printlogo


کد خبر: 202559تاریخ: 1397/9/12 00:00
فدای همت مردی که داد آخر دست

برای ابوالفضل زرویی‌نصرآباد، شعر آیینی گفتن و نوشتن از مکتب تشیع جزو اموری نبوده است که بخواهد خود را در آنها عرضه کند. از همین سو گزیده‌کاری و حساسیت فراوانش باعث شده «ماه به روایت آه» ماندگارترین اثر در میان معدود کارهایی شود که پیرامون حضرت ابوالفضل(ع) نگاشته شده است. او حتی در پی نوشتن رمانی برای حضرت خدیجه بود که این امر میسر نشد. زرویی درباره آثار آیینی خود می‌گوید: «واقعیت امر این است  که من هیچ‌گاه با نگاهی خاص وارد این حوزه نشدم. طنز را چرا! احساس می‌کردم باید بنویسم. اما حوزه آیینی حوزه‌ای نبود که من احساس کنم به قصد عرضه می‌شود در آن کار کرد. کاری بوده که خودم دوست داشتم. بیشتر می‌توانم بگویم «ذوق‌آزمایی» بود. یا اظهار ارادت بوده. «ماه به روایت آه» جزو مواردی بوده که همواره دوست داشتم بنویسمش. مطالعه را دوست داشتم و آن را در همه این سال‌ها ادامه دادم. هر چیزی که برای کارم لازم بوده و توانستم انجام دادم». رمانی که سیدمهدی شجاعی- به عنوان کسی که نوشتن این رمان را به زرویی پیشنهاد داده بود -  آن را آرزوی خود عنوان کرده و در نامه‌اش به زرویی‌نصرآباد نوشت: «واقعیت این است که نقش من در تکوین این اثر فاخر و ماندگار، تنها بیان بلند یک آرزو بوده است. یا یک عرض تقاضای شاگردانه. از کسی که تحقیق و تتبع و تسلطش بر ادبیات کهن، کم‌نظیر است؛ از کسی که دقت وسواس‌آمیزش در متون تاریخی و مذهبی، آموختنی است؛ از کسی که دلش آسمانی است و پیمان و پیوندش با اهل بیت عصمت و طهارت (ع)، جاودانی؛ از کسی که با شعر بی‌بدیلش در رثای حضرت ابوفاضل – با ردیف دست – غوغا کرده است. شعری که یک بیت آن، کفایت می‌کند برای اینکه دست‌های با کفایت عباس، قبیله‌ای را دست‌گیری کند» اما منظور شجاعی کدام شعر بود؛ شعر «دست» که بخشی از آن را می‌خوانید:
قلم که عود نبود، آخر این چه خاصیتی است
که با نوشتن نامت شود معطر دست؟
چنین به آب زدن، امتحان غیرت بود
وگرنه بود شما را به آب کوثر دست
چو دست برد به تیغ، آسمانیان گفتند:
به ذوالفقار مگر برده است حیدر دست؟
چو فتنه موج زد از هر کران و راهش بست
شد اسب، کشتی و آن دشت، بحر و لنگر دست
بریده باد دو دستی که با امید امان
به روز واقعه بردارد از برادر دست
فرشته گفت: بینداز دست و دوست بگیر
چنین معامله‌ای داده است کمتر دست
چو شیر، طعمه به دندان گرفت و دست افتاد
به حمل طعمه نیاید به کار، دیگر دست
گرفت تا که به دندان، ابوالفضایل مشک
به اتفاق به دندان گرفت لشکر دست
حکایت تو به ام‌البنین که خواهد گفت
وزین حدیث، چه حالی دهد به مادر دست؟
به همدلی، همه کس دست می‌دهد اول
فدای همت مردی که داد آخر دست
 


Page Generated in 0/0069 sec