printlogo


کد خبر: 204310تاریخ: 1397/10/15 00:00
مرغ توفان چگونه در کنار صدام و مقابل مردم ایستاد؟
ضد ملی

گروه یادآور: «دولت انگلیس به دوگل پول داد یا نداد؟» این استدلال بختیار است برای پول گرفتن از صدام، وقتی از او می‌پرسند: «گرفتن کمک دولت صدام در حالی که با ایران در حال جنگ است، آیا کار درستی است؟» او در ادامه «پول گرفتن» را اینطور توضیح می‌دهد: از قطب شمال تا جنوب اگر کسی برای براندازی [امام] خمینی، پول بدهد از او می‌پذیرم. شاپور بختیار، آخرین نخست‌وزیر رژیم پهلوی، این مقام را - که دیگر مقامی نبود و از نگاه بسیاری از مردم، تحلیلگران و حتی آمریکایی‌ها، آنقدر بی‌ارزش شده بود که «تشریفاتی» هم تلقی نمی‌شد- در حالی بعدازظهر 22بهمن 57، با خروج از ساختمان نخست‌وزیری ترک کرد که «نهضت ادامه دارد» را خطاب به آنهایی که تا آن لحظه همراهش بودند، شعار داد. نهضت ادامه داشت اما نه برای آنچه بختیار به آن می‌اندیشید؛ نهضت برای کسانی که مقابل بختیار ایستاده بودند، او و شاه را بیرون کرده بودند و حاضر بودند پای حکومت نوپای جمهوری اسلامی بایستند، ادامه داشت. بهانه این شماره یادآور، آغاز به کار بختیار در نخست‌وزیری رژیم پهلوی است.

**
تلاش‌های بختیار برای مقابله با جمهوری اسلامی از آغازین روزهای خروجش از ایران آغاز شد. او که حتی خروج خود را مدیون سرویس‌های جاسوسی بود، در ادامه نیز از حمایت آنان بی‌بهره نماند، به نحوی که به تعبیر یکی از ایرانیان مهاجر«در پول غلت می‌زد». چندسال پیش وزیر مسکن و شهرسازی کابینه شاپور بختیار فاش کرد که فرار ماهرانه بختیار توسط موساد (سازمان اطلاعاتی اسرائیل) سازماندهی و اجرا شده بود. از مرداد ۱۳۵۸ و پس از دوران اختفای شاپور بختیار و خروج پنهانی‌اش از ایران و آشکار شدنش پس از شش ماه اختفا و آغاز مجدد فعالیت‌های سیاسی او در فرانسه، وزارت خارجه بریتانیا درباره او و فعالیت‌هایش گزارش‌هایی را تهیه کرده است. بر اساس گزارش دوم آگوست ۱۹۸۰ (۱۱ مرداد ۱۳۵۹) فرانسیس گری‌ یه، یکی از مسؤولان بخش خاورمیانه وزارت خارجه بریتانیا، بختیار در نخستین کنفرانس مطبوعاتی خود در پاریس، خود را با ژنرال شارل دوگل مقایسه کرد و گفت او نیز همچون دوگل برای رهایی کشورش از اشغال مبارزه می‌کند.
اما نکته‌ای قابل تامل در گزارش‌ «گری‌ یه» وجود دارد. در این گزارش همزمان شدن آغاز فعالیت‌های علنی سیاسی بختیار در پاریس با سخنان انتقادی اخیر آیت‌الله کاظم شریعتمداری درباره لزوم خودداری روحانیان در مداخله در امور غیردینی و دیدارهای شریعتمداری با آیت‌الله حسن قمی و آیت‌الله عبدالله شیرازی، 2 مرجع منتقد دیگر در مشهد قابل توجه ارزیابی شده است.
اگرچه در مقطع ابتدایی گزارش وزارت خارجه بریتانیا، شخصیت بختیار با تعبیر «یک گزینه ضعیف» تحلیل می‌شود اما این گزاره نیز در گزارش‌ها رعایت می‌شود که او را نباید به طور کامل از داستان خط زد.
بختیار خط نمی‌خورد و حمایت‌ها از او در قالب‌های مختلف انجام می‌شود، به نحوی که جلسات مکرر او با وابستگان به سرویس‌های جاسوسی موجب می‌شود تلقی‌ای از خودش پیدا کند و خود را رهبر مقاومت در تبعید معرفی کند. این در حالی بود که ضعف شخصیتی بختیار بر همگان آشکار بود.
هنری پرکت، افسر مسؤول امور سیاسی و نظامی سفارت آمریکا در تهران در سال‌های ۱۳۵۱ تا ۱۳۵۵ و مسؤول میز ایران در وزارت امور خارجه ایالات متحده در سال‌های پرالتهاب ۱۳۵۷ تا ۱۳۵۹، در گفت‌وگویی تصریح می‌کند: وقتی شاه از ایران رفت و بختیار نخست‌وزیر شد، «ماروین کلب» در اخبار شبانه‌اش بخشی را به وضعیت ایران اختصاص داد و آنجا گفت: «سیاست رسمی ایالات‌متحده حمایت از دولت بختیار است. اما اگر از افسران وزارت امور خارجه بپرسید، می‌گویند او مطلقاً هیچ بختی ندارد. در نتیجه این سیاستی است پوک و توخالی که آدم‌های آشنا با مسائل ایران تأییدش نمی‌کنند». (تاریخ ایرانی)
اینکه بختیار می‌تواند کاری از پیش ببرد، متوهمانه بود اما با حمایت‌های آشکار و نهان برخی که در اسناد وزارت خارجه بریتانیا به اسامی آنها اشاره شده است، همراه شد؛ همراهی‌ای که ماه‌های بعد در یک «کودتا» علیه جمهوری اسلامی ظهور و بروز بیشتری پیدا کرد.
اوایل تیر1359، «جولیان ایمری» و «پیتر تمپل موریس»، از اعضای حزب محافظه‌کار در پارلمان بریتانیا، دیدارهایی جداگانه با اویسی و بختیار درباره مناسبات آنها با فضای داخلی ایران داشتند. این دیدارها در فاصله‌ای کمتر از 2 هفته قبل از شکست کودتای نوژه در ایران اتفاق افتاده است.
بر اساس یک گزارش دیگر از اسناد وزارت خارجه بریتانیا، از [ارتشبد] فریدون جم و [دریادار] احمد مدنی به عنوان حامیان بختیار یاد شده و عنوان شده که مدنی اکنون مخفی شده است. دیپلمات بریتانیایی در توضیح خود بر این گفت‌وگو ضمن تعجب از موضع مدنی به دلیل اینکه هنوز در ایران است، نسبت به فعالیت جم در گروه بختیار نیز ابراز تردید کرده است. همچنین از گروهی به نام «نقاب» [نجات قیام ایران بزرگ] یاد شده که دارای یک شورای 15 نفره در داخل ایران بوده و در زمان ارسال این گزارش مدعی شده بودند در حال تدارک بازگرداندن بختیار به ایران طی 3 ماه آینده هستند؛ تلاشی که به کودتای نوژه نیز مرتبط است، چرا که همین گروه مسؤولیت کودتای نوژه را نیز بر عهده گرفت که ۱۸ تیر/ ۹ جولای و در فاصله گفت‌وگوی ویتلی با خادم و دیدار ویتلی با گری‌ یه، خنثی و با شکست مواجه شد.
در این گزارش از قول خادم این موضوع مطرح شده است که «بختیار مطمئن است موقعی که زمانش فرا برسد، (آیت‌الله) شریعتمداری از او حمایت خواهد کرد».
کمی قبل‌تر از کودتای نوژه، آمریکا در تجاوز طبس شکست خورده و به فکر جبران بود. سیا همزمان با برنامه‌ریزی برای طبس، از ماه‌ها قبل به کودتای نوژه و حمایت از سران این کودتا پرداخته بود. سیا حتی زمینه‌های حمایت برخی در ایران را از مدت‌ها پیش رصد می‌کرد. در کتابی مستند با عنوان حمایت آمریکا از گروه‌های میانه‌رو در ایران، آمده است: 29 اکتبر 1979 (هفتم آبان1358) رئیس پایگاه سیا در تهران، گزارش زیر را برای «استانسفیلد ترنر» رئیس سازمان سیا، ارسال می‌کند: «شما از من خواستید که در یک فرصت راجع به امکانات اعمال نفوذ در جریان امور اظهارنظر کنم. من نظر خود را فقط به طور حاشیه‌ای و جزئی و تا زمانی که ارتش دوران نقاهت خود را طی کند، اعلام می‌کنم و این هم مرحله‌ای است که برای طی آن از دست ما تقریباً کاری ساخته نیست. کاری که از دست ما برمی‌آید و من هم‌اکنون درگیر آن هستم، این است که سران بالقوه یک ائتلاف متشکل از لیبرال‌های سیاسی، چهره‌های دینی میانه‌رو و سران نظامی متمایل به غرب - هنگامی که ظهورشان شروع شد- را شناسایی کنیم و آماده حمایت از آنها شویم. کسی که بیش از دیگران احتمال داده می‌شود این ائتلاف را سرعت بخشد، آیت‌الله شریعتمداری است». درباره نقش سازمان «سیا» و سایر کشورهای خارجی در این کودتا، ستوان ناصر رکنی در اعترافاتش می‌گوید: «2 الی 3 ماه بعد از پیروزی انقلاب، نخستین تماس بین مأموران سیا و یکی از دوستان بنی‌عامری در اروپا برقرار می‌شود و آنها بنی‌عامری را با بختیار مرتبط می‌سازند. تمام هماهنگی‌های لازم بین کشورهای عضو بازار مشترک اروپا و ستاد دکتر بختیار در پاریس از طریق «سیا» انجام می‌شده است. هماهنگی بین اسرائیل و کشورهای مرتجع منطقه نظیر عربستان، مصر و عراق نیز توسط نماینده سازمان «سیا» که در دفتر دکتر بختیار در پاریس است انجام می‌شده است».
کودتای نوژه شکست می‌خورد اما بختیار به فاصله کوتاهی پشت صدام می‌ایستد و از حمله به ایران دفاع می‌کند. او در گفت‌وگویی با بی‌بی‌سی در ۲ مرداد ۱۳۵۹ (3 روز قبل از درگذشت شاه) ، برای حمله عراق به ایران زمینه‌سازی می‌کند و می‌گوید: متاسفانه ایران روز و شب به عراق حمله می‌کند.
بخش خاورمیانه وزارت خارجه بریتانیا ۲۲ مهر در یک گزارش سری از اقدامات مورد نظر بختیار و اویسی در برخورد با آغاز جنگ اینگونه سخن گفت: «بروز جنگ با توجه به دامنه کمک‌هایی که آن دو (اویسی و بختیار) از عراق دریافت کرده‌اند موجب سردرگمی آنان شده است. آنها احتمالا وسوسه شده‌اند تا به ایران برگردند و با کمک عراق اداره بخش‌های اشغالی خوزستان یا کردستان را در اختیار خود بگیرند». در این گزارش‌ها، درباره وضع مالی 2 سیاستمدار تبعیدی، ذکر شده که ظاهرا هیچ یک از 2 رهبر مشکل مالی نداشته‌اند و آنان احتمالا از سوی ایرانیان ثروتمند تبعیدی حمایت می‌شوند. همچنین در این گزارش تصریح می‌شود: «بختیار هم تماس نزدیکی با عراقی‌ها برقرار کرده و یک یا چند ملاقات دوستانه هم با صدام حسین داشته است. قدردانی بختیار از نیات صدام حسین، واقعا همانند اویسی است».
 در گزارشی سری «دیوید میرز» مسؤول بخش خاورمیانه وزارت خارجه بریتانیا به تاریخ سوم مهر، خبر از سفر بختیار به عراق در آستانه حمله نظامی عراق به ایران (۲۲ سپتامبر/۳۱ شهریور) می‌دهد. در ادامه این گزارش عنوان شده عراق از اپوزیسیون ایرانی خواسته تا در جبهه‌های نبرد پشت سر نیروهای عراقی حاضر شوند تا دولت خود را در مناطق اشغالی تشکیل دهند.
مجید تفرشی، پژوهشگر تاریخ با اشاره به اسناد آزاد شده آرشیو ملی بریتانیا می‌گوید: بختیار و اویسی به حکومت صدام مشورت داده بودند که ارتش عراق قادر است ظرف یک هفته خاک ایران را اشغال کند و در عرض یک ماه جمهوری اسلامی سرنگون خواهد شد.
اگرچه نه سرنگونی جمهوری اسلامی و نه تشکیل دولت مورد انتظارِ بختیار، اویسی، سلطنت‌طلبان، صدام و سیا، موساد و سرویس‌های جاسوسی دیگر، هیچ‌گاه اتفاق نیفتاد اما نام شاهپور بختیار با خیانت همردیف شد؛ کسی که با ادعای ملی بودن و مصدقی بودن نخست‌وزیر شد و نهایتا در جنگی که صدام علیه همین ملت و ملیت صورت داده بود، پشت او ایستاد.


Page Generated in 0/0088 sec