printlogo


کد خبر: 202291تاریخ: 1397/9/7 00:00
شریعتی در تلویزیون رنگی!

صادق فرامرزی: بیاییم و همین اول بسم‌الله با خیالی آسوده اعلام کنیم که قصد تماشای شریعتی از تلویزیون سیاه و سفید را نداریم، سخت است اما باید بپذیریم که نگاتیوهای سیاه و سفیدی که از شخصیت او مانده است مبنای قضاوت خوبی تحویل‌مان نمی‌دهد. تجربه دهه‌ها «سیاه» یا «سفید» بودن شریعتی، قطبی کردن مخالفان و موافقان، اصالت دادن به شریعتی ژورنالیستی و بی‌اعتنایی به شریعتی معلم، صفر یا صد قبول کردنش و... باعث شد تا به‌جای‌شناختی رنگی و واضح از او سراغ انتخاب یکی از شریعتی‌‌های ساخته‌شده برویم.
سنجش افراد، مکاتب و اندیشه‌ها در ظرف زمانی حال و غفلت از موقعیت مکانی و زمانی و همچنین فضای حاکم بر معادلات دوره حیات‌شان از جمله مهم‌ترین عوامل خلق کاریکاتور تاریخی محسوب می‌شود. نوشتن از شریعتی هم بی‌توجه به این مقدمه ما را به سمت طراحی یک کاریکاتور جدید می‌برد. بدیهی است که با چشم‌‌های غیرمسلح هم می‌توانیم بخش زیادی از ایرادات نظری، نافهمی‌‌های فقهی و سوءتفاهمات تاریخی او را بیابیم و سپس با شاخص قرار دادن آنها شخصیت او را به چالش بکشیم (و باید معترف باشیم که عمده آنها که در نقد شریعتی دستی بر قلم برده‌‌اند همین مسیر را در پیش گرفته‌اند). انداختن نگاهی ساده به جزوه «اسلام‌شناسی» او و سپس تورقی کوتاه بر پاسخ‌‌های مرحوم مطهری بر این یادداشت، ما را به صحت سخنان آن شهید بزرگوار در «اسلام‌سرایی» کردن به‌جای اسلام‌شناسی شریعتی رهنمون می‌کند اما با همه اینها چرا شریعتی برای ما مهم است و باید به او بازگردیم؟
شریعتی عصاره «احیاگری» اسلام در زمانه‌ای بود که نخستین گام برای بالفعل کردن ظرفیت‌‌های بالقوه اسلام‌گرایی به رسمیت شناساندن آنها بوده است. در این میان شکی نیست که تسلط او بر نیازهای زمانه‌‌‌‌اش و معنابخشی مجددش بر مفاهیمی همچون «شهادت»، «انتظار»، «جهاد» و... از یک‌سو و بازتعریف «فاطمه(س)»، «زینب(س)»، «ابوذر» و... از سوی دیگر موجبات فراهم آمدن موج جدیدی از اسلام‌گرایی را فراهم آورد. آنچه گفته شد نه به معنای جعل مفاهیم برای پوشیده شدن بر کالبد غریب جامعه است و نه به معنای تایید ضمنی تفاسیر تقلیل‌گرایانه مفاهیم دینی آنچنان که در دهه 60 و 70 رخ داده که احیاگری به معنای باز تعریف جوهره اولیه بر مبنای هدفی امروزی است. آنچنان که همواره محل بحث است، ایدئولوژی را نمی‌توان کلمه‌ای با گنجایش تحمل دیانت دانست اما تمثیل اصلاح‌گری شریعتی به تطابق دادن ایدئولوژی بر استراتژی پیشرو چندان دور از حقیقت نیست. پوشاندن جامه دیانت بر جسم زمانه هر چند ابداعی انحصاری از جانب شریعتی محسوب نمی‌شود و در این میان شخصیت‌های گوناگون هر کدام با سبک و سیاقی و البته سرانجامی متفاوت به دنبال آن گشته‌‌‌‌اند اما عدم عقب‌نشینی شریعتی از آنچه آن را حقیقت راستین دینی و حتی در تضاد با دنیای مدرن می‌دانست و شکل دادن به اندیشه‌‌های او در زمانه‌ای که غالب مفاهیم جدید در خوشبینانه‌‌‌‌‌ترین حالات بی‌نسبت با ارزش‌‌های دینی محسوب می‌شد، هنر یگانه‌ای بود که او را تبدیل به «معلم انقلاب» کرد.
ورود یکباره مفاهیمی همچون «آزادی»، «عدالت اجتماعی»، «حقوق‌بشر»، «حقوق زنان»، «تساهل و تسامح» و... که از اوایل سده دوازدهم به جامعه ایران ماهیتی دوقطبی بخشید که در یک‌سو نفی حداکثری و در سوی دیگر تایید تام و تمام آنها بود، برای شریعتی این رسالت خطیر را آفرید تا سعی کند در جریان خلأ اندیشه دینی از اسطوره‌‌های دینی برای به رسمیت شناختن حرکت دینی استمداد بجوید. بیراهه نیست که اگر دستگاه فقهی حال حاضر در چهارمین دهه پس از پیروزی انقلاب اسلامی را کماکان با تعابیر فوق بیگانه بدانیم، پس طبیعی است که داشتن انتظار از او برای خلق بی‌ایراد مفاهیم نظری را انتظاری نابجا بدانیم. با این توصیفات او در زمانه خود «مصلح دینی» بودن را بر «عالم دینی» شدن ارجحیت بخشید.
خلق شخصیت «فاطمه(س)» و تبدیل آن به شاخصی که تعهد اجتماعی زنان را بدون مبتلا کردن‌شان به مصائب مبتذل جهان امروز بازنمایی کند، از مهم‌ترین مصادیق حرکت مصلحانه او محسوب می‌شود. عبور از «املیسم و فکلیسم» که در یک‌سو زن با نام دین و عفاف از کنشگری اجتماعی محروم می‌شود و در سوی دیگر کنش زن او را تبدیل به وسیله خلق ارزش‌‌های استعماری سرمایه‌داری می‌کند، از مهم‌ترین تلاش‌‌های وی برای برهم زدن دوگانه‌‌های موجود زمانه‌‌‌‌اش است.
تبدیل «ابوذر» به‌عنوان اسطوره‌ای از عصیان علیه اشرافیت در زمانه‌ای که در یک‌سو عَلم عدالت اجتماعی در دستان کمونیست‌ها بود و در سوی دیگر ظرفیت اسلام‌گرایی به نهایت تفرد و انزوا انجامیده بود، برای انبوه مسلمانانی که ایده‌‌های نشأت‌گرفته از فطرت‌شان را در دستان نافیان مذهب می‌دیدند، به دمیدن شور انقلابی و فاصله‌‌گذاری میان مبارزان دینی و غیردینی منجر شد.
دوگانه «تشیع علوی و تشیع صفوی» هر چند هیچ‌گاه به مذاق بخش عمده‌ای از روحانیت خوش نیامد و جمع کثیری آن را از جنبه تاریخی محل ایراد دانستند اما موجب شکل یافتن ایده روحانیت مبارزی شد که سال‌ها برای عدم شناسایی با قید «از قدرت»، تلاشی برای «بر قدرت» خواندن خود نیز نکرده بود. در این میان مبحث «امت و امامت» به‌عنوان کلیدی‌‌‌‌‌ترین و البته مغضوب‌‌‌‌‌ترین اثر او در جامعه روشنفکری با جنبه سلبی منحصربه‌فرد خود نسبت به «لیبرال دموکراسی» و دموکراسی رأس‌ها به‌جای دموکراسی رأی‌ها خواندن سیستم سیاسی غرب، الگوی بازگشتی مطرح کرد که موجب قوام یافتن انگاره‌‌های اسلام سیاسی شد که به موازات آن از جانب امام خمینی(ره) پیگیری می‌شد. هرچند که بنا بر عمده شواهد، شریعتی بدون اطلاع از مباحث مطرح شده ذیل درس گفتار «ولایت‌فقیه» که در نجف تدریس شده بود، رو به تدریس 3 جلسه‌ای مبحث «امت و امامت» آورد اما وجه‌شبه ‌موجود میان این مباحث باعث شد با گذشت نزدیک به 5 دهه، عده‌ای کماکان شریعتی را به‌عنوان عمده‌‌‌‌‌ترین مفسر آن مبحث مطرح کنند. داشتن نگاهی مصداقی بر انبوه مباحث مطرح شده در بازه زمانی حدودا 10 ساله، ما را با یک شریعتی نه سیاه و نه سفید مواجه می‌کند. شریعتی را حتی چندان خاکستری هم نمی‌توان دانست، چرا که عمده نقاط ضعف و قوت او خود تاثیر پذیرفته از زمانه زیستش بود. بی‌گمان تقدم و تاخر کوتاه‌مدت 10 ساله در طرح کردن عمده مباحث شریعتی هم مانع از آن می‌شد تا بتوانیم او را در جایگاه فعلی‌‌‌‌اش تصور کنیم. با نظر داشتن این موارد، شریعتی «مصلحی در لحظه» شناخته می‌شود که توقف در او ما را هم به زمان او محدود می‌کند اما امتداد روش، ما را بر زمانه خود نیز سوار خواهد کرد.
امروز ما بیشتر از هر زمان دیگری و برای زمانه خودمان نیازمند بازگشت به شریعتی هستیم.


Page Generated in 0/0158 sec