دوصدایی‌اش را نیز که کم‌وبیش احساس می‌شد! با ابیاتی نظیر:
«شمشیر لب غلاف را بوسید، مردان از کارزار برگشتند
بیرق آرام از نفس افتاد، گردان طلایه‌دار برگشتند».
اگرچه شعر 26 بخش سوم شعر خوبی است و بعضی از ابیاتش بسیار شاعرانه که به‌عنوان حسن‌ختام می‌آید:
«آنچه از جان است و پنهان است از دیدارها
می‌توانی بشنوی از قول موسیقارها
حرف‌های نانوشته، رازهای سر به ‌مهر
حال نیک‌اقبال‌ها، اسرار شب‌بیدارها
از کمان‌کش‌های عاشق، از نوایی‌های مست
از خروش تارها، از دمدمه‌ مزمارها
مویه‌ دف‌های سیلی‌ خورده‌ در خود خروش
ناله‌ نی‌های دورافتاده از نیزارها
چیست این نغمه، خروش رعدها در ابرها
چیست این پرده، شکوه رنگ در گلزارها
گردش پیمانه‌ها در مجلس دیوانه‌ها
چرخش شمشیرها در شعله‌ پیکارها
در نگاه بیدلان برق تمنای وصال
رقص مرگ شاهدان بی‌کفن بر دارها
حیرت دلدارها از طاقت دلداده‌ها
لکنت دلداده‌ها در حضرت دلدارها...»


Page Generated in 0/0056 sec