printlogo


کد خبر: 203828تاریخ: 1397/10/5 00:00
گفت‌وگوی «وطن امروز» با سهیل موفق کارگردان فیلم سینمایی «پاستاریونی»
نمی‌خواهند خانواده‌ها به سینما بیایند!
قصه کم‌اهمیت‌ترین بخش در سینمای ما شده است

محسن شهمیرزادی: «پاستاریونی» فیلمی دیدنی است. هر چقدر هم که در هزینه‌های تبلیغاتی و سلبریتی‌های روی پرده‌اش کم آورده، برای مخاطب‌های خودش جذاب و دوست‌داشتنی بوده است. روایتی طنازانه از تقابل «پاستا» و «بریونی»؛ اندیشه فست‌فودی، سطحی، فرنگی و تنبل که همیشه به جای ساختن خود در پی تخریب دیگری است و در مقابل بریونی است و کاراکتر کودکی 13 ساله با باطن حاجی‌بازاری‌های اصفهان؛ اهل ساختن، مراعات، سلامت اخلاق و دوست داشتن. این روزها اگرچه پاستاریونی به فروش 2میلیاردی خودش نزدیک می‌شود اما در رقابت با فیلم‌های پولدار و پرسلبریتی حال خوشی ندارد و در وضعیت اکران نابرابری قرار گرفته است. با «سهیل موفق» کارگردان این اثر به گفت‌وگو نشستیم و از احوال پاستاریونی و حواشی آن پرسیدیم.
***
  ایده پاستاریونی ایده بکری بود که کمتر مشابهی برای آن در سینمای ایران به چشم می‌خورد؛ این ایده جذاب از کجا آمد؟
من از سال ۱۳۸۸ که سریال «محله تهرونیا» را برای شبکه تهران می‌ساختم با حمزه صالحی، نویسنده این مجموعه آشنا شدم. بعد از پروژه‌های مشترکی که با هم داشتیم او طرح فیلم سینمایی «شکلاتی» را به من داد که بعد از بررسی‌های زیاد نگارش شکلاتی را به اتمام رساندیم و مشغول تولید شدیم. شکلاتی در نوع خودش فیلم موفقی بود و اگر خیلی از مسائل برای اکرانش رعایت و زمان مناسب‌تری برایش در نظر گرفته می‌شد اتفاق خیلی بهتری برایش می‌افتاد. البته حوادث طبیعی مثل زلزله‌های کرمانشاه و تهران و آلودگی هوای شدید که مدارس طی چند روز تعطیل شدند، باعث شد نتوانیم به آن چیزی که همه حدس می‌زدند برسیم، حتی با اینکه شکلاتی جزو پرمخاطب‌ترین فیلم‌های جشنواره کودک به حساب می‌آمد. ما درگیر و دار تدوین شکلاتی بودیم که حمزه صالحی طرح «پاستاریونی» را که آن روز «رستوران ستاره» نام داشت به من داد. من از طرح استقبال کردم. یکی از دلایلش این بود که دیدم ظرفیت یک فیلم کودک-خانواده را دارد. یعنی در این فیلم نسبت به فیلم قبل مؤلفه‌هایی در نظر گرفته شده بود که هم برای کودکان جذاب بود و هم برای خانواده‌ها، به عبارتی یک حالت برد- برد داشت. اگر خانواده‌ای بچه‌اش را به سینما می‌برد چیزهایی هم برای خودش در آن فیلم می‌دید و او هم از سینما خشنود بیرون می‌آمد. نه‌تنها خوشحال بیرون می‌آمد، بلکه مثل حالِ امروز خیلی از خانواده‌ها از دیدن برخی فیلم‌ها به همراه فرزندش احساس خجالت به او دست نمی‌داد. بعد از آن فیلمنامه را به خانم منصوری رساندیم و ایشان هم آن را دوست داشتند. نزدیک به 5 بار این فیلمنامه توسط خود حمزه صالحی بازنویسی شد و دقیقا پارسال در همین ایام قرارداد فیلم را بستیم.
  تجربه شما از کار کردن با بازیگران نوجوان در این فیلم چگونه بود؟
من از سال ۱۳۷۲و از ۱۳سالگی با بازیگری در ژانر کودک کارم را شروع کردم. یعنی در تمام موقعیت‌هایی که کودکان و نوجوانان چه جلوی دوربین و چه پشت دوربین و پشت صحنه قرار می‌گیرند از کودکی درگیرش بودم. به خاطر همین هم می‌گویم ساده‌ترین قسمت فیلم برای من کار کردن با بچه‌ها و بازی گرفتن از آنهاست. در این فیلم ابتدا ما یک فراخوان دادیم، چرا که بازیگر کودکی می‌خواستیم که بتواند با لهجه اصفهانی صحبت کند. ویدئوهای زیادی برای ما آمد ولی مشکلی که داشت این بود که در همه این فیلم‌ها بچه‌ها 50 درصد اصفهانی حرف می‌زدند و بقیه‌ لهجه‌شان تهرانی محسوب می‌شد. محمد شاکری در همان فراخوانی که ما داده بودیم به ما معرفی شد. با محمد شاکری توسط مشاور لهجه، آقای نوید بانی کار را آغاز کردیم. من به نوید 2 ماه قبل از فیلمبرداری گفتم تو با محمد فقط لهجه اصفهانی تمرین کن. یک ماه بعد از او تست گرفتیم و دیدیم هنرمندانه دارد اصطلاحاتی را که در طول روز استفاده می‌شود بدون اشتباه بیان می‌کند.
  در سینمای ایران به شکل پرتعداد فیلم‌هایی تولید می‌شود که نگاهی توریستی و تهرانیزه به شهرهای دیگر دارند. یعنی فارغ از مسائل و چالش‌های هر فرهنگ، دغدغه‌های تهرانی خود را به آنجا می‌برند. یعنی با کمترین تجربه زیست در آن فرهنگ، می‌خواهند در باره فرهنگ‌های مختلف، حرف بزنند. راه‌حل از نظر شما چیست؟
من و اجدادم همگی متولد و بزرگ شده شمیران هستیم. این یعنی قواعد شمیران را خوب بلدیم و به تبع آن قواعد تهران و اطراف تهران را خوب بلد هستیم. من می‌‌گویم اگر قرار باشد فیلمسازی کل عمر خود را در آن جغرافیایی که زندگی کرده، فیلم بسازد بهتر از این است که برود  جاهای دیگر و آنجا شروع کند به فیلم ساختن. برویم و در آنجا فیلم بسازیم. قطعا اگر من این تعداد رفت و آمد را در اصفهان نداشتم و در تمام این سال‌ها جشنواره کودک نبودم، قاعدتا این قصه را نمی‌ساختم یا حداقل بخش‌های اصفهانش را حذف می‌کردم.
  مساله همین است. شما می‌گویید یک ماه فقط محمد شاکری برای تست آموزش دید  و این برای کارگردان زحمت دارد اما چقدر راحت‌تر است که در تهران یک آپارتمان اجاره و یک فیلم ساخته شود و از آن استقبال هم بشود. درباره تهران هم شاید مد نظر ما منطقه جغرافیایی نباشد، بلکه بیشتر مصائب و مسائلی است که به عنوان یک شهر مدرن و پیچیده پر از چالش با خود به همراه دارد. بعضی از شهرها خیلی با تهران فاصله دارند و بعد من شهرستانی هنگامی که به سینما می‌آیم یا می‌خواهم تلویزیون ببینم با چالش‌هایی مواجه می‌شوم که حداقل الان درگیرش نیستم و این چالشی را به وجود می‌آورد که سینما تهرانیزه شده یا به عبارت بهتر سینما تنبل شده است.
من یک اسم دیگر روی آن می‌گذارم به نام «عطش تولید»؛ عطش تولید به خاطر اقتصاد ضعیف آدم‌ها. من هم به عنوان یک فیلمساز که فقط کارش فیلمسازی است وضعیت اقتصادی خوب و پایداری ندارم ولی قرار است فیلمی بسازم که در تاریخ سینمای ماندگار خواهد شد. بد یا خوب، این فیلم می‌ماند. تا دنیا هست، شکلاتی و پاستاریونی و... هستند و در تاریخ سینما خواهند بود. به خاطر همین برای سربلندی و ماندگاری بیشتر اثر باید تلاش مضاعف و بهینه کنیم. مثلا در همین ژانری که من فیلم می‌سازم «سفر جادویی» یکی از پدیده‌هایی است که همه در خاطر دارند یا «گلنار» که همه یادشان است و همین‌طور«پاتال و آرزوهای کوچک». وقتی چنین فیلمی می‌خواهیم بسازیم که ماندگار باشد، قطعا زحمت دارد. به نظر من کسی که نخواهد این سختی‌ها را متحمل شود بهتر است به جای فیلمسازی برود ساختمان‌ساز شود، البته ساختمان‌سازی هم سختی‌های خودش را دارد ولی شاید به لحاظ مالی یا بحث اقتصادی برگشت بهتری داشته باشد.
  الان شما روی پرده با یکسری رقبا طرف هستید که در واقع دستگاه کپی‌کاری هستند و کلیشه‌های داستانی خاصی دارند که مدام از روی هم کپی کرده و فیلم می‌سازند؛ کمدی‌هایی که شما هم با آنها مواجه بودید و همه‌شان حداقل دو، سه برابر الان پاستاریونی می‌فروشند. با اینها می‌خواهید چکارکنید؟
ما در این مساله مقصر داریم. مقصرش اول خود ما هستیم و بعد از ما مخاطبان در این ماجرا مقصر هستند! ما فیلمی به نام پاستاریونی ساختیم که به گواه تمام طیف‌های جامعه فیلمی دوست‌داشتنی است. چه در کامنت‌های اینستاگرام یا سایت‌های تخصصی سینما خطاب به من راجع به فیلم حرف می‌زنند. می‌گویند چقدر خوب‌ می‌شود که فیلم بعدی‌تان را هم همین‌گونه بسازید اما مساله اصلی خود همین مردمند. اگر مردم واقعا دوست دارند فیلم شریف و سالم ببینند و لحظات خوبی داشته باشند باید از آن حمایت کنند. فقط فیلم شریف سالم بی‌بخار نه! فیلم بی‌بخار یعنی فیلمی که حرفی برای گفتن نداشته باشد و چیزی به مخاطبش ارائه ندهد ولی سالم باشد. آن را هم نمی‌روند ببینند ولی اگر فیلمی پیدا کردند که همه اینها را با هم داشت، این فرهنگ باید جا بیفتد که مردم حاضر باشند برای دیدن چنین فیلم‌هایی به سینما بیایند. البته این حد از استقبال هم در حالتی است که به ما سانس‌های بسیار بدی داده شده است. ساعت یک بعدازظهر یا ساعت 12-11 شب. این وسط هم پر است از فیلم‌های دیگر که روی گیشه هستند. آخر مگر خانواده‌ها ساعت ۱۲ شب می‌روند برای تماشای فیلم؟ اسم این می‌شود کم‌لطفی و بی‌محبتی. به نظر من اصلا نمی‌خواهند خانواده‌ها به سینما بیایند. به گمانم این ژانر کودک- خانواده را نمی‌خواهند. من برای ادای دین به ژانر کودک وارد این حوزه شدم. فیلم سینمایی شکلاتی را ساختم که به خاطر حضور شگفت‌انگیزش در جشنواره‌های بین‌المللی، توجه خیلی‌ها را جلب کرد. به‌رغم اکران نامناسبش به خاطر استقبالی که از فیلم شد و بازخوردی که مخاطبان از راه‌های گوناگون از جمله فضای مجازی به من رساندند، باعث شد یک بار دیگر در این ژانر فیلم بسازم. با همان استانداردی که یک خانواده بتواند بدون شوخی‌های بد و بدون رد شدن از خطوط قرمز‌ خانواده به تماشای آن بنشیند. ولی متاسفانه می‌بینم باز مردم برای تماشای فیلم‌هایی پول می‌دهند که وقتی من در خروجی سالن‌ها از آنها می‌پرسم آیا فلان فیلم را دیدید؟ می‌گویند: «بله! اما نروی ببینی! پول‌مان را دور ریختیم». یا مثلا به چند تا از سینماها که سر زدم، آمده بودند برای پس گرفتن پول خود؛ بعد صاحب سینما می‌گفت به من ربطی ندارد، تحقیق می‌کردید.
  خب! چه کار باید کرد؟
فکر می‌کنم هنوز برای ما سینمای کودک تبدیل به یک بحران نشده است. شاید اصلا بودن یا نبودن این ژانر برای هیچ کس فرقی ندارد. تکلیف ما هم مشخص است؛ صداوسیما حمایت نمی‌کند، مجلس حمایت نمی‌کند، دولت حمایت نمی‌کند؛ ما ابتدا به خدا پناه می‌بریم و بعد به مردم شریف‌مان. حتی مسؤولان به خودشان زحمت نمی‌دهند همراه خانواده‌های‌شان به دیدن فیلمی بروند که مورد تایید نظام فرهنگی خودشان است و ۲ جایزه مهم را از دست شخص وزیر محترم فرهنگ و ارشاد اسلامی گرفته است و یکی از مهم‌ترین پیام‌هایش ایجاد خودباوری و امید به آینده است. این باعث می‌شود تمام هزینه‌هایی که من در دوران جوانی‌ام پای سینمای کودک ریخته‌ام نادیده بماند.
  نکته‌ دیگر بحث تبلیغات است. به نظرم تبلیغات فیلم شما هم به نحوی نبود که مخاطبان از آن اطلاع پیدا کنند و بدون شک همین موضوع هم بر کاهش فروش فیلم شما تاثیر گذاشته است.
ما این فیلم را بدون هیچ حمایتی ساختیم، از هیچ جایی پول نگرفتیم. در چند سال اخیر فیلمی در این ژانر نبوده که با هزینه سرمایه‌گذار و  تهیه‌کننده خصوصی ساخته شود. جالب است بدانید یکی از نکته‌هایی که در فیلم ما وجود دارد مسائل میراث فرهنگی است. ما به میراث فرهنگی مراجعه کردیم و گفتیم غذا و لباس و موسیقی اقوام را در این فیلم داریم به بهترین شکل نشان می‌دهیم. آنها هم در آخر یک سی‌دی به ما دادند که در آن عکس اقوام محلی و... بود که من خودم می‌توانستم اینها را در گوگل جست‌وجو کنم!  همچنین سرمایه تهیه‌کننده مستقل محدود است و من هم که نمی‌توانستم کمکی از نظر سرمایه‌ای انجام دهم، بنابراین وقتی فیلم به مرحله اکران می‌رسد حداقل نهادهایی که می‌خواهند ژانر کودک و نوجوان سرپا بماند، باید در این زمینه  پا پیش بگذارند. در نهایت تلویزیون به ما ۳۰۰ تیزر تبلیغاتی حمایتی اختصاص می‎‌دهد که اصلا در شبکه پویا به عنوان اصلی‌ترین شبکه مخاطبان‌مان خبری از آن نبود تا اینکه پس از پیگیری و پیشنهاد خودمان تعدادی را به جای شبکه‌های دیگر به آن شبکه انتقال دادیم. در ابتدا قرار بود اکران را ابتدای پاییز آغاز کنیم و قراردادش هم بسته شد اما آنقدر این روند طولانی شد که فیلم ما به آذر رسید. من شدیدا با اکران در آذرماه مخالف بودم، چرا که اکران در این ماه به دلیل امتحان کودکان و وارونگی هوا خطاست. به دلیل اینکه فیلم‌هایی پشت سر مانده‌اند که با پول‌های آنچنانی با این فیلم رقابت می‌کنند. شما سرمایه‌گذارها و تهیه‌کنندگان این فیلم‌هایی را که الان دارد ساخته می‌شود ببینید که چه پول‌هایی دارند خرج فیلم می‌کنند! قطعا ما هرچقدر هم تبلیغ کنیم، هنگامی که به ما کمک نکنند وضعیت به همین شکل می‌شود که می‌بینید. من که هیچ آشنایی در این سیستم ندارم، قاعدتا 3-2 فیلم می‌سازم و تمام تلاشم را هم برای تولید کار خوب می‌کنم اما وقتی اینگونه با من برخورد می‌شود، دلخور و سرخورده می‌شوم و سراغ فیلم‌هایی می‌روم که بتواند سرمایه‌اش را بازگرداند. سر تدوین همین فیلم بود که یکی از کارگردان‌هایی که فیلم بفروش می‌سازد، به من گفت تو تا الان فقط «شکلاتی» و «پاستاریونی» را ساخته‌ای؛ کاری هم غیر این کار می‌کنی؟ پس چه کاری برای تامین خرج زندگی‌ات انجام می‌دهی؟! گفتم یعنی چه؟ گفت من فیلم قبلی‌ام را که ساختم فقط 4 میلیارد به من رسید! دلیلش هم این است که می‌گوید من هم زن و بچه دارم و باید بروم چنین فیلم‌هایی بسازم، بنابراین اگر ما می‌خواهیم به نتیجه برسیم، از شورای اکران باید شروع کنیم.
  این روزها احساس می‌شود برخلاف سینمای کودک در دهه‌های 60 و 70، فیلمساز برای اینکه حفره‌های فیلمنامه و ضعف قصه‌اش پنهان بماند پناه می‌برد به یک سری رقص و آواز بی‌ربط در فیلم. در حالی که مخاطب کودک در پی قصه است و خیلی راحت می‌تواند این آثار را کنار بزند و انیمیشن خارجی را انتخاب کند. چه شده که سینمای کودک به اینجا رسیده است؟
دوستان ما نعل وارونه می‌زنند. به جای کار و حساسیت روی قصه که رکن و شاکله اصلی فیلم است، کودک را کوچک فرض می‌کنند و اصلا به خانواده‌اش فکر نمی‌کنند که کار اشتباهی است. اول به موزیک و چیزهایی که می‌تواند در تبلیغات کمک‌شان کند، فکر می‌کنند و آخر به قصه می‌اندیشند. نکته اصلی این است که در ایران قصه در اولویت اول نیست. کسی که قصه‌نویسی را جدی بگیرد، نداریم. همه به سینمای کمدی مهاجرت کرده‌اند که بعضی آثارش شریف و بعضی تولیداتش زرد و سخیف هستند. اینقدر فضا برای فیلم ساختن و پول درآوردن بدون قصه فراهم است که دوستانم به من توصیه می‌کنند فیلم تجاری بساز! می‌گویند حالا این دو فیلم را ساخته‌ای، دمت گرم، ولی بیا برو در آن دایره قرار بگیر. مطمئن باش هرچه باشد مخاطب می‌رود و می‌بیند. جایی که موزیک به شکل حساب‌شده در خدمت قصه باشد اشکالی ندارد اما هنگامی که از خدمت قصه خارج می‌شود جنبه شو پیدا می‌کند. بعضی سکانس‌ها را که می‌بینم با خودم می‌گویم این سکانس‌ها را برای استفاده در آنونس فیلم ساخته‌اند و بعد در زمان انتشار آنونس فیلم  هم می‌بینم درست پیش‌بینی کرده‌ام.
  الان کار جدیدی را در دست تولید دارید؟
من از سال۷۲ و ۱۳سالگی بدون هیچ پشتوانه و حمایتی کارم را با ساختن فیلم کوتاه در مدرسه شروع کردم. معلوم است از کجا آمده‌ام و به قول بچه‌ها یک شبه از تخم‌مرغ شانسی درنیامده‌ام. از اوایل دهه ۸۰ تا اوایل دهه ۹۰ فقط با تلویزیون چندین و چند سریال کار کرده‌ام. «شهرک ترافیک» را در ۲۲سالگی تهیه‌کنندگی و کارگردانی کردم. حالا رسیده‌ام به اینکه فیلم اولم «شکلاتی» را با وام 400 میلیونی از فارابی ساختم اما توسط سایر نهادها حمایت نشد. بنده به تمام مسؤولان کارت دعوت فرستادم که بیایید فیلمی را که دغدغه کودک و خانواده را دارد، ببینید. حداقل با آمدن‌تان حمایت کنید. موقع ساخت «شکلاتی» که زلزله رخ داد و گفتند بحران است و نیامدند. فیلم دیگری هم به نام «پاستاریونی» در همین ژانر ساختم؛ بهترین جایزه‌هایی را هم که می‌توانست بگیرد، گرفت. بهترین کامنت‌هایی را که مخاطب می‌توانست بدهد، به خود دید ولی هنوز هیچ یک از مسؤولان ذی‌ربط و غیرذی‌ربط به من زنگ نزده‌اند که بگویند برنامه آینده‌ات برای این کار چیست؟ چطور می‌شود یک وزیر با همسرش به مراسم رونمایی از یک فیلم می‌رود اما هیچکس دعوت ما را اجابت نمی‌کند. من این رانت را ندارم که زنگ بزنم به گوشی فلان وزیر یا فلان معاون که بیارمش به سینما؛ از شورای صنفی اکران خواهش می‌کنم به این ژانر نگاه و نظر ویژه‌ای داشته باشد. این حق‌الناس است. قرار بود از دوم آبان اکران شود؛ چرا می‌گذارید این فیلم در آذر و در کنار این همه فیلم دیگر اکران شود؟ چرا هنگامی که قرار است بعد از کلی دوندگی و زحمت، فیلم من مصادف با میلاد پیامبر(ص) اکران شود، کاری می‌کنید که اکرانش به تعویق بیفتد؟ شما خواسته یا ناخواسته تیشه به ریشه این ژانر مظلوم می‌زنید و‌ دوباره کار که از کار گذشت، هیهات سر می‌دهیم و مجددا با چراغ به دنبال دلسوزانی می‌گردیم که دیگر نه حالی برای‌شان مانده و نه اعتمادی خواهند داشت. بیایید و واقعا جوانگرایی کنید و ‌مطمئن باشید نتیجه آن مطلوب‌تر از امروز خواهد بود. به گواه خودتان که 8 سال دفاع‌مقدس و از دست ندادن وجبی از خاک میهن را کار جوانان غیور می‌دانید، اعتماد کردن به ما جوانان امروزی نیز جایز است.


Page Generated in 0/0070 sec