سعید مقتدایی: مجموعهشعر «خوشههای مینیاتوری» عالیه مهرابی را انتشارات سوره مهر در 82 صفحه منتشر کرده است. این مجموعه 34 غزل دارد که اغلب مذهبی یا آیینیاند، میگوییم اغلب اشعار مذهبی و آیینیاند اما منظور این نیست که مابقی شعرها غیرمذهبیاند، چرا که در این دفتر اگر به غزلی هم بربخوریم که ظاهری نه چندان مذهبی داشته باشد، بیشک از باطنی مذهبی برخوردار است، زیرا شاعرانی که نگاهی مذهبی دارند، معمولا در شعرهای اجتماعی، فلسفی، عارفانه و حتی عاشقانه نیز باطنی مذهبی دارند. دیگر اینکه تعدادی از غزلهای عالیه مهرابی دارای اوزان بلند هستند و این امر، هم نکات منفی دارد و هم مثبت. نکات منفیاش این است که نهتنها تمرکز شاعر را در هنگام سرودن برهم میریزد، بلکه او را وادار میکند آگاهانه شعر بگوید و شعری هم که آگاهانه باشد، بالطبع به سمت مصنوعیشدن پیش خواهد رفت، چرا که اوزان بلند ثقیل هستند و ابداعی و جزو اوزان مطبوع نیستند تا با ذهن و زبان شاعر هماهنگ باشند و ملکه ذهن او؛ که اگر مطبوع بودند توسط شاعران قدیم کشف و ابداع میشدند. البته اگر شاعر یک وزن بلند برایش روان و آسان باشد و هنگام سرودن توجه شاعر را از شعر به سمت خود برنگرداند، میتوان گفت مشکلی نیست اما اوزان بلند معمولا روان نیستند و سخت ادا میشوند اما نکته مثبت این امر در مواجه شدن شاعر با امری تازه است که این تازگی میتواند او را وارد فضایی تازه کند و این فضای تازه خود سبب زبان و ترکیبات و تشبیهات و استعارات تازه و در کل سبب تازهشدن شعر شاعر خواهد شد. آنچه من از اشعار عالیه مهرابی دریافتم این است که وی در هر دو وضعیت، چه هنگام سرودن شعر در اوزان بلند و چه کوتاه، فرقی ندارد، در هر دو حالت یک شاعر نوگرا در غزل است. دلیل این امر شاید انتخاب اوزان بلندی است که روانند و نزدیک به یک وزن کوتاه معمول و مطبوع که به 2 برابر خود تبدیل شده است:
«ماه شاید کبوتری باشد که گرفتار آسمان شده است
فصل پاییزم آن بهاری که مبتلا به تب خزان شده است»
«فاعلاتن مفاعلن مفعول» در یک مصراع تکرار شده است که میتواند خود وزن یک شعر باشد. یا:
«بخت بلند گیسوانت را وا کرد، با انگشت اعجازش
در مد لبخند تو ایهامش، در جزر زیبای تو ایجازش»
که هر مصراعش 2 برابرشده وزن «مستفعلن مستفعلن مفعول» است.
عالیه مهرابی در چند غزل بلند این دفتر خود فقط از همین 2 وزن انتخاب کرده که اگر هر مصراعش را نصف کنیم، از یک غزل یک چهارپاره استخراج میشود، با این فرق که منهای بیت یا پاره اول، مصراعهای آخر هر بند فقط با هم همقافیه میشوند؛ مثل اغلب ترانههایی که در این 3-2 دهه اخیر باب شده که غزلند اما به شکل چهارپاره ارائه میشوند. لازم به ذکر است که تقریبا همه وزنهای بلند، ابداعی دو، سه دهه اخیرند و در میان آنها بسیاری نیز چهار رکنی نیستند، یعنی مثل اوزان بلند بعضی از غزلهای عالیه مهرابی (که گمان نمیکنم ابداع او باشند) هر مصراع از یک وزن 2 برابرشده تشکیل نشده است. این وزنها معمولا بسیار هم سخت هستند و... در تورقی که بر غزلهای عالیه مهرابی 37 یا 38 ساله داشتم، غزلهایش را در فضایی نو دیدم با تعابیری تازه و زبانی امروزی و نو:
«گل به گل، گلهای سرخ چادرم پرپر شدند/ بادها در حسرت عطرم پریشانتر شدند/ چشمهایم هی فروخوردند بغض خویش را/ چون صدف با اشک پنهان، آسمانپرور شدند!/ شاخههایم خوشه هفتاد و دو انگور شد/ رنجهایم در دهان باغها نوبر شدند»
هر مخاطبی که عالیه مهرابی را نشناسد، با خواندن غزلهای او تصور میکند که او در حال سرودن عاشقانههای شخصی و فردی است اما اگر کمی دقت کند و محو جمال غزل نشود، درخواهد یافت این غزل، یک غزل مذهبی یا آیینی است و در وصف یا درباره حضرت فاطمه(س)، حضرت زینب(س) یا حضرت معصومه(س) است یا اینکه درباره کربلا یا شهدای روز عاشورا و یا درباره امام رضا(ع) یا دیگر ائمه اطهار(ع). با این وصف، شعر عالیه مهرابی نشان میدهد او در کل یکی از غزلسرایان بسیار خوب ما در میان غزلسرایان نوگرای جوان روزگار ما است که شاید مشهورترینشان محمدسعید میرزایی است که چندسالی از جوانان امروزی بزرگتر و پیشکسوتتر است. براستی که من در اشعار عالیه مهرابی یک محمدسعید میرزایی دیگر میبینم، اگرچه او نوگراتر و در ورود به فضاهای نو بیپرواتر است اما عالیه مهرابی در نوگرایی خود نرمتر و روانتر و تغزلیتر است، چرا که گاه نوگرایی مفرط، محمدسعید میرزایی را هنگام غزل سرودن از تغزل و عاشقانه گفتن دور میکند اما عالیه مهرابی از این مهم دور نمیشود. این است که اگر او بخواهد صرفا غزل بگوید مثل حافظ و مولانا و تعهد خود را به دین و مذهب و 14 معصوم (ع) نیز از دست ندهد، میتواند گاه مستقیما شعر آیینی نگوید و ترسی (البته اگر میترسد) هم از فاصله گرفتن از اعتقاد و علایق خود که تعلق خاطر به دین است و... نداشته باشد، چرا که گسترده و عمق دین در ناخودآگاه او نهفته است و هنگام سرودن شعر که زیباترین و حقیقیترین حال ناخودآگاه است، آن اعتقادت غیر مستقیم در شعرش گسترده خواهد شد و عمق خواهد گرفت؛ به نظر من حتی تاثیرگذارتر هم خواهد بود؛ تاثیری درازمدت و ماندگار، مثل اشعار حافظ و مولانا و بسیاری از شاعران بزرگ ما. شاید تا حدی مثل غزل ذیل که چند آیه قرآنی بر آن مترتب است:
«بلند، مثل صدایی که از گلوی زمین
بلند، مثل همان ماه روبهروی زمین/ و ماه شکل زنی شد، ستاره در گیسو/ و ماه شکل زنی شد، نشست روی زمین/ خدا کشید زنی را به شکل چشمه نور
و قطره قطره از آن ریخت در سبوی زمین/ خدا سرود زنی را قصیده توفان/ و گردباد وزید از چهارسوی زمین/ خدا کشید برای شب سیاهش ماه/ و ماه شکل زنی شد، نشست روی زمین»
غزل بالا نهتنها مصراع به مصراع تازه و نو است، بلکه با روایت زیبا و نوگرایی که دارد، خود نیز بر این نوگرایی افزوده است. یا غزلی که در نگاه شاعر است؛ نوع نگاهی که تازه است و بالطبع تازگیآفرین و نوآفرین؛ شعری که عشق را میسراید، شعری که عشق را با مظاهر طبیعت نشان میدهد و جزیینگرانه و با وجوه عینی نشان میدهد:
«خورشید من تا گیسوی بازت طلایی شد
دشت نگاهم خوشه در خوشه هوایی شد
پیراهن ایهام از اندام تو افتاد
از شاهکار آفرینش رونمایی شد
برق نگاهت کشت خیلی را که چشمانت
مضمون داغ داستانهای جنایی شد
دو ابر تنها در خیال آسمان بودیم
بادی وزید و باعث این آشنایی شد
من در شب چشم تو و تو در نگاه من
آری قفس این بار آغاز رهایی شد
ما عشق را آرام یاد آسمان دادیم
این گونه کار ابرها بارانسرایی شد
دلهای ما جغرافیای مستعدی داشت
عشق آمد و آماده کشورگشایی شد»
بسیاری از غزلهای عالیه مهرابی جای حرف و سخن دارد و باید حلاجی و بررسی شود اما مجالی نیست.