شهامت استاد احمدرضا دالوند ستودنی بود. رُک و با صراحت سخن میگفت و این اواخر در تاختن به هنرمندان غربزده و ادا و اطوارهای روشنفکرانه و رشد قارچگونه گالریها، لحظهای آرام نداشت. بسیار مؤدب بود و زبانش از خشونت عاری اما برای بسیاری تلخ و گزنده. رفاقت ما از همین جا آغاز شد، هر چند از سالها پیش او را میشناختم؛ ابتدا به عنوان طراح و نقاش و سپس در کسوت تصویرگر مطبوعاتی و گاهی طراح گرافیک و البته بیشتر نویسنده و منتقد. به طبعآزمایی در یک رشته هنری اکتفا نکرد و به عنوان یک انسان فرهنگی و با فطرتی بیدار وارد فضای جنگ نرم شد و با عشق به حقیقت به جریان هنر انقلاب و مقاومت پیوست و این اواخر در تولید نشریه هنر و رسانه انقلاب (هور) به عنوان سردبیر و نویسنده مسؤولیت پذیرفت؛ نشریهای که 3 شماره انتشار یافت و در مواجهه با مشکلات اقتصادی و بیماری ایشان، ناگزیر تن به تعطیلی داد. البته این- تعطیلی- در مقابل اندوهش از هنر منحط و غربزده، هیچ نبود. کراهتش از آنچه دیرزمانی تجربه کرده بود و رغبتش به فضای هنر متعهد، به ذائقه برخی خوش نیامد و همکاریش با جبهه فرهنگی انقلاب را برنتافتند و او را به انزوا کشاندند. انتشار بخشی از پیامهای او را طبق درخواستش در بیمارستان، به بعد از زمان حیاتش موکول کردم؛ پیامهایی که این اواخر بین ما رد و بدل میشد و سابقه آن موجود است: «بسمالله. سلام. مدتی است متوجه واکنشهای منفی از سوی برخی اهل رسانه نسبت به خودم شدهام. برخوردهای سرد. بیاعتنایی و برائت از دالوند را دارم بهعینه میبینم... در جنگ نرم آبرو که سهل است هر آنچه لازم است تقدیم انقلاب میکنم اما اینان که اهالی رسانهاند و اغلب دانسته و گاهی ندانسته در شمار خائنان صف میبندند، سعی دارند تا مرا به انفعال بکشانند. نمیدانند که هر روز به درگاه خداوند تکرار میکنم: «صراط الذین انعمت علیهم غیرالمغضوب علیهم و الضالین. توکل به خدای بزرگ». شادی روحش فاتحهای نثار کنید.