printlogo


کد خبر: 202518تاریخ: 1397/9/11 00:00
گفت‌وگوی «وطن امروز» با سمانه خاکبازان نویسنده کتاب «بیست سال و سه روز»
آینه‌وار از جوان‌ترین شهید مدافع حرم

فاطمه شریفی: لقب جوان‌ترین شهید مدافع حرم سهم سیدمصطفی موسوی است. جوان 20 سال و 3 روزه‌ای که اگر واژه شهید را در ذهن‌مان تداعی می‌کردیم چندان با ظاهر او شباهت نداشت. اما سیدمصطفی نه‌تنها در این سن کم خیلی زود به آرزوی عارفان کهنسال رسید، بلکه اگر موهای ژل زده و یک ساعت جلوی آینه ایستادنش را می‌دیدیم، قطعا حکم می‌دادیم که تا شهادت فاصله زیادی دارد. اما این روزها شاید انتشار قطعه‌ای از دابسمش مدافعان حرم در این حکم تغییری به وجود آورده است. روایت‌های واقعی و دور از کلیشه، نه در نبردهای بیرون از مرزهای امروز، بلکه در 8 سال دفاع‌مقدس هم چالشی بود که نویسندگان و تاریخ‌نگاران دفاع‌مقدس با آن مواجه بودند. اما شاید این روزها روایت واقع‌گرایانه‌تری از مدافعان حرم به چشم بیاید. سیدمصطفی موسوی الان به ملکوت رفته و ما در زمین دنبال ردپایش می‌گردیم. «بیست سال و سه روز» یک ردپای کوچک از زندگی سیدمصطفی موسوی است که بتازگی از آن رونمایی شده است. کتابی به قلم سمانه خاکبازان که روایتی از زندگی این شهید را برعهده دارد. با نویسنده این اثر به گفت‌وگو نشستیم و از دلایل رسیدن به بیست سال و سه روز پرسیدیم.
***
  چه چیز در شهید سیدمصطفی موسوی شما را جذب کرد؟ و چه شد که زندگی ایشان را برای روایت کردن انتخاب کردید؟
جوانی و سن کم شهید و مهم‌تر از آن، اینکه چه اتفاقی در یک جوان امروزی رخ می‌دهد که به شهادت فکر می‌کند؟ اینکه یک جوان در 18 سالگی تمام کارها و برنامه‌ریزی‌های زندگی‌اش را طوری چیده که آینده‌اش در جنگ و در دفاع از تقیدات خود و باور‌های دینی‌اش رقم بخورد برای من جذابیت داشت. دلم می‌خواست بدانم در ذهن این جوان چه می‌گذرد. بویژه که این جوان تمام نشانه‌ها و عناصر جوان امروزی را دارد؛ مثلا  اگر در سطح شهر او را می‌دیدیم باور نمی‌کردیم که این جوان یک رزمنده مدافع حرم است. جوانی که از نظر ظاهر کاملا امروزی است؛ به موهای خود می‌رسد، فرمژه می‌زند، یک ساعت جلوی‌ آینه می‌ایستد و خلاصه خیلی به ظاهرش اهمیت می‌دهد. از طرف دیگر باور‌های بسیار قوی دینی هم دارد. این برای من جذابیت داشت و دوست داشتم جوان‌های امروزی بدانند که خیلی چیزها در کنار هم معنا پیدا می‌کند و اینطور نیست که اگر جوانی بخواهد به باور‌ها و اعتقادات خود دسترسی پیدا کند و از آنها حفظ و حراستی داشته باشد باید قید همه چیز را بزند.
  چطور این شیوه روایت را برای این خاطرات انتخاب کردید؟ یعنی کتاب را با تولد شهید آغاز کنید و با شهادت او کتاب را به پایان برسانید؟   
ایشان جوان‌ترین شهید مدافع حرم بود و زندگی کوتاهی داشت. چیزی که من در جوانان و نوجوانان می‌دیدم این بود که علاقه دارند از اتفاقات قبل‌تر اطلاع داشته باشند تا خودشان را در آن حال و هوا قرار بدهند. وقتی ما کتابی را می‌نویسیم شخصیت خواننده با شخصیت اصلی داستان یا روایت همزاد‌پنداری می‌کند. برای ایجاد این حس، باید از قبل‌تر یک سری چینش‌هایی را داشته باشیم تا شخصیت بهتر شکل بگیرد و خواننده نوجوان ما بتواند بیشتر ارتباط برقرار کند. از طرف دیگر می‌خواستم یک سیر زندگی عادی را نشان بدهم از اینکه شهادت می‌تواند نزدیک باشد. اینطور نیست که فرد از کودکی یک موجود عجیب و خاص است و بعد که بزرگ می‌شود، به شهادت می‌رسد؛ نه! شهادت برای همه امکان‌پذیر است. چیز دست‌یافتنی‌ای است. فقط این سیر و تفکر را که در طول زندگی جاری می‌شود باید ادامه بدهد و بخواهد نگاه کند. به همین دلایل این سیر را انتخاب کردم.
  به نظر خودتان مخاطب اصلی کتاب چه کسانی هستند؟
خواندن کتاب را به همه بویژه جوانان و نوجوانان توصیه می‌کنم. در این کتاب ما شاهد بازتاب یک تفکر هستیم؛ بدون اینکه بایدها و نباید‌ها در این تفکر دخیل شوند. یعنی فردی که با دیدگاه خودش صاف و صادق است و خودش به این نتیجه و عقیده رسیده است. هیچ کس دیگری او را تکان نداده است.  به نظر می‌رسد نوجوان‌ها و جوان‌ها بتوانند ارتباط خوبی با این شخصیت بگیرند.
  کتاب شما در تصویر کردن یک شهید اثر نسبتا شجاعانه محسوب می‌شود. در مسیر پرداختن به این قضیه و شکستن این کلیشه قدسی از شهدا، با بازخورد منفی‌ای روبه‌رو شدید یا از طرف انتشارات درخواستی برای نپرداختن به قسمت‌هایی از زندگی شهید داشتید؟
در طول نوشتار می‌شنیدم که این بخش حذف بشود یا به این مساله نپردازید اما خودم اصرار داشتم همه این قسمت‌ها در اثر وجود داشته باشد. برای اینکه وقتی یک جوان این کتاب را مطالعه می‌کند، خودش را به سیدمصطفی نزدیک احساس کند. آنقدر احساس نزدیکی کند که وقتی کتاب را می‌بندد فکر کند سیدمصطفی همراه او است. خود انتشارات روایت فتح خیلی همراه بود و گفته می‌شد که این بخش‌ها را حذف نکنید و کاملا  برای پرداختن به زوایای زندگی شهید به من آزادی عمل داده بودند. الحمدلله با انتشارات همسو بودیم. سعی انتشارات روایت فتح هم بر همین بوده است که تصویری صادقانه و واقعی از شهدا ترسیم و از بزرگنمایی پرهیز شود.
  گفت‌وگو با اعضای خانواده شهید و نگارش کتاب چقدر طول کشید؟
مصاحبه‌ها وجود داشت و قبلا گرفته شده بود. من یکسری مصاحبه‌های تکمیلی را با خانواده شهید و یکسری از دوستان‌شان انجام دادم. مصاحبه‌ها 4 ماه طول کشیده بود و نگارش کتاب و مصاحبه‌های تکمیلی که من حین نوشتن گرفتم یک سال به طول انجامید.
  چند وقت پیش کلیپی از یکی از مدافعان حرم منتشر شد که همراه یکی از ترانه‌هایی که امروزه بیشتر نسل جوان می‌خوانند، همخوانی می‌کرد و اتفاقا خیلی هم از آن استقبال شد. با توجه به اینکه این شهید هم شخصیت تقریبا متفاوتی از تصور عمومی از شهدای مدافع حرم دارد (حداقل از بعد پوشش)، فکر می‌کنید برای اینکه تصور صحیح‌تری نسبت به شهدای مدافع حرم شکل بگیرد، باید چه کاری انجام داد؟
به نظرم بیشترین عنصری که می‌تواند موثر باشد، همین رسانه است. اهالی رسانه که در هر بخشی فعال هستند نباید فقط تصویر ایده‌آلی از شهدا را مطرح کنند. من سعی کردم در این کتاب همین طور عمل کنم. موضوع شهادت یک موضوع ارزشی است و ما دوست داریم از این ارزش بزرگ حفظ و حراست کنیم. باید این را بپذیریم که بسیاری از شهدای ما و حتی شهدایی که در صدر اسلام داشتیم آدم‌های متفاوتی از مردم زمانه خود نبودند. اینکه ما می‌خواهیم شهادت را یک مفهوم خاص قرار بدهیم و بگوییم شهادت متعلق به یک عده خاص است و بقیه مردم نمی‌توانند به آن برسند، کار درستی نیست. این کلیشه‌شکنی وظیفه ماست. اگر می‌خواهیم به نسل آینده بگوییم شهدا و شهادت یک مفهوم نزدیک و دست‌یافتنی است باید این تصویر را بشکنیم.  من تمام تلاشم را کرده‌ام که یک تصویر واقعی نشان بدهم. همان «سیدمصطفی» کتاب‌های شریعتی و علامه را مطالعه می‌کرده است. ابایی نداشته از اینکه در سفر با دوستانش قلیان بکشد و در عین حال نماز اول وقتش ترک نمی‌شده است.
  از میان خاطرات شهید، کدام یک برای خود شما جذاب‌تر بود؟   
همه خاطرات سیدمصطفی برای من جذاب بود. جایی بود که با دوستش به یک آبمیوه‌فروشی رفته‌اند و داستان دختری را تعریف می‌کند که دلش می‌خواسته با او دوست شود و سیدمصطفی از این مساله احساس گناه می‌کند؛ اینکه یک جوان در چنین شرایطی که برای بسیاری از ما عادی است، چه جور برداشت و رفتاری دارد. یکی هم خاطره‌ای که از حضورش در سوریه نقل شده است؛ شبی که در تاریکی در سوریه گیر می‌کنند. سیدمصطفی برای اینکه بتواند متوجه حضور دشمن بشود کوله‌ها را پر از قوطی کنسرو می‌کند و دور تا دور محل اقامت‌شان می‌چیند و در واقع یک حفاظ صوتی می‌سازد. اینکه یک رزمنده نوجوان در شرایط حساس و ملتهب می‌تواند با دل و جرأت و مانند یک فرمانده عمل می‌کند، جالب توجه است.
  سیدمصطفی موسوی جوان‌ترین شهید مدافع حرم بوده ولی در کتاب جز نام کتاب که بیانگر سن شهید است، به این موضوع پرداخته نمی‌شود. دلیل مشخصی برای این مساله داشتید؟
ساختار کتاب طوری نبود که بخواهد مستقیم‌گویی داشته باشد. نوع رفتار‌ها و برخوردها یا همه خاطرات طوری هست که هرکس کتاب را بخواند متوجه می‌شود ایشان کنکور داده و می‌خواسته وارد دانشگاه شود و مسلما کسی که کنکور داده در حال و هوای 19-18 سالگی هست. علاوه بر آن چون روایت از بدو تولد بوده خواننده متوجه می‌شود الان در 7 سالگی شهید هستیم یا الان در راهنمایی یا دبیرستان هستیم و در دبیرستان است که روحیات عوض می‌شود و آرمان‌های جدیدی در شهید شکل می‌گیرد. در کتاب‌های روایت‌گونه اشاره‌های مستقیم باعث می‌شود خواننده زده شود و اینکه دائما بگوییم الان این شد و آن شد، حالت شعارگونه پیدا می‌کند و از دلنشینی‌اش برای مخاطب کاسته می‌شود. بویژه برای این کتاب که جدا از طیف خوانندگان بزرگسال کتاب، جوان‌ها و نوجوانان هم راغب هستند اتفاقات زندگی شهید را بدانند، به همین خاطر سعی شده بزرگنمایی نشود و فردی که قرار است معرفی شود، دور از دسترس یا غیرواقع جلوه داده نشود.
  در بعضی قسمت‌ها ادبیات کتاب تغییر پیدا می‌کند. مثلا در نقل صحبت‌های شهید، این ادبیات خود شهید بوده یا اینکه خودتان تغییراتی دادید؟
قسمت‌هایی از کتاب که در آن از شهید نقل قول آورده شده، گفته‌های خود او است. مثلا در قسمتی از کتاب که با دوستان‌شان در سوریه مشغول گفت‌وگو بودند، دقیقا صحبت‌های خود شهید است. بدون اینکه من بخواهم این گفته‌ها را زیاد یا کم کنم.  من در کلام خود شهید، دستکاری نکرده‌ام چون احساس می‌کردم اگر این کار را انجام دهم از صداقت کتاب کم می‌کند. اگر این مساله که اشاره می‌کنید در نقل‌قول‌های شهید هست ادبیات خود ایشان بوده است اما اگر در بخش‌های دیگر کتاب دیده می‌شود اشکال از کار من بوده است.
 


Page Generated in 0/0148 sec