وارش گیلانی: مجموعهشعر «بیستوپنج دقیقه پیادهروی» سیدحبیب نظاری در 135 صفحه، با بیش از 200 دوبیتی، همراه یک مقدمه 2 صفحهای و یک مقدمه یک صفحهای از ناشر که کل اطلاعات مفیدش این است که این مجموعه را از آن یکی از طلبههای قم میداند و ناشرش را نیز وابسته به یکی از نهادی وابسته به حوزه.
یکدست بودن یک مجموعه نشانهای از نظم است؛ و نظم این دفتر از دوبیتیهای آن است.
میدانیم که قالب دوبیتی و شیوه دوبیتیسرایی از آن ایرانیان است و مربوط به پیش از اسلام؛ قالبی که پدران ما به آنها «ترانه»، «پهلویات» یا «فهلویات» میگفتند. این موضوع امری ثابت شده است. البته گروهی از پژوهشگران قالب رباعی را نیز ساخته ایرانیان میدانند و تعداد کمی از ایشان نیز قالب مثنوی را نیز یک قالب مربوط به پیش از اسلام ایرانیان میدانند. اینکه قالب مثنوی ابداع ایرانیان است، چندان امر ثابتشدهای نیست اما از آن دو دیگر، ایرانی بودن دوبیتی که قطعی و حتمی است و ایرانی بودن رباعی هم تا حد زیاد، امری ثابت شده است. نکته مهم در این گفتار این است که هر دو قالب، قالبی کوتاه است و این نشان از آن دارد که ذهن و زبان و طبع ایرانی با ایجاز و کوتاه سخن گفتن میانه دارد و طبیعت وجودیاش متمایل به آن سمت است؛ برخلاف عربها که عاشق قصیده، خاصه قصاید بلندبالایند!
قالبهای کوتاه را صرفا به دلیل کوتاه بودن نباید دستکم گرفت، چرا که اولا با اصالت ما ایرانیان سازگارتر است، زیرا با ایجاز سازگارتر است، دوم اینکه اگر قالب کماهمیتی بود، 2 شاعر بزرگ، یکی به نام خیام در رباعی و دیگری به نام باباطاهر در دوبیتی، این قالبها را برای سرودن خود انتخاب نمیکردند. گذشته از این، وقتی 2 شاعر در این دو قالب توانستند بهترین شعرهای فارسی را بسرایند و خود را به نام 2 شاعر بزرگ تثبیت کنند، این نشان جز این ندارد که این دو قالب، از ظرفیت و ظرافت بالایی برخوردارند.
پس امروز اگر کسانی در این دو قالب شعر میگویند، اولا باید حرمت نگاه دارند که این حرمتگذاری شکلهای متعدد دارد؛ اول اینکه این قالبها را دستکم نگیرند در قیاس با سایر قالبها، چرا که همانطور که بسیاری از غزلها و مثنویها برتر از بسیاری از رباعیها و دوبیتیها هستند، برعکسش نیز صادق است و چه بسیار رباعیات و دوبیتیهایی هستند که فراتر از بسیاری از غزلها و مثنویها در شعر فارسی میدرخشند. دوم اینکه خیام و باباطاهر با نوع زبان و بیان خود در این دو قالب چنان سخن گفتند و تخیل ورزیدند که آنها را به اوج شعریت خود رساندهاند.
اما شاعر امروز اگر میخواهد قالبهای کوتاه فارسی را برای سرودن شعر خود انتخاب کند، باید در زبان دیگر و خلق و آفرینش دیگر باشد، نه اینکه هنوز خیام و باباطاهر را مدنظر داشته باشد. اگر قرار باشد شبیه آنان باشد، ما که دسته اولش را داریم، دیگر چه نیازی به دسته دوم و سومش؟!
بعد از جریان ادبی نیما، جریان شعر نیمایی تداوم یافت و در کنار خود شعر سپید را نیز پذیرفت، تا پس از گذشت چندین سال، عدهای از همین شاعران نوگرا و نیماییسرا و سپیدگو، هوس غزلگفتن به سرشان زد. ایشان از آنجا که دارای ذهنیتی نو بودند و نیما و سخنانش را و شعرش را نیز درک کرده بودند، نوع غزلشان شکلی دیگر و تعابیرشان نیز با شعر نو نزدیکیهایی پیدا کرد تا اینکه از این راه «غزل نو» به وجود آمد. بعد از جریان غزل نو، کسانی هم که که دوبیتی و رباعی میگفتند یک گوشه چشمی به زبان و جریان نیمایی داشتند و این نگاه، صورت و سیرت رباعیات و دوبیتیهای معاصر را تازه و نو میساخت که با دوبیتیها و رباعیات دیروز متفاوت بود. بعد از انقلاب این شتاب در احیای قالبهای کلاسیک بیشتر شد و دوبیتیسرایی نیز کموبیش رونق یافت و دوبیتیهایی بسیاری با زبان امروزی خلق شد. البته بعد از انقلاب بیشتر از همه به غزل و بعد رباعی و مثنوی اهمیت داده شد و چند تن از شاعران در احیا و رواج آنها کوشیدند اما دوبیتی نسبت به قالبهای نام برده شده، کمتر رونق و رواج یافت.
اما دوبیتیهای سیدحبیب نظاری در نگاه اول از دوبیتیهای امروزی به حساب میآید؛ دوبیتیهایی که دارای تعابیر نو و تخیل و تصویرسازیهای امروزی و تقریبا زبانی نو است. با این همه اغلب این دوبیتیها از یک مشکل رنج میبرد؛ از قدیم گفتهاند 3 مصراع اول رباعی و دوبیتی مقدمه و زمینهچینی است برای کامل شدن یا کوبنده شدن و موثر بودن مصراع چهارم اما در دوبیتیهای نظاری بین بیت اول و دوم اغلب دوبیتیها فاصله میافتد؛ فاصلهای که توان چفت و بست دادن مصراع چهارم را از دست میدهد. در واقع بیتهای اول اغلب دوبیتیهای این دفتر، بیشتر نه به عنوان زمینه و مقدمه، بلکه بیشتر برای خالینبودن عریضه گفته شده است تا شاعر به مصراع سوم و چهارم که یکدیگر را تکمیل و زیبا میکنند، برسد:
«به دست اره برقی سپردند/ سرانجام تمام باغها را» که زیباست و به لحاظ زبان و تعابیر و سخن، امروزی است اما بیت اول ارتباط سستی با بیت دوم خود دارد: «گرفتند انتقام زاغها را/ به ما دادند غمها داغها را». گاهی همین ارتباط سست هم بین بیت اول و دوم وجود ندارد. مثل دوبیتی ذیل که بیت دوم قشنگ و دارای معناست اما ارتباطی با بیت اول خود ندارد. شما در این دوبیتی چه سنخیت و ارتباطی بین «مرگ» و «باران» میبینید؟!
«تو را ای مرگ! آسان مینویسم
فراوان فراوان مینویسم
به روی شیشههای مهگرفته
تو را با خط باران مینویسم»
اگر هم بتوان بین مرگ و باران در این دوبیتی ارتباطی پیدا کرد، یک ارتباط کلی و ذهنی است که از هرکسی گفتن و خیالکردنش برمیآید و این هیچ ربطی به تناسبهای شاعرانه ندارد. حال اینکه در دوبیتی ذیل، سیدحبیب نظاری توانسته مصراعها را در تکمیل معنا و تصویرسازی به هم آورد:
«بیا و ناگهان شادم کن ای مرگ!
به یک ویرانی آبادم کن ای مرگ
اسیر زندگی هستم خدا را
از این سلول آزادم کن ای مرگ!»
شاعر باید این مرز را بشکند، یعنی عدم انسجام بیت اول و دوم را که هیچ، باید در هرچه بیشتر جذبکردن مصراعها بکوشد، آنگونه که در دوبیتی ذیل نیز این اتفاق با ارفاق میافتد، چرا که «اندوه بیبال و پری» چندان محل اعراب ندارد:
«جهان آکنده از ناباوری بود
پر از اندوه بیبال و پری بود
اگر چشم تو فانوسی نمیشد
تمام چیزها خاکستری بود»
گذشته از این موضوع و مورد، گاه گلایههای بیجای شاعر، نشانههایی از فقر بیمضمونی است؛ مثلا شاعر گلایه میکند که «چرا مرا از خودت میرانی و عاشقم نمیدانی و تو را من بارها میخوانم اما تو مرا نمیخوانی...» حالا خطابش به کیست؟ به دوبیتی! آن هم به قالبی که هر روز و سالها با آن انیس و مونس است و یک دفتر از آن نیز شعر فراهم آورده!
«چرا از خویش میرانی دلم را؟
مگر عاشق نمیدانی دلم را؟
تو را من بارها خواندم، دوبیتی
چرا یک شب نمیخوانی دلم را».
نظاری گاه نیز در یک مصراع بیمعنا، کل دوبیتی را به سمت بیمعنا شدن پیش میبرد. «غمی کوتاه» دیگر چه صیغهای است؟ غمی کوتاه در اینجا جز غمی اندک و ناچیز، معنای دیگری نمیدهد و هیچ شاعری خودش را اینطور کسر و کوتاه نشان نمیدهد، زیرا تمام عناصر و ویژگیهای شعر در جهت فراتر و تندتر و بیشتر و بهتر یا حتی بدتر نشان دادن مسائل میکوشد! از تشبیه تا استعاره تا ایهام و ابهام و تصویر و تخیل و عاطفه و بیان و چه و چه و چه!
«سکوت من، صدای من دوبیتی است
مناجات و دعای من دوبیتی است
غمی کوتاه دارم، چندسالی است
تمام شعرهای من دوبیتی است»
تازگی زبان و تعابیر نو و بیان و مضامین تقریبا امروزی در بعضی دوبیتیهای نظاری دیده میشود و این از نکات مثبت این دفتر است که البته فراگیر نیست:
«کجایی؟ فرصت جانهای عاشق!
بهار سبز گلدانهای عاشق!
بیا تا در کویر ما بپیچد
صدای پای بارانهای عاشق».