printlogo


کد خبر: 204353تاریخ: 1397/10/15 00:00
خاطرات یک آمریکایی درباره انتصاب بختیار
جدی‌اش نگرفتند!

اوایل ژانویه ۱۹۷۹ [اواسط دی‌ماه ۱۳۵۷] نمی‌دانم سالیوان به شاه پیشنهاد داد کشور را ترک کند یا ایده خود شاه بود یا اصلاً پیشنهاد کسی دیگر به شاه بود، به هر حال شاه گفت می‌خواهد کشور را ترک کند. از من پرسیدند آیا فکر خوبی است؟ گفتم به نظر من مردم ایران که خوشحال می‌شوند. برایش جایی پیدا کردیم که برود؛ عمارت والتر اننبرگ در کالیفرنیا. اننبرگ گفت عمارت یک ماهی در اختیارمان خواهد بود اما بعد قرار است عروسی‌ای در آن برگزار شود و مجبور است پسش بگیرد. خب! خوب بود دیگر. به شاه گفتیم آنجا را برایش داریم و او هم چمدان بست و حول و حوش 15 ژانویه بود که با هواپیما رفت به مصر. وقت رفتن کسی به وی توصیه کرد از خاورمیانه بیرون نرود. نمی‌دانم زاهدی بود یا برژینسکی که به شاه گفت در منطقه بماند چون یک بار، سال ۱۹۵۳ [۱۳۳۲] که کشور را ترک کرده و به رم رفته بود، آمریکایی‌ها موفق شده بودند تاج و تختش را نجات بدهند و حالا هم باز می‌توانستند این کار را بکنند. به نظرم فکر می‌کرد ممکن است ما طرحی برای نجات سلطنتش داشته باشیم. برای همین بهتر بود‌‌ همان نزدیکی‌ها بماند تا بتواند بعد از اینکه آمریکایی‌ها شعبده‌شان را رو کردند، پیروزمندانه به ایران برگردد. چند روزی را در مصر ماند؛ سادات یکی از بهترین رفقایش بود اما چون خود سادات هم گرفت ‌و گیرهایی با اسلام‌گراهای مصر داشت، شاه راهش را کشید و با هواپیما رفت به مراکش. روز ۱۱ فوریه [۲۲ بهمن] که انقلاب دیگر کل بساط را جمع کرد، آنجا بود. همزمان بختیار هم جانشین نخست‌وزیر نظامی پیش از خودش (ازهاری) شده بود. بختیار از استخوان‌ خردکرده‌های قدیمی جبهه ملی بود و همیشه به نظر من آمده بود که خیلی فرصت‌طلب است. نخست‌وزیر شد و درجا شروع کرد جوری امر و نهی کردن، انگار شاه دیگر اصلاً در معادلات نیست. با این حال واقعاً هیچ‌کس جدی‌اش نگرفت.
(هنری پرکت، مسؤول میز ایران در وزارت خارجه ایالات متحده در سال‌های پرالتهاب ۱۳۵۷ تا ۱۳۵۹ ـ تاریخ ایرانی)


Page Generated in 0/0050 sec